فصل هاگوارتز𝑷7⚡🌸

خلاصه دونا و رز:هری فکر کنم یکم تعداد کم شد بیاید بریم بخوابیم فردا کوییدیچ داریم.هری:آره راستی.فردا صبح کوویدیج شروع شد (ایندفعه شخصیت های کمرنگ تر پرنگ تر میشن پرنگا کمتر میشن یعنی تقریبا دن محو میشه🤣شوخی کردم😂)رفتن کوییدیچ تاسوار جارو شدن پانسی و دراکو هم دیدن که عضو اسلیترینن رز هم مجری بود و گفت:خب بچه ها شروع میکنیم بازی رو😁مانترا:توپ تانک فشفشه هری برنده میشه.دیانا:ملفوی با کفایت حمایت حمایت اسلیتیرین شعارای دیانا و گیریفندور شعارای مانترا رو تکرار میکردن خلاصه سارا از اونور گفت:نه اون خوبه نه ملفوی لعنت بر هردوشون به جز تیماشون😁مانترا:لعنت بر خودت وایستا ببینم هوی در نرو.کلی تو از هری حمایت کن من با این سارا کار دارم

کلی:اوه بازی شروع شد🤩همه باهم ۳۰ ۴۰ ۵۰ ۶۰ هری اومد بزن دست😂دیانا:اوف بابا چی بگیم.کاترینا:ای ملفوی قهرمان پاینده پاینده باد😂دنم اومد دونا داد زد:اصلا فقط دن هانا گفت:هی توهم با منی؟😂دونا:آره بابا بیا شعار بسازیم❤هانا:دنیل ریدل قهرمان دونا:میبره همه ی اونا یدفعه حافظ زد رو شونه دونا و هانا گفت:مرلین وکیلی لطفا تن منو نلرزونید😐بخدا همینطوری مثل بید دارم میلرزم تو قبرم.دونا:آم باش😐هانا:تو میدونستی حافظ جادوگر؟😐دونا:نه بابا کی میدونست😐

خلاصه آنجلا و آستوریا گفتن:خب ما کیو بگیم؟آستوریا:میای هردو رو بگیم؟آنجلا:آره🤩آستوریا:هم هری و هم ملفوی میگیرن باز مدالو آنجلا:به چه شاعری ایندفعه سعدی اومد گفت:ببین با اینکه تنمو میلرزونی مشکل ندارم با اینکه شعرای ایمطوری میگی مشکل ندارم ولی اینکه به خودت میگی شاعرو کجای دلم بزارم؟❤😐😂آستوریا:راست میگه دیگه😑ببخشید.سعدی:خواهش مینمایم.از اینور کورالین داشت فقط دست میزد سارا و مانترا فقط بزن بزن داشتن سارا:فقط ریونکلاو مانترا:گیریفندور😤سارا:ساکت بابا مانترا:هه باش پس خودت خواستی و افتاد به جون سارا😂بریم پیش دنیل

دن داشت بازی میکرد که هانا نگاهش کرد و یدفعه حواسش نبود که هری گفت:مواظب باش دن!سرخگون داشت میخورد بهش ولی خب تونست جا خالی بده🤩بازی که تموم شد هانا و تام گفتن:هه ریدل قرار بود هانا پلو بدی😂دن:ای بابا.تام:برریم هانت ملو بخوریم همه حتی مانترا و سارا رفتن به سمت میز تا دن هانا پلو بدرستد🤣