
تروخدا منتشر کن
به یورا میکشمت پدر : میخوای پدرتو بکشی واقعا یوجونگ : { با بقض } ه...همونجوری که تو مادرمو کشتی چرا دست از سر من بر نمیداره خسته ام کردی پدر : باشه پس یورا رو با خودم میبرم یوجونگ : جراعت شو نداری پدر : میبینیم { جیمین زود دور شد از در } یوجونگ : وایسا ببینم داری کجا میری پدر : اگر
من باید از اینجا برم باید یورا رو هم با خودم ببرم یورا : چی ولم کن من نمیخوام باهات بیام یوجونگ : ولش کن پدر : پس تو باید با من بیای اوکراین تا یورا رو ول کنم یوجونگ : نگهبانا میشه این مرد از اینجا ببرید نگهبانا : چشم خانم پدر : ولم کنید
یک روزی بر میگردم چا یوجونگ یورا : چ.....چا یوجونگ یوجونگ : یورا این را از اعصبانیت گفت بیا بریم خونه یورا : اول باید همه چیز را برام تعریف کنی یوجونگ : پس بیا بریم تو اتاق یورا : باشه { فلش بک به گذشته } یوجونگ : مامان بابا کجایین مامان م....ما....ما.....ن چشماتو باز کن مامانننننننننننننننننننننننننن ب....با....بابا کجاست بابا
باباااااااااااااااا داشتم گریه میکردم که زنگ خونه خورد از خوابگاه امدن و..ولی من بی کس نیستم من پدر مو دارم خدمتکار : ببخشید ولی پدرتون گفت بیایم دنبالتون یوجونگ : چ......چی ش...شاید اشتباهی شده پدر من همچین کاری نمیکنه { زد زیر گریه } خدمتگار : ببرینش یوجونگ : ولم کنید ولم کنید نه ماماننننننننننننن بیدار شو من رو تنها نذار
ماماننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن پدر اینو یادم میمونه و وقتی بزرگ شدم انتقام مو ازت میگیرم ولم کنید { پایان ولش بک }یورا : ا....امکان نداره یوجونگ ببخشید یوجونگ : چرا یورا : چون من از اون یکی زن پدرت و وقتی میبینی مطمئنم که یاد اتفاقات گذشته میوفتی واقعا ببخشید یوجونگ : چیی نه من
خیلی خوشجالم که خواهرم هستی اگر از زن 10 یا 20 پدرم ام هم بودی دوست داشتم چون هم خونیم پس دیگه این حرف را نزن اجی جون باشه یورا : چشم از زبان جیمین : وای خدا جون اینا چی بود من شنیدم ق...قبلا یوجونگ و
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)