
از زبان ادرین. چشمام و دهنم بسته شد ولی پاهام ازاد بود به سمت در دویدم و با مخ رفتم تو دیوار چند بار به در کوبیدم که در شکست. ولی فهمیدم بدنم پر زخم شده. خونه مرینت روبهروی خونه من بود دویدم به سمت جلو صدای بوق اومد انقد رفتم جلو که به لبه ی باغچه ای خونه ای مرینت گیر کردم همونا که دست و دهن و چشامذو بسته بودن منو گرفتن و انقد زدنم که خیس شدن بدنمو حس کردم. (هر ۱۰ پارت از بش غمگینه که دستماا رو فراموش بکنین لباستون دماغیه😐😂💔) از درد داد زدم و به زور خودم رو به خونه ی مرینت رسوندم دم در رفتم و خودمو کوبوندم به در در رو باز کرد و احساس کردم ضدای ترقی شنیدن. پارچه ی روی چشمم افتاد و مرینت رو دیدم چشمام پر اشک شد بدن مرینت خونی بود پارچه ی روی دهنم رو پاه کردم و پارچه ی دستاموباز کردم. به سمت مرینت رفتم و بلندش کزدم.
از زبان مرینت وقتی به هوش اومدم همه جام باند پیچی بود. ادرین هم همینجوری بود. بخیه های روی پام رو دیدم. پوزخند زدم. بدترین بلا ها سرم اومد. اینا ک چیزی نی :)
من فقط تا جای کهه مرینت گفت چشمامو باز کردم و دیدم تو یه اتاق بزرگم و کل بدنم پانسمنه و.. یادمه. به ادرین نگاهی کردم. وضعش کمتر از من نبود. همه جاش پانسمان بود. بلند شدم. از نشستن متنفرم (من وسط کلاسم و شاد قطع شده😂😂😂 ساعت 12 هم جبرانی دارم خاک تو سرم) ولی نتونستم رو پام واستم. انگار حس نداشت. در اتاق چهار طاق وا شد و الیا رو دیدم. اومد سمتم و دستام رو گرفت و گفت مرینت چرا انقد به خودت سخت میگیری؟
باشه الیا انقدر با وحشت اومدی ترسیدم😅 . نینو وارد شد. پتو رو جلوم نگه داشتم. اخه به خاطر بخیه و پانسمانام نمیتونستم لباس بپوشم. به دیوار تکیه داد و گف. دکتر اداره منم بابا. فک کردی کی وقتی که تیر خوزد تو شکمت زخمتو بست😅 پتو رو سفت تر نگه داشتم و گفتم هی چرا زودتر نگفته بودی😡 (ناظر به قران به مولا به ولله به عمه ی خدا چیز به خدا اگه ردش کنی خواهر کوچیکمو میفرستم سراغت. انقد جیغ بزنه تا کر شی) صدای خنده ی ادرین اومد. نفهمیدم کی بلند شد. پتو دورش بود (ملافه س پتو نی) اومد کنارم نشست فهمیدم الیا نینو رو انگلک کرد جفتشون جیم شدن.
گفت چطوری پرنسس😃 // چقدش رو شنیدی؟ (ی چیزی گفتن ک تو کامنتا میگم و فقط میخوام حرص بدم.) // تقریبا همشو. از خجالت کل صورتم قرمز شد. دستام شل شدن و پتو زو پاهام رها شد. موقع اون ماموریت کوفتی بدترم شده بود پ جلوی ادرین برام فرقی نداشت*قول میدم تست رو تایید کنم*.گفتش هی اینکه منو دوست داری رو لازم نیست مخفی کنی (تقریبا گرفتین دیگه؟) چونم رو گرفت و اروم سمت خودش برد. ادامه داد. هر اتفاقی هم بیوفته. جواب سوالی که چند وقت پیش ازت پرسیدم رو هروقت خواستی جواب بده😊
تماممم برای بعدی 5 کامنت و 3 لایک
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیی بودد
پارت بعد و زودتر بده🥲💯😍🤩💌
تستچی ردش کرد
چرا ردش کرد 😐 مرز اسفلوسافلین داشت😐
مرض اسفل چی چی؟
راستی چیزی ک به نینو گفت.
یادمه وقتی ادرین به در کوبید بدنشو ک دیدم هم از زخمای خودم هم از زخمای اون بیهوش شدم. مطمئنم اون منو اورده بیمارستان. اصلا نمیخواستم به پیشنهادی ک اون روز داد جواب رد بدم. در واقع هنوز جوابشو ندادم. مطمئن نیستم دوسش دارم یا نه ولی وقتی بهش فکر میکنم دلم قیلی قیلی میشه😂 (عاشق شده نمیخواد اعتراف کنه😂😂)
بلاخره به تست جدید گذاشتی😐✌️😂
ب ت چ. داشتم واسه امتحانام میخوندم باید از یه گراز خوک نما اجاه بگیرم 😒
من ازت معزرت خواهی کردم😢
کجا؟
تو تستی که سوژم کردی😒