10 اسلاید امتیازی توسط: Jong kok💖 انتشار: 4 سال پیش 6,504 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام خدمت همگی دوستان گلم😉 خوفید؟؟؟!!😆 خب اینم پارت اولوم😋😓
ساعت هفت صبح با زنگ گوشیم بیدار شدم خیلی خسته بودم توان کاری رو نداشتم روی صفحه گوشیمو دیدم وی زنگ زده بود اصلاً نمی توانستم حرف بزنم جوابشو دادم وی: سلام چطوری من: سلام وی : اُاُاُاُ چه خبرته چرا اینقدر خسته حرف میزنی نگو الان بیدار شدی من: آره ولی خیلی خستم وی: پاشو من: چی وی: خانم نایکا پاشو بیا اینجا ببینم
باید کامل کتکت بزنم تا خسته نشی من : اِاِاِ اذیتم نکن برو به کارات برس بای گوشیو قطع کردم به زور خودمو از رو تخت بلند کردم در یخچال رو باز کردم هیچی نبود سرمو بالا گرفتم گفتم : دوباره نه دیگه امروز جون ندارم خواهش کردم گوشیم زنگ خورد گفتم یا خدا امروز خدا با من لجه رفتم گوشیمو برداشتم گفتم دوباره نه دیگه چرا جواب دادم وی : اِهِم بگم باید بیای اینجا من : باشه مطمئنا امروز من شکست میخورم حاضر شدم رفتم بیرون همه ی راه رو پیاده اومدم چون میخواستم بیدار شم رسیدم هوا رو نگاه کردم و گفتم اُه اُه اُه هوا هم که ابری دیگه هیچی الان جیهوپ درو باز کنه دیگه هیچی ازم نمی مونه در رو زدم جیهوپ در رو باز کرد من خشکم زده بود هر چی میگم اتفاق می افته خواستم سلام بدم که جیهوپ گفت وا تو چرا کوفته ای من : اینو از الان بگم خیلی خستم مچ راست منو گرفت آورد داخل منو کنار مبل برد منو نگا میکرد من : گفتم من خستم جیهوپ : بشین سر جات امروز کاری میکنم که نگی خستم
جونگ کوک از اتاق اومد بیرون و جیهوپ منو هول داد رو مبل اینقدر که خسته بودم تعادلم به هم خورد و روی مبل افتادم جونگ کوک گفت : اووووو چرا اینطوری شدی من : منظورت من بودم درسته جونگ کوک : بله خانم نایکا با شما بودم از روی مبل بلند نشدم جونگ کوک اومد جلو من گفتم : جونگ کوک الان خسته ام جونگ کوک : میشه بگی دیروز چیکار کردی که الان اینقدر خسته ای من : دیروز اام یادم نیستش میگم خسته ام هیچی یادم نمیاد جونگ کوک : الان کی گفته بیای من بلند شدم و گفتم : تو نمیدونی کی منو بیدار بعدم گفته بیام اینجا جونگ کوک : حتماً وی گفته بیای اینجا آره وی : بله من گفتم بیاد اینجا وی درو باز کردو گفت : شنیدنی که من گفتم بیاد اینجا جیهوپ : شما چرا گفتی بیاد اینجا وی : یعنی چه این بچه نباید یاد بگیره که نگه خسته است جونگ کوک : خوب میتونه اینجا بخوابه ؟؟؟ وی : من میخواستم یکم راه بره یکم بیرون رو نگا کنه همین جیهوپ : پس حله نایکا میره میخوابه من وی و جونگ کوک فیلم میبینیم من : اِ میشه منم فیلم ببینم جونگ کوک منو بغل کرد و گفت : نه شما برو بخواب منو برد تو اتاق و گذاشت رو تخت
من : حالا چرا نگذاشتی فیلم ببینم جونگ کوک : چون من میگم من : یعنی اگه التماس کنم بازم نه یا نظرت عوض میشه
جونگ کوک : وقتی میگم بخواب دیگه نباید حرفی بزنی و باید
به حرف بزرگتر از خودت گوش بدی
