۝𝑀𝑦 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙 𝑜𝑓 𝑠𝑎𝑙𝑣𝑎𝑡𝑖𝑜𝑛۝ پارت³

رفت روی مبل لم داد.مارسل:خوبه یه مدت خونم راستی میخوام انتقالی بگیرم!مرینت:چی انتقالی؟مارسل:اره یه دانشگاه خوب پیدا کردم بر میگردم اینجا بابا که نمیتونه بیاد باید یکی پیش شما باشه اینجوری خیال منم راحت تره..رفتم روی مبل جلوش نشستم.مرینت:مارسل من نمیتونم بهت بگم چه کارکنی چه کار نکنی ولی از این تسمیمی که گرفتی کاملاً موطمعنی؟خودت که میدونی اون دانشگاه برترین دانشگاه توی کشوره .مارسل:اره ولی نمیتونم بخیال شما بشم که اجی به من اعتماد کن من میدونم میخوام چه کار کنم.که صدای ایفون بلند شد در باز کردم مامان با دست پر اومد داخل کمی از وسایل گرفتم مارسلم اومد بقیه گرفت.سابین:ها مارسل اومدی؟ کی؟مارسل:پیش پای شما 😁وسایل گذاشتم تو اشپز خونه به به وسایل نگاه کردم ارد ،قارچ،کالباس،پنیر پیتزا،....تمام مواد پیتزا بود نکنه میخواد پیتزا درست کنه.مرینت:مامان میخوای پیتزا درست کنی؟سابین:اره شما دوتا هم بیاد کمک کنید.منو مارسل انگار یکی اومد مارو زد رفت کلا پکر شدیم.سابین:قیافه هاتون همچین نکنید سریع سریع باید شروع کنیم زیاد تا شب نمونده بجنبید.هیچی دیگه برای اینکه شب گرسنه نخوابیم مجبور شدیم به مامان کمک کنیم•_•

به مارسل نگاه کردم اونم به من دوتایی تلپ افتادیم روی مبل.مارسل:وای من ازدواج نمیکنم 😐مرینت:چرا؟مارسل:باز زنم میاد اینجوری از من کار میکشه!مرینت:اینجوریه؟پس خودم به زور کاری میکنم که ازدواج کنی!مترسل:اگه تونستی.که دوباره ایفون زنگ خورد یعنی کاگامیه؟از جام بلند شدم در باز کردم بابا پشت در بود!مرینت:بابا!!!سابین:بلخره اومدی.مارسل:چی مامان تو میدونستی؟سابین:اره 😆خلاصه انقدر شب خندیدیم که دلدرد شده بودیم شامم که عالی شده بود در کل خوش گذشت ولی همش احساس میکردم جای یکی توی این جمع خالیه نمی دونم چرا این حس داشتم ...از زبان ادرین:گوشتارو روی اتیش گذاشتم وادش میچکید توی اتیش ،اتیشم هر بار شعله ور میشد.نینو:به به چه چیزی شده .الیا:خیلی سره !نینو:برو داخل خوب.الیا:نمیخوام اه راستی ادرین تو تا الا عاشق شدی؟ادرین:اره!نینو&الیا:چی؟نینو:کیه؟ادرین:اون موقع که عاشقش شدم کلا ۱۳ سالم بود ولی هنوزم عاشقشم.الیا:اسمش چی بود؟ادرین:راستش یادم نمیاد ولی یادمه که عاشق رنگ صورتی بود خیلی خجالتی بود من تنها دوستش بودم.

الیا :چه عجب بوده یعنی تو عاشق کاگامی نیستی؟ادرین:نه اون برای من مثل یه خواهره .نینو الیا انگار ناراحت شدن شاید ونا بخوان منو کاگامی توی رابته باشیم ولی خوب من اونو دوست ندارم مگه زوره؟ مامانمم حتی با این که دختر خواهرش میگه با هرکی دوست داری ازدواج کن بابامم که بخیاله.نینو:پس برای چی اومدی اینجا؟ادرین:اول به خاطر یه گردنبند که نسل در نسل جابه جاشده مامانم میگه برا ۵۰۰ ساله پیشه دوم برای همون دختری که عاشقشم اومدم که پیداش کنم.الیا:راستی نینو تو مرینت میشناسی دوست کاگامی.نینو:اره یک بار دیدمش.ادرین:مرینت منم امروز دیدمش.الیا:دختر مهربون ارومیه ازش خوشم میاد .نینو:اره بامزست.ادرین:یه سوال مرینت چه شکله؟الیا:مگه تو نرفتی دیدنش؟ادرین:اره ولی از بس خجالت کشیدم سرمو بالا نیاوردم.نینو:داداش تو دیگه خیلی حیا سرت میشه.الیا:اره خوب بزار بگم اون موهای ابریشمی سرمه ای داره چشمای که هم رنگ اقیانوسه پوست سفید که همیشه گونه هاش کمی گل انداخته سرخه بینی کوچیک به قول کاگامی عملی داره لبای موتوسط (نمیدونم درست نوشتم یا نه😐)داره ااا راستی اون ویالون میزنه.ادرین:ویالون ؟خصوصیت که گفتین شبیه همون فردیه که من عاشقش بودم البته هنوزم هستم.الیا جوری پرید روم که کلم خورد به دیوار.الیا: یعنی تو عاشق مری؟این که عالیه از عالیم عالی تره اون خیلی بهتره تا کاگامی.نینو:غیبت نکن دختر.الیا:راست میگم دیگه.ادرین:سرتره؟من که نگمفتم اونه گفتم خصوصیت هایی که گفتین شبیهشه همین.الیا:ولی تا جایی که یادمه مرینت تسادف داشته!ادرین:تسادف؟

الیا ازم دور شد.الیا:اره تا اونجایی که یادم میاد کاگامی گفته بود که همه چی یادش رفته پس اگه اون طرف مقابل تو باشه هیچی یادش نیست(بریم داستانو عجیب کنیم😆)نینو:اره یادم که بعد یه مدت اومد مدرسه هیچ کس نمیشناخت.ادرین:پس اگه خودشم باشه هیچی یادش نیست؟الیا:اره.ادرین:من باید این دختر ببینم چون اونی که من عاشقشم یه علامت داره .نینو:علامت؟ادرین:اره بهم کمک میکنید؟البته کاگامی نباید بوی به بره من میدونم اون منو دوست داره دلم نمیخود تا کاملا مطمعاً نشدیم با خبر بشه خوب.الیا:چشم.نینو:حله داداش.ادرین:به نظر این قارچا هم که امادن بریم بخوریم؟الیا:ارههههه

تمام دیدین داستان عجیب شد😆قراره از اینم عجیب تر شه😁لایک یادت نره کیوت بابای راستی برید بعدی چالش

ممنان خوب چالش😉ج چ:از خودم بیوگرافی بزارم؟ فالو فالو