Online love💕-p1

خب اول سلام به… همه ی فن ها همه ی چیزا(از گفتن یه لیست بلند بالا راحت تره😂 نفسم بند میومد تا یک لیست میگفتم) خب بازم سلام گرگتون اومده🐺🖤😂 بهش سلام کنین… اولین آجوومممم آجی آدرینا(اسم واقعیت رو میدونم ولی شاید نخواد کسی بدونه به همین خاطر با نام کاربریش صداش می کنم🖤)

خب وراجی کافیه مگه نه؟😂🖤»» راستی شخصیت اصلی داستان خدمتتون معرفی نشدن😂(چقدر من بدجنسم آخه) ایشون الکس هستن یه NPC«شخصیت غیر قابل بازی و سیاهی لشکره🤣🤣🖤»»(یه جورایی راوی هم هستن و داستان از زبان ایشون گفته میشه»»

از زبان الکس»» سلام! اینجا شهر آزادی و من الکس هستم… توی اینجا متولد و بزرگ شدم☺️ خب این آقایی که میبینین… این آقا و آدمای اسلحه دار… اینا… قهرمانن… افرادی هستن که قانون براشون اهمیتی نداره! هر کاری عشقشون بکشه می کنن…

مثلا مدیونی اگه فکر کنی این ماشین تصادف کنه!! تازه! این ماشین خودش نیست! اون خانمی هم که کنارش نشسته زنش نیست! اونا….خیلی خفنن! و اما من… من توی بهشت زندگی می کنم!

یه زندگی آروم با یه شغل خوب… دوستای خوب! همسایه های خوب! هر روز یه کت شلوار میپوشم و میرم سر کار…(وی در کمدش را باز می کند که کلا فقط چند دست از یک نوع لباس داره😐)«چون اونا غیر بازیکنن هر روزشون درست مثل روز قبلیه» وی کت و شلوار را می پوشد و از خانه بیرون میشود»» و من هر روز صبحمو با بهترین قهوه ی کل دنیا…استارت می زنم! (به درون کافی شاپ می رود). صاحب کافی شاپ:قهوه ی ملایم با خامه و دوتا قند»» الکس:اممم…. مزه ی ازدواج میده! صاحب کافی شاپ:🤨 الکس:تو دهنم عروسیه!😋

در حال بیرون رفتن از کافی شاپ»» روزتون از خوشم اونور تر! روزتون محشر!🤗 »» به بانک می رود::» یک زوج پیر وارد می شوند»» سلام! ما برای یک وام بازسازی خونه خدمت رسیدیم» الکس:مدارک شناسایی دارید؟ پیرمرد:اوه!البته! الکس:خیل خب مدرکتون تایید شد(مهر تایید رو روی چک میزنه) روزتون از خوشم اونور تر! روزتون محشر!🤗 »»زوج پیر خارج می شوند»»» الکس:به هم میاننن🥺🥺 اریک:نگران نباش! یه روزی اون یکی نیمه ی تو هم پیدا میشه! ((اریک بهترین دوستشه)) الکس:ای کاششش🥺 ««در رویا های خود غرق بود که یهووو یکی مثل خروس قندی میاد توی بانک😂)) با یه اسل‌ح‌ه و میگه: همه بخوابین رو زمین!!! پولا رو بدین به منن!!! رییس بانک: هیچ کس قهرمان بازی در نیاره! به زودی تموم میشه!«و با اسل‌ح‌ه میزنن تو صورت و بیهوششس»» همه هم میخوابن رو زمین

اینجوری میشه که دزد محترم خیلی راحت کل بانک رو خالی می کنه و اونا هم عین خیالشون نیست!😂 انگار میگی هر روز صد بار این اتفاق میوفته!🤣😂»» بعد از یک روز کاری»»» الکس:هی! پسر میگم اون دزد که کفش کتونی داشت؟ اریک:کدوم اون دزد ساعت ۳؟ الکس:نه! ساعت چهار!(ینی خدایی ساعتی براتون دزد ارسال میشه؟😂😂) اون کتونی های نرمش رو خیلی دوست داشتم😆 وقتی پاشو گزاشت رو صورتم اصلا حسش نکردم! اریک:آره خدایی همه پشت سرت میگن الکس وقتی رو صورتش پا میزارن جوری رفتار می کنه انگار اصلا کفش رو صورتش نیست! خدایی اون جوری خیلی باحال میشی!

یک هو یک خانم شمشیر به دست جذاببب از کنار الکس رد میشه»» الکس:😮😮😮 خانم: روزتون از خوشم اونور تر!روزتون محشر!(داره چیزایی که اون قراره بگه رو پیش بینی میکنه😂) الکس: واووو!!!(خانم بر میگرده نگاش میکنه)««و اینجاس که جذابیت واقعی مشخص میشه😂»» خانم:این یکی جدید بود! (و راهشو میکشه و میره)

اریک:هی!پسر چی شد؟ الکس:اون!!اون خودشه! نیمه ی گم شدم!🥺😍 حسش کردم!!! اریک:ولی اون…اون اسل‌ح‌ه داشته! بیخیال دادا سمت اس‌ل‌ح‌ه دارا نرو مگه نمیدونی اونا کلا ما رو آدم حساب نمی کنن؟ الکس:ولی من باید برم باهاش حرف بزنم🥺( و دنبالش میره»») هی!هی صبر کن! خانم!! ««خانم از یک در رد میشه »»اونم میخواد از در بره تو ولی قبل از اینکه رد بشه یکی می.ک.ش.ش و 😵 تمامممم… دختره بر میگرده چون حس کرده یکی صداش کرده ولی کسی رو نمی بینه! و از در میره تو و میره تو یک کوچه خلوت»»

دلال اطلاعات:سلاامم!چه خبرا؟ مارتا:چیزی دستگیرت شد؟ دلال:نه خیلی زیاد!ولی میدونم اون ویدئو رو کجا میتونی پیدا کنی! مارتا:خوبه!همین کافیه! برام موقعیتشو بفرست! دلال:میگم پایه ای باهم ملتقات حضوری بزاریم؟ مارتا:متاسفم علاقه ای به دیدن زیر زمین مامان جونت ندارم! ««همونطور که گفتم اینجا فقط یه بازی آنلاینه و همه چیز کلا مجازیه»» دلال:باشه ولی حالا این اطلاعات رو برای چی میخوای؟»»ادامه در نتیجه»»