وقتی جونگ کوک رفت بیرون گرمایی رو زیر چشمام حس کردم و خوابم برد زیر اون پتو های نرم و گرم یک دست های سرد را روی بازوهایم حس کردم چشمامو باز کردم دیدم جونگ کوک بود گفتم : چیه چیزی شده جونگ کوک لبخندی زد و لبه ی تخت نشست و گفت :نه چیزی نشده فقط میدونی ساعت چنده یکم بلند شدم و گفتم : نه نمیدونم گفت : ساعت یکه من : ساعت یک شده وای من تو خونه هیچی ندارم و هیچی نخریدم جونگ کوک : او آروم باش من ساعت شیش میرم ماشینمو تحویل بگیرم تا آن مواقع تو میتونی خریداتو بکنی و بعدم خودم با ماشین میرسونمت خونه من : واقعاً !!!! تو واقعاً این قدر زحمت میکشی دستش رو روی لبم گذاشت و گفت : دیگه چیزی نشنوم بعدم وی و شوگا خونه اند فقط مواظب باش با تو دعوا نکن من : برای چی من حتی' توان دعوا را هم ندارم جونگ کوک سرشو کج کردو گفت : وا تو الان شیش ساعت کامل خوابیدی چطور امکان داره من : من نمیدونم ولی مثل هفت صبح خسته ام جونگ کوک : تو مطمئنا یک مریضی داری که مثل هفت صبح خسته هستی من بدون اینکه حرفی بزنم بلند شدم و رفتم صورتم را شستم یکی در زد من : کیه وی : گوشیت داره زنگ میخوره روش نوشته اِم اِم من : درو باز کردم وی رو دیدم که گوشیم دستش بود گوشیو ازش گرفتم جواب دادم گفتم : سلام ببخشید شما جواب نداد قطع کرد وی گفت : کی بود چی گفت من : حرفی نزد نمیدونم کی بود شوگا : امکان داره گوشی تو حک کنن من : برای چی یک حرفی بزن بفهمم چی میگی
وی : ها راس میگه شاید گوشی تو حک کنن من : آخه چرا گوشیه منو حک کنن وی : به من چه گوشیه توعه من : حالا میزاری بیام بیرون یا نه آمدم بیرون بعد روی مبل نشستم وتلویزیون رو روشن کردم جونگ کوک اومد کنارم نشست فیلم نگا کرد وی خیلی پوکر نگام کرد چیزی نگفتم گفت : بدون من فیلم میبینی جونگ کوک : چی گفتی من : من که نگفتم نشین پس بیا بشین دیگه وی رفت تو اتاق جونگ کوک از گوشه چشماش بهم نگا کرد و گفت : باهاش چیکار کنم من : نمیدونم حتماً ناراحت شده گوشیم زنگ خورد گفتم : وای من جونگ کوک : چیه خب برو جواب بده من : گوشیم تو اتاق وی است جوابی نداد بلند شدم و رفتم در زدم جواب نداد درو باز کردم و رفتم داخل وی داخل نبود رفتم گوشیمو برداشتم کسی زنگ نزده بود آروم گفتم: وا مگه میشه اشتباه شنیده باشم وی از پشت گفت: میخواستم بیارمت تو اتاق رو مو اون وری کردم به وی نگا کردم گفتم : یعنی تو زنگ زدی که بیام تو اتاق آره وی جلو آمد و گفت : بله من زنگ زدم بعدم قطع کردم تا شمارم نیوفته من : چرا این کارو کردی وی : میخواستم ..نزاشتم حرفش کامل بشه گفتم : اگه به خاطر فیلمه من متاسفم وی دست راستش را روی شانه چپم گذاشت گفت : تو ناراحتی من : ببخشید ولی من باید بگم ناراحتی یا نه سرشو بالا گرفت و خندید و گفت: هَا هَا چه فرقی داره ها خانم کوچولو خیلی جدی گفتم : به من نگو خانم کوچولو وی جلو آمد و گفت : چرا مگه بدت میاد من : میشه برم بیرون وی: نع نمیشه بری بیرون من : خواهش میکنم دیگه حوصله ندارم وی : خانم کوچولو ما حوصله نداره من : بچه پروووو میگم نگو خانم کوچولو وی دستش و برداشت گفت : برو بیرون من : برم وی: نه از خونه نرو بیرون برو بشین پیش جونگ کوک .
