نوماه پارت16

خب ....خب ...،بچه ها💜😐عکس جک👆👆(خدا میدونه عکس کدوم بدبختیو رفتم آوردم 😂😑ولی خب شما عزیزان جک تصورش کنین دیگه😐)

تهیونگ: انقدر حواسم پرت ماه شده بود که رانندگی یادم رفت🤦‍♀️رفتم توی خاکی یه نفس عمیق کشیدم و به راهم ادامه دادم ولی راهمو گم کردم ای لعنتییییی حالا چیکار کنممم😣😣یعنی الان مریتا حالش چطوره؟🤔مریتا:در که باز شد یکی اومد داخل و چشمامو باز کرد یه نگاهی به اون فرد کردم چ چ چی اون ج جک بود😲(خیلی ضایع بودم نه؟😐) گفت به به مریتا خانم هوممممم عوممم گفت ای خدا چسب دهانمو باز کرد گفتم ای عوضی چطور تونستی چطور تونستی منو بدوزدی گفت من ندزدیدمت تو از اول هم برای من بودی ولی خب تو به من خیانت کردی گفتم هه من بدتر از این هاشو دیدم (بابغص) گفت خفه شو (باداد) و بعد دوباره دهانمو چسب زد 🤐 گفت امید وارم اینجا راحت باشی عشقم و رفت و درهم قفل کرد 💔 اشکام از گونه هام سر میخورد خیلی حالم بد بود تنها چیزی که حالمو خوب میکرد، آغوش تهیونگ بود 🥺فقت امید وارم منو پیدا کنه تهیونگ: تف توی این شانسی که من دارم

ای خدا چیکار کنم خوردم به یه کوچه ی بم بست عقب عقب رفتم و همون راهی که اومدمو برگشتم اشکال نداره من کل شب هم که شده بیدار میمونم ولی پیداش باید کنم سر راهم یه پلیس دیدم زدم کنار شیشه رو دادم پایین گفتم ببخشید آ آقا گفت بفرمایید عکس مریتارو نشونش دادم و گفتم میشه هرجا این خانمو دیدین به این شماره زنگ بزنین و شماره ی خودمو بهش دادم گفت اممم این خانمو من توی ماشینی دیدم ولی خب اون ماشین خیلی مشکوک بود برای همین چندتا از نیرو هامونو فرستادم برن دنبال ماشین نفس عمیقی از روی کلافگی کشیدم و گفتم میشه بگید کجا رفتن گفت اون ماشین رفته خارج از شهر ولی خب اون شهر خیلی دور تر از سئوله گفتم کدوم شهر خب من نفهمیدم کدوم شهر ولی فهمیدم از کجا رفتن و ادرسی که نیروها رفتنو بهم داد و من هم رفتم همون ادرس

(فردا صبح ) هنوز تو راهم خیلی راهه انگاری مریتا: حالم از دیشب بدتره سرم گیج میره و سرم درد میکنه خیلی گشنمه خیلی هم تشنمه حالم اصلا خوب نیست صدای درو میشنوم جک بود اومد تو و یه سرنگ هم دستش بود گفت خب خب خانم کوچولو بهتره یکم استراحت کنی خیلی ترسیدم و اومد سرنگو تزریق کرد توی دستم و دیگه نفهمیدم چیشد

تهیونگ: بلاخره رسیدم به این شهره کوفتی نیروهای پلیسو پیدا کردم زده بودن کنار حتما میخواستن استراحت کنن رفتم پیششون گفت ببخشید شما م میخواین کجا برین گفت از اون طرف مستقیم بریم و اونا راه افتادن و منم پشت سرشون

بلاخره رسیدیم به یه جایی که حالت روستا مانند بود خونه های خرابه داشت نیروهای پلیس تصمیم گرفتن برگردن چون به نظرشون اینجا هیچ چیزه مشکوکی، نداشت. ولی من تا مریتا رو پیدانکنم هیجا نمیرم انقدر تو اونجا انقدر گشتم تا یه خونه ی خیلی خیلی بد و خراب شده دیدم

برام عجیب بود که توی این خونه کسی باشه آخه یه مرد از اون خونه اومد بیرون وایسا ببینم همون پسری که پلیس گفت موهاش قهوه ای و لباسش سفید اره اون اون جکه😲اون خود عوضیشه 😤مطمئنم که خودش مریتارو دزدیده 😡 جک رفت بیرون منم از این فرصت استفاده کردم و چون در خونه باز بود رفتم توی خونه و یه اتاق توجهمو جلب کرد رفتم سمت اون اتاق ولی درش قفل بود لعنتی 💔"به به شمالیه ی شجاع" به سمت صدا برگشتم ...

#ناظر_عزیز_منتشر_کن_سپاس