هه را:پتویی رو دور گردن بورا میندازه:تو این هوای سرد کجا رفته بودی تو دختر؟😐
بورا: بیرون.. خوابم نمیبرد
هه را:سری تکون دادو رفت کنار پنجره نشست*
بورا: خوبی؟
هه را:نه
بورا: آهی کشید:من... معذرت میخوام که تو تایمی که خواب بودی منتظر همسرت نموندم💔
بدقول بودم.. متاسفم
هه را:مهم نیست تا کی بشینم اینجا و منتظر بمونم تا برگرده)نگاهی به بورا میندازه و میگه:خسته شدم🙂
نگاهشو برمیداره و میگه:تو گشنت نیست؟
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
ژووون 😎 هنوز نیومده رو برادر زناش کراش زدم 😂
راستی وقتی به قسمت کره مربا رسید قشنگگگگ مزه شو تو دهنم حس کردم 😐 ولی حقیقتش من کره مربا زیاد دوست ندارم🤌🏻🙄😂
😂😂❤❤💛👀
خیلییییییی باحاله ادم کنجکا میشه
😘😘
عالی بود بی نظیرررر
لطف داری عزیزم ❤💞
عالی خسته نباشی فقط یه سوال تک چه سالی این داستان اتفاق میوفته؟
آره واسه منم سوال شده
سال 400 میلادی 💙
چه عالیییی