یادم رفته بود بگم قسمت ویژه ام داریم😹💖
هایی قسمت ویژه تقدیم به شما🧃💃
از زبان جیمین🌍💃
کف دستام عرق کرده بود،مدام تو راهروي بيمارستان قدم ميزدم،
استرس داشت دیوونم میکرد
صداي جيغاي آیومی داشت عين مته مغزمو سوراخ ميکرد..
تهیونگ:چته هیونگ آروم باش
رو صندلي وا رفتم. تهیونگ بدو بدو اومد سمتم و جلوم زانو زد و رو به سنا و بقيه بچه ها گفت:
پرستار خبر کنين ،يه زائو هم اينجا داريم
با تموم استرس و بی حاليم يه جور زدم پس کلش که برق از سرش پريد
تهیونگ:آخ هیونگ چرا میزنی آخه
جمن:4 ماه ديگه وضعيت تو هم ميبينيم ببينم اون موقع هم ميتوني سر بدنيا اومدن بچت و درد کشيدن عشقت همين قدر آروم باشیییی؟
تهیونگ باذوق رفت کنار سنا و با احتياط دستشو گذاشت رو شکم بالا اومده ی سنا و گفت:
بابا فداش بشه!فقط بياد من خودم قربونش ميرم
سنا چپ چپ نگاش کرد که تهیونگ اروم گونه شو بوسید و گفت تهیونگ:عشقم تو که میدونی بدون تو هیچ کسی اصلا برام مهم نیست
که يهو با صداي جيغ آیو هممون يه متر پريديم بالا!
آیو:جمنننننننننننننن
نگران بلند شدم و بلند گفتم:جونم عزيزم
آیو:میکشمتتتتتتتت
چشام از کاسه دراومد چیییی؟
سوجون و لیسا ريز ريز ميخنديدن
جمن:چرا عزيزم؟
آیو با گريه گفت:تو اين بلا رو سرم آوردییییی
جونم داشت در ميومد.بيشتر از بچه نگران آیومی بودم!بالاخره بعد چند ساعت نفس گير آیو رو آوردن بيرون.دويدم سمت تختش و دست سردشو گرفتم تو دستم و
گونشو بوسيدم.
آیو با صداي ضعيفي گفت:بذار خوب شم،خودم نابودت ميکنم!
پرستارا ريز خنديدن،قبل از اينکه فرصت کنم واسشون چشم غره برم چشمای آیو بسته شد.هل شدم،اصلا مغزم کار نميکرد!با نگراني صداش کردم.
که يکي از پرستارا گفت:
نگران نباشين آقاي پارک طبیعیه همسرتون خیلی قوی بودند تا اینجاشم اصلا جای نگرانی نیست
خيالم که از بابت آیو راحت شد رفتم تا بچه مو ببينم.بقيه زودتر از من رسيده بودن.
بابا تا منو ديد گفت:جیمین اومدی؟ بیا ببین چی کاشتی؟ درسته در حال حاضر خیلی بیریخته اما شرط میبندم در آینده مثل پدربزرگش جذاب میشه
پس جاي نگرانی نيست
خندیدم و رفتم سمت تختی که پسرم توش بود
چشماش درست مثل آیومی بود قهوه ای و خوشرنگ با ذوق خندیدم و با احتیاط تو بغلم گرفتمش
و حسابی بوسیدمش که یهو یکی از پرستارا اومد داخل و گفت آیومی بهوش اومده
با ذوق رفتم به سمت اتاقش تقریبا میدوییدم
پامو که گذاشتم تو اتاق دمپاییش محکم سمتم پرتاپ شد و خورد تو صورتم🧃🧃
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
83 لایک
عالییییی بودددد 😍😍😍😍😍😍😍
وایی از خنده جرررر خوردم تا رمانتو تموم کردم😂
😂❤️
عرررر هنوز تو تستچی هستی؟ تروخدا بازم فیک بزار، اولین نویسنده ای هستی که دیدم از تستچی نرفته🤩😍
اره بابا من همیشه هستم
ادمین عزیز تر از جانم، تو هفت ماه طول کشید تا بنویسی، من تو سه ساعت جمعش کردم، حالا کی استاده؟ 🤌🏻 😎
قطعا تو، چون من فقط اماده برداشتم خوندم 🤣🤧💔
😂
بهههه بهههه بلاخره ی ادمین فیک نویس هم ما دیدیم که هنوز از تستچی نرفته باشههههه، من هر فیکی میخونم ادمینش از تستچی رفته 👈🏻👉🏻😂
عررر خیلی خوب بووود 😭✨
این چهارمین باریه که اومدم داستانتو بخونم ಥ‿ಥ ಠ_ಠ
منمشیشبارخوندمش...منداستانجدیدمیخامازایومییی
من برادرت نیستم رو خوندی؟
اینم قشنگه اگه نخوندی تو لیست فیک ها گذاشتم🫰🙂♥
برگام😹🐢💞
بسیییییییییی عااااالیییییی وسدسوسدتیدثوطذنس ثاسچپژی
چطوری یه روزه اینو تموم کردی
1 :3 روز طول کشید تا تموم شه
2 از اونجایی که فردا امتحان ریاضی دارم شوقم برا فیک خوندن زیاد شده(کلا همینم(
3 دلیل مهم : انقدر جذاب بود نتونستم ولش کنم
یکی یدونه خل و دیوونه یکی از بهترین داستان هایی یه که خوندم 😍🥰👌
ممنون🐢💞
سلام عزیزم خوبی من این رمان و رمانای جدیدتو دنبال میکنم راستش من دارم یه رمان مینویسم اگه دوست داری بهش سر بزن و نظرتو بگو و بگو که بنظرت ادامه بدم یا نه چون زیاد حمایت نمیشه بنظرم.
و اینکه این رمانتو خیلی دوست داشتم عالی بود کلی عر زدم😂❤
سلام مرسی ممنونم که خوندیش
حتما سر میزنم🐤🎀
ععععععععععععرررررررررررر خیییللییییی خوب بببوووددددد واهاااااییییی
دیردز شروع کردم به خوندن و امروز تموم شدمممم
جججییییییغغغغغ ولی داستانت حرف ندااشششتت
اجی میشی ؟ ثنا عستمم ۱۴ ساله 🙂
مرسی💖🧚
جدا یه روزه تمومش کردی😹
البته آیومی ۱۶(آیو هم صدام میکنند)
خواهش
اره دیروز از ساعت ۸ صبح شروع کردم و تا ظهر ساعت ۱۲ ۱۶ پارتشو خوندم
عصر هم از پارت ۱۶ تا ۲۱ و خوندم الانم از ساعت ۷:۳۰ صبح خوندم تا الان که تمومش کردمم 😂😂
ولی داستانت حرف نداشتتت 💜💙
واعووو😹در تعجبم از سرعتتون مرسی🍇
💜🍇
واقعا قشنگ بود ولی موقعی که این خودش رو توی آب خفه کرد خیلی احساسی بود😭
ممنون🥺اره همین طوره