
(از زبون ولاد): تو تختم خوابیده بودم از این پهلو به اون پهلو می شم چییی شددد! داد می کشم:جههه سونننننننن تو تو تخت من چه غلطیییی می کنییی بیچاره جوری از جا می پره که فکر کنم تا یک ساعت دیگه یادش نیاد کیه جه سون:اااااااااااااااااا بلههههههه اربابببب من(ولاد):تو کی اومدی تو تخت من؟ جه سون:ها؟اهااا چیزه دیشب من(ولاد):چه ریلکس اقا می گه دیشب چرااا خو مگه خودت خونه نداری جه سون:چرا رییس من دیشب دیر وقت بود برگشتم خونه دیدم تموم خونه ام رو اب گرفته لوله ترکیده بود تا کمر در باز کردم تو اب بودم منم اومدم بیرون دیدم هتل گیرم نمی یاد اومدم اینجا من(ولاد):اینجا اومدت مشکلی نیست…ولییی چراا اومدییی بغل من خوابیدی جه سون:تو امارت جا پیدا نکردم اومدم اینجا بعدش نمی خواستم کسی رو بیدار کنم من(ولاد):اها باش بعد می گیرم دوباره بخوابم جه سون:رییس شرکت دیر می شه هاا من(ولا):امروز نمی خوام برم اصلا می خوام امروز کلا بخوابم جه سون:ولی امروز نمی شه بلند می شم و می گم:چرا؟ جه سون:چون امروز قرار شریک جدید بیاد دستمو رو شَقیقه هام می زارم و می گم:اوف اره
(از زبون چیکو): ————————-————————————— پ.ن: خب باید توضیحی در باره ی زندگی چیکو بدم چیکو در خانواده ی پولداری زندگی می کنه مادرش فوت کرده و خودش اومده کره و پدرش ژاپنه تک فرزنده اصالتن اهل کره اس ولی بخش بزرگی از کسب و کار پدرش تو ژاپنه و یک شرکت در کره دارن و چیکو اون شرکت رو کنترل می کنه و پدرش قرار اون سرکت رو بزنه به نامش تا کارش رو شروع کنه تو ژاپن یک امارت خیلی بزرگ و قشنگ دارن و تو کره یک خونه ی دو طبقه بریم سرغ بقیه داستان ————————-————————————— دوباره همون کابوس از خواب می پرم نمی دونم معنی این کابوس چیه اون کیه؟ همش تو خواب یک جای تاریک رو می بینم یک نفر تو تاریکی ایستاده می خنده دستی به موهای بلوندش می کشه چشای سبزش تو تاریکی معلومه (مشخصات اشنا نی؟😂)اون پسر…در این حال خوشتیپ و جذابه و ترسناک وقتی می خواد از تریکی بیاد بیرون از خواب می پرم شاید امادگی دیدن صورتش رو ندارم یکهو یک صحنه تو سرم میاد وقتی اون پسره…چی بود…ولاد! منو ببوسید نمی دونم ولی کنارش احساس اشنایی داشتم خیلی برام اشنا بود مث غریبه نبود! نکنه ولاد همون پسره تو خوابمه! نه نه امکان نداره ادمی که تا حالا ندیدمش چجوری می شه این همه سال کابوسم باشه نه نمی شه خدمتکارم می یاد:بانو امروز با شریک جدید شرکتتون اشنا می شید و چند تا چیز از پدرتون اومده برای شما
یک نامه و یک پاکت؛ پاکت رو باز می کنم می بینم سنده! پدرم گفته بود که شرکت رو می زنه به نامم ولی فکر نمی کردم اینقدر زود!تو اولین روز! و بعد نامه رو باز می کنم «سلام دختر بابا، خوبی؟ امید وارم بهت سخت نگذشته باشه» اه بابا! همیشه منو کوچولو می دید بابا دخترت بزرگ شده داره یک شرکت رو اداره می کنه «تو روز اول قرار با شریک جدیدت اشنا بشی امید وارم خوب پیش بره می دونم می تونی دختر بابا! راستی به شریکت گفتم که اون بیاد دنبالت!اصلا هم نپرس!» اه بابا اخه چرا! واقعا بعضی اوقات دلیل کارای پدرم رو متوجه نمی شم! هی باید قبول کنم از جام بلند می شم که برم صبحانه بخورم (از زبون ولاد): پا می شم که لباسمو عوض کنم جه سون هنوز تو اتاقه می گم: یالا یالا برو بیرون جه سون:اِوا چرا ارباب من(ولا):دارم لباس عوض می کنماااا بعدش اینقدر ارباب ارباب نکن٫من رفیقت هم هستم جه سون:بابا راحت باش عوض کن بهش برخاش می کنم و می گم:جههه سونن زود می ره بیرون حه سون از پشت در می گه:رییس یادتون نره شما باید برید دنبال شریکتون اینجور خواستن من(ولاد):وا چه عجیب (از زبون چیکو):

این لباسمو می پوشم از نظرم خیلی شیکه! ارایش ملایم می کنم چون ارایش پر رنگ بهش نمی یاد! و یکم اکسسوری! تمام خدمتکار:بانو خیلی زیبا شدید من(چیکو):ممنونم بعد کیفمو بر می دارم می رم پایین و تو حیلط وایمیسم تا ماشین شریکم بیاد خودمو اماده می کنم که چه حرفایی بهش بگم برای شرکت

اخ! بالاخره! اصلا از بدقولی خوشم نمی یاد! چون شیشه های ماشین دودیه چهره اش رو نمی بینم از ماشین پیاده می شه عینکش رو در می یاره…چییییییییییییی! اون احمق عوضی! ولاده! داد می کشم:توووو چه غلطی می کنییی؟! وای خدا نکنه شریک منی! نههه اینجوری نمی شه خیلی جا می خوره و می گه:چییی تو دختره ی پرو…نه نه نمی تونم باهات یک لحظه بمونم چه برسه شریک بشم! من(چیکو):من پرو ام؟ تو منو… حرفمو قطع می کنه:هیش هیش هیش باشه باشه اره قول دادی صداشو در نیاری من(چیکو):ببین بهتره کار رو با زندگی قاتی نکنیم باشه؟ الانم بریم می ره سوار ماشین می شه منتظرم درو برام باز کنه! وا چ بی ادب شیشه رو می ده پایین و : نمی یای؟ می گم:واقعا که درو باز نکردی این بی ادبیه می گه:ببین من خدمتکارتون نیستما سوار می شم می بینم بهم خیره شده من(چیکو):چیه؟ ولاد:هیچی تو ماشینش بوی عطر خوبی می یاد و البته یک بوی اشنا ولی یادم نمی یاد
(از زبون ولاد):خیلی خوشگل شده بود اوووو خداااا دارم پاک عقلمو از دست می دم یک فکری به ذهنم می رسه نه ولاد نه می زنم بغل چیکو:چی شد چرا وایسادی؟؟ جواب نمی دم و درو قفل می کنم چیکو:چیی کار می کنی بر می گردم و نگاهش می کنم؛ اخخخخخخخ خوب پیش نرفتتت چشاممم (از زبون چیکو):این یارو دیونه اس منم اسپره ی فلفل رو بر می دارم و می زنم تو صورتش دلم سوخت…چشاش قرمز شده اشک از چشاش سرازیر می شه ولاد:اخخخخ می سوزه چع غلطییی کردییییی
من(چیکو):ببخشید الان درستش می کنم بعد تو ماشینش نگاه می کنم یک فلاسک مشکی می بینم فکر کنم ابه برش می دارم و بازش می کنم واییییییی این چیههه این مایه ی قرمز…نکنه این خونه!خدای من ولاد زود فلاسک رو از دستم می قاپه:بدون اجازه دست به وسایلم نزن! من(چیکو):این چیه ولاددد درحالی که با استینش رو چشاش می کشه و: اولندش به تو ربطی نداره دومندش بعدا توضیح می دم سومندش چرا بدون اجازه دست به واسایلم می زنی من(چیکو):بزار برم پایین اب معندی بگیرم من دستمال دارم این چشمت رو بهتر می کنه
(از زبون ولاد):دستمال خیس رو چشام می زاره اخ می سوزه دختره ی دیونه این چی بود مگه من دزدم حرکت می کنیم می رسم شرکت میریم سر جلسه می شینم سر جام و چیکو هم می شینه اون ور میز جه سون و چند نفر دیگه هم نشستن من(ولاد):خوب شروع می کنیم امید وارم باهم خوب پیش بریم و این شراکت خوبی باشه چیکو:امیدوارم… خیلی حرفش معنی دار چشم غره ایی می رم و می گم:و البته من از ادمایی که کار رو زندگی رو قاتی می کنن خوشم نمی یاد چیکو:بله دقیقا دختره ی پرو…حال ادامه دادن این جلسه ندارم من(ولاد):پایان جلسه بلند می شم و میرم تو اتاق خودم می شینم پشت میزم چیکو هم بدون در زدن می یاد :هی در بزن چیکو:بچه شدی؟این چه کاریه؟ من(ولاد):اره،مثلا می خوای چی کار کنی یکهو می زنه تو گوشم اخ بعد تموم میزم رو بهم میریزه بلند می شم:می دونی من دیونه ام نزار اختیارم رو از دست بدم چیکو:می کنم مثلا می خوای چی کار کنی ادای منو در می یاری! نشونت می دم دو دستش رو باهم میگیرم و می کوبم به دیوار و مببوسمش سعی می کنه از زیر پام فرار کنه…منم زانوم رو می زارم رو دیوار و جلوش رو می گیرم… تلاش می کنه دستش رو ازاد کنه ولی نمی زارم ولی بالاخره خسته می شم از دست و پا زدنش ولش می کنم
یکی محکم می خوابونه تو گوشم من(ولاد):هیییی سندروم دست بی قرار داری؟ تلفن رو بر می داره و می گه:شماره ی تیمارستان چند بود؟ تو دیونههههه اییییی روانیییییییی چتهههههههههه واقعاااا بعد درو محکم می کوبه و می ره جه سون می یاد تو جه سون:ولاد…این چرا اینقد اعصبانی بود؟ من(ولاد): هیچی جه سون:راستی برای همین شریکت اسمش… من(ولاد): چیکو جه سون:اره اره خوب بلندی ، چیکو راننده اش می یاد نیاز به رفتن تو نیست چند ساعت بعد جه سون سراسیمه می یاد و :رییس سویچ رو می دید من من(ولاد):چرا؟
جه سون:اخه ماشینتون جلو ماشین خانم چیکو پارکه من(ولاد):نه ور ندار جه سون:چرا اخه من(ولاد):جه سون جون… ببین بزار یکم اذیت بشه همین که اینو گفتم صدای جیغش می یاد:ولاددددددددددد سویچ رو پرت می کنم سمت جه سون و می گم:برو برو بدووو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)