من یک توضیح راجب جواب های قبل بدم برا کخ ریزی بود هیچ امتیازی نداشت😆😂😂😂😂
رفتم بیرون و نشستم جونگ کوک گفت : ها چی شد من : وی بود جونگ کوک : یعنی زنگ زد تا بری تو اتاق من : بله چند دقیقه بعد بلند شدم و گفتم جونگ کوک من میرم خرید ساعت یک ربع پنج است گفتم که تو خونه چیزی ندارم جونگ کوک : برو ولی نری خونه من میبرمت من : باشه رفتم تو اتاق گوشیمو تو کیفم گذاشتم و رفتم بیرون بدون خداحافظی رفتم فروشگاه خرید کردم توراه ماشینی رو دیدم که جیهوپ داخلش بود سریع رفتم ایستگاه اتوبوس وسایلمو گذاشتم و گوشیمو برداشتم و به وی پیام دادم من : سلام میتونم بگم جیهوپ کجاس وی : من نمیدونم وقتی تو خواب بودی گفت میرم بیرون شاید شب نیاد من : خیلی ممنون بای دوباره گوشیمو تو کیفم گذاشتم و وسایلم را برداشتم و رفتم رسیدم در خونه تا بیام در بزنم شوگا در را باز کرد و گفت : سلام نایکا اینجا چی میخوای من : جونگ کوک گفته که خرید کنم بعدم بیام اینجا یک دفعه وی رو دیدم که خیلی عصبی بود گفتم : ای این چرا اینقدر عصبی است وی : ببین اصلاً حوصله تو رو ندارم خواهش میکنم که اذیتم نکن من : خیلی ببخشید ولی شما هستی که منو اذیت میکنی نه من وی : خوب که چی الان چیو ثابت کردی ها؟؟؟؟؟ جونگ کوک اومد و مچ راستمو گرفت و منو آورد تو خونه و منو پشت خودش پنهان کرد و گفت : بچه ها ول کنین وی از تو انتظار نداشتم که اینطوری رفتار کنی وی : ها چیه باز نایکا اومد مال تو شد جونگ کوک : آرررره ماله منه وی : نخیرم ماله منم هست شوگا هم رفت بیرون .
جونگ کوک : ها چیه کم آوردی وسط دعوا وی و جونگ کوک بودم که دستام درد گرفت و وسایل هام و گذاشتم
یک دفعه جیمین مچ چپم رو گرفت منو آورد این ور منم خسته بودم اصلاً نمی توانستم کاری بکنم جیمین داد زد و گفت : بسته دیگه مثل اینکه نایکا عادت نداره به صدا های بلند وی : جیمین با من بحس نکن جیمین : باشه باهات بحس نمیکنم ولی مثلاً نایکا مهمانه و بعد شما دارین دعوا میکنین .
بعد یکم آروم شدن وی رفت بیرون و در رو محکم بست جونگ کوکم که فقط نگا میکرد بعد رفت تو اتاق جیمین روشو به من کرد و دوتا بازو هایم را گرفت و گفت : تو حالت خوبه من پایین و نگا کردم جیمین خم شد از سمت راست به من نگا کرد بهش نگا کردم سرشو تکون داد من گفتم : فقط خستم بعد رفتم رو مبل نشستم جیمین هم رفت تو اتاق چند دقیقه خوابم برد که یک دفعه صدای باز شدن درو شنیدم سریع چشمامو باز کردم و جونگ کوک بود درو بست و گفت : خواب بودی من : چی آره خواب بودم جونگ کوک : ساعت شیش و نیمه ببرمت خونه من : آره آره بریم . اینقدر گیج بودم که یادم رفت خریدامو بیارم سوار موتور شدیم جونگ کوک ماسک نزده بود گفتم : چرا ماسک نزدی جوابمو نداد رفتیم شب شده بود بهش گفتم : آروم برو . آروم میرفت فقط به خاطر من خیلی نگران اخم کرده بود دستم و دور شکمش حلقه کردم و سرم و روی کمرش گذاشتم و گفتم : زود برو .رسیدیم اون اونجا پیاده شدیم رفتیم ماشینو تحویل گرفتیم و سوار شدیم .
خب شاید بعضی هاتون تست قبلو نزده باشین باید بگم اون واقعا امتیاز داشت😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂عررررر خیلی حال میده 😂😂😂
سوار ماشین شدیم ساعت و نگا کردم دیدم ساعت هشت و ربع است سرم و به شیشه ماشین تکیه دادم و خوابم برد .
( جونگ کوک)
همین که ماشینو گرفتم آروم شدم ترافیک بود دیگه راه باز شد و رفتیم من گفتم : سردته ؟؟؟ جوابی نداد من : هِی با تو بودم هیچ جوابی نمی داد بهش نگا کردم دیدم سرشو به شیشه تکیه داده و خوابه یک لبخند کجی زدم و گفتم : منو باش این همه سر وصدا کردم هنوز خوابه رسیدیم دم خونش از ماشین پیاده شدم و درو باز کردم اومدم نزدیک ماشین نایکا رو بغل کردم و با خودم بردم داخل خونه گذاشتمش روی تخت و رفتم .
( من )
صبح بیدار شدم رفتم صورتم را شستم یاد دیشب افتادم که رو موتور بودیم و من خوابم برد رفتم سراغ گوشیم هوا بارونی بود و قطراتی بارون می ریخت گفتم : چه هوای خوبی گوشیمو از داخل کیفم برداشتم و به جونگ کوک پیام دادم من : مرسی یک دفعه یادم اومد که تو خونه هیچی ندارم و خریدام خونه اون ها هست سریع یک لباس آبی گشاد آستین بلند دکمه دار پوشیدم با یک شلوار سیاه تنگ به جونگ کوک پیام دادم که من میام خریدامو ببرم .
سوال قبلی (عالیه بقیه رو ولش😍😍😍) امتیاز بهت دادم کیوتی😉(الان همه میرن سوال قبلی گزینه ی درستو میزنن😂😂😂)
رفتم بیرون خیابون ها خلوت بودن و هوا هم بارونی یک چیزی شده بود سریع رسیدم دم خونه زنگ زدم وی بود وقتی منو دید سرشو پایین گرفت و سلام کرد من : سلام دستم و روی شانه راستش گذاشتم من : چطوری . حرفی نزد و بعد گفت : بفرمائید داخل من : اگه قراره با من خشک رفتار کنی من داخل نمیام وی : آخه چرا من : چون تو مثل همیشه نیستی میدونم که دیروز چی گفتی و الان پشیمونی نه ؟؟؟ وی : خیلی پشیمونم خیلی من : من که ناراحت نیستم چون دیروز خسته بودی . دستم را برداشتم خیلی آروم گفت : خیلی متاسفم که حرفش و قطع کردم و گفتم : هیشششش امروز هوا ابری است میخوام یک روز خوبی داشته باشم میتونی کمکم کنی ؟؟؟ وی سرشو بالا آورد و گفت : آره میتونم کمکت کنم من : خوبه ولی تو با بچه ها اینجوری رفتار نکردی کردی وی : نه نه اصلاً این طوری رفتار نکردم من : خوبه که با من اینطوری هستی حالا سر بالا با اعتماد به نفس حرف بزن وی : باشه .. رفتم داخل و گفتم خوب میشه وسایل های منو بدید جونگ کوک که رو مبل دراز کشیده بود بلند شد و گفت : هاااا تو کی اومدی یک خبر می دادی خیلی پوکر نگاهش کردم و گفتم : آقا شما برو گوشی تو نگا کن جونگ کوک سریع گوشیشو
برداشت و پیام های منو خوند و گفت : ای وای من ببخشید من خواب بودم من : باشه زیاد مهم نیست . خلاصه وسایلم رو گرفتم و رفتم خونه وقتی رسیدم خونه یک گرمای خواصی تو خونه بود سریع خونمو جمع و غذا درست کردم و خوردم .
فک کنم من کلا کخیم 😂😂😂 اون گزینه ی عالییییه رو بدون امتیاز زدم بقیه رو بی امتیاز کلا کخ دارم😂😂😂😂😂😂
روی مبل نشسته بودم و تلویزیون نگا میکردم گوشیم زنگ خورد رفتم گوشیمو از رو وپن آشپزخانه برداشتم و جواب دادم گفتم : سلام جونگ کوک : سلام خوبی من : آره خوبم جونگ کوک : میخواستم بگم میای اینجا من : وا برای چی مگه جیمین و وی نیستن جونگ کوک : نه فقط وی و جیهوپ هستن من : خوب الان تنها نیستی جونگ کوک : چرا دیگه وی که توی اتاقه و جیهوپ هم خوابه من : هاااا الان ساعت ۱ شده ولی جیهوپ خوابه مطمئنی که حالش خوبه ؟؟؟ جونگ کوک : نمیدونم از دفعه ای که رفتی خرید و آمدی خیلی سرد شده من : ها مشکلی نیست خوب میشه جونگ کوک : خوب بیا دیگه هم جیهوپ رو بیدار کن و هم وی رو از اتاق بیار بیرون من : باشه اومدم . دوباره همون لباس ها رو پوشیدم و داخل کیفم یک شلوار سیاه و یک لباس دکمه دار آستین بلند سفید گذاشتم و رفتم بیرون یک ماشین گرفتم . رسیدم دم خونشون پیاده شدم و رفتم زنگ زدم جیهوپ درو باز کرد منو دید گفت : باز وی گفت بیای من: نخیر خودم اومدم .رفتم داخل بدون اینکه سلام بدم رفتم تو اتاق وی وی خواب بود رفتم کنارش نشستم و گفتم : وی تو خواب نیستی بلند شو . نه جوابی داد نه حرکتی کرد دوباره گفتم : بلند شو تو که گفتی من با اعضا این طوری رفتار نمیکنم الان که کردی . وی بلند شد و گفت : باز چی میگی . جونگ کوک اومد داخل و گفت : نایکا من نگفتم که با ما بد حرف زده گفتم از اتاق بیرون نیومده من : خب نباید اخلاقش خوب شه ؟؟؟ وی : متاسفم ولی من مثل همیشه باهات حرف میزنم من : یعنی مشکل از منه ؟؟؟ وی : نه من از تو معذرت خواهی کردم که باهات بد حرف زدم من : منم ببخش نتوانستم مثل همیشه باشم . دیگه تا ساعت هفت داشتیم فیلم می دیدم که زنگ درو زدن من درو باز کردم جیمین بود خیلی خسته بود بدون اینکه سلام بده رفت تو اتاق تعجب کردم که بدون سلام رفت تو اتاق درو بستم رفتم کنار جونگ کوک گفتم : جونگ کوک حالش خوب نبود درسته جونگ کوک در گوشم گفت : به نظرم خیلی خسته است پیشش نخوابی من : مگه قراره اینجا بخوابم جونگ کوک : آره قراره بخوابی من : آخه باشه دیگه . رفتم پیش وی گفتم : دوست داری کنارت بخوابم وی : اصلاً ولی اگه خودت میخوای پیشم بخوابی مشکلی ندارم من : الان میتونم برم تو اتاقت بخوابم وی : آره برو بخواب . رفتم تو اتاق دراز کشیدم و خوابم برد.
وقتی که خوابم برد یک غلتی خوردم به سمت چپ با صدای زنگ در بیدار شدم آنقدر خوابم میومد که دوباره خوابیدم هیچی متوجه نمی شدم یک دفعه دو تا دست دور شکمم حلقه شد و سرش را کنار گردنم گذاشت نفهمیدم کی بود به سر آستین هایش نگا کردم لباس سیاه بافتنی پوشیده بود متوجه شدم که وی بود دستم را خیلی آروم روی دستش کشیدم بعد دست راستش را یکم بالا آورد من دستم را پایین آوردم با دست راستش مچ راستم را گرفت و با دست چپش مچ چپم رو گرفت . چند ساعت بعد دست راستم را بالا آوردم دستش افتاد فهمیدم خوابه رفتم جلو تر پام خیلی درد داشت خیلی بی تاب بودم نمیدونستم چیکار کنم نمیخواستم بیدارش کنم .
( وی )
خواب عمیقی رفته بودم یک حس خیلی بدی پیدا کردم چشمامو باز کردم دیدم نایکا جلوتر از من بود و پای راستش را تکان میداد بلند شدم دست راستم را روی پاش گذاشتم یک دفعه بلند شد و چند ثانیه نگام کرد و گفت : خیلی ببخشید نمیخواستم بیدارت کنم من : هیشششش یکم صبر کن بلند شدم و رفتم بیرون روبان مشکی را برداشتن و رفتم تو اتاق دور مچ پاش بستم نمیتوانست تکونش نده برای همین گفتم : دراز بکش و حرف هم نزن دراز کشید پاشو یکم بالا گرفتم بعد چند دقیقه خوابش برد و منم کنارش خوابیدم
یک سوال خیلی مزخرف دارم😌😌
ادامه بدم??????😕😐
جواب ها کامنت 😈
من برای پارت بعد :هفت نظر موخوام😐
ندین نم زارم😒
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
خوبه ادامه بده حتما
پارت بعدی رو نمیزاری؟
خیلی خوب بود پارت بعدی
دنبالی
عالیی بود خیلی باحالی😗😗😗😗😗😗😗😗😗😗😗
تنکس😘
یه سر به فیک من بزنید
زود پارت بعدی رو بزار کخ جون🤣🤣
اپلود شدع برو بخون😘😘
منکه هیچی نفهمیدم
سوار موتور بودن یا ماشین؟؟؟؟؟
😐😐😐
سوار موتور بودن رفتن ماشینو تحویل گرفتن با ماشین برگشتن
پارت بعد رو این پروفم در حال بررسیه😋😓
از پروفم خارج شدم حالا رمزش یادم نمیاد😐
ولی آپلود نشده فقط دو تا تست داری این پروفت
ممنون که خوندین نظل بدین کیوتام😘😘😘از این به بعد با این پروفم میام😘😘😘
خیلی خوب بود وی نایکا رو از کجا میشناسه فامیلیشه دوسته شه
میگم
تیزر فصل داریم میزارم نگران نباش😉😉😉
دوستن😙ولی .....😂😂