
سلام اینم پارت شیش امید وارم دوست داشته باشید و اینکه پارت پنج هم تو همین پروفایلم هست الان هم بریم پایین.😘
جیکوب همچین نگام می کرد انگار روح دیده 😐😑 بعد تهیونگ منو برگردوند طرف خودش مانیا= چیزی شده تهیونگ= خب دوست ندارم داره اینطوری نگات می کنه مانیا=قیرتی شدی😂 تهیونگ = من برای تو قیرتی که هیچ روانی هم میشم مانیا=خل چل خودمی 😂 میگم الان وسط سالن دادگاه هیم بهتره این کارا رو بزاریم کنار تهیونگ = آره راست میگی😂 بعد ده دقیقه ما رو صدا کردن نوبت پرونده ما بود رفتیم داخل
قاضی یه نگاه به پرونده کرد بعد تعریف اتفاقات این چیزا قاضی داشت ری به ما می داد که وکیل جیکوب یه پاکت بهش داد بعد یه دفعه قاضی گفت این پرونده تمومه بسته میشه بدون هیچ حکمی😐 من تهیونگ همین جوری موندیم😐 تا خواستیم حرف بزنیم قاضی از سالن رفت (نکته وکیل جیکوب به قاضی رشوه داد ) منو تهیونگ هم رفتیم بیرون جیکوب هم از اون ور رفت من دوباره ترس به دلم راه داد سوار ماشین شدیم خیلی از دوباره اتفاق افتادن اون جریان ها می ترسیدم تهیونگ =-خیلی عصبانی بودم😡 هیچ اتفاقی نیافتاد فقط مانیا از کمپانی بخاطر این پرونده اخراج شد از اینکه مانیا انقدر می ترسید ناراحت میشم مانیا= تهیونگ میشه سریع از اینجا بریم تهیونگ = باشه همون لحظه یاد اون سوپرایز افتادم مانیا بریم همون جایی که بهت گفتم 😀مانیا = بریم فقط قبل از اون بریم این لباسا رو عوض کنیم حس می کنم خودم نیستم😐 تهیونگ = باشه😂 بعد ماشین روشن کردم برگشتیم خونه
بعد که رسیدیم خونه لباسامون رو عوض کردیم دوباره سوار ماشین شدیم تهیونگ = مانیا هنوز که تو خودتی مانیا = اممم هیچی نمیدونم خیلی نگرانم تهیونگ = بهت گفتم یه بار دیگه هم می گم نگران نباش من همیشه کنارتم دیگه نمی زارم جیکوب باهات کاری کنه مانیا = ممنونم که بهم دل گرمی میدی تهیونگ تو دلش = بهتره بحس رو عوض کنم مانیا مانیا = جانم تهیونگ = خب بنظرت من دارم کجا میبرمت مانیا = نمیدونم تهیونگ = یکم فکر کن مانیا = باشه ولی هیچی به ذهنم نمیرسه تهیونگ = خیل خب خودت یکم دیگه می فهمی مانیا = بعد چند دقیقه رسیدیم به یه ساختمون تهیونگ اینجا کجاست تهیونگ = استادیوم یکی از دوستام مانیا = خب ما اینجا چیکار می کنیم تهیونگ = بیا بریم تو میفهمی مانیا = باشه بعد رفتیم داخل یه پسره ای اومد
تهیونگ = سلام تدی تدی = سلام مانیا= سلام تهیونگ = خب مانیا تدی یکی از دوستای منه که می خواد برامون یه آلبوم از صدای تو درست کنه مانیا= یعنی چی تهیونگ = یعنی قراره خودت آهنگ منتشر کنی منم مطمئنم که موفق میشی مانیا = خب چی بگم تدی = خب بیان دیگه تهیونگ = اومدیم تدی = مانیا خانم میتونی این متن هارو حفظ بشی بخونی مانیا= یه نگاه کردم به متن ها گفتم آره تدی = خب شما باید رو این متن ها مسلط بشی به نحوه عالی بخونیش بعد باید ظبط کنیم هر روز هم باید بیای این جا تا رو اهنگ کار کنیم الانم آقا تهیونگ دیر اومد این جا استادیوم نیم ساعت پیش باید تعطیل میشد 😂 تهیونگ = ببخشید 😂 تدی = خدافظ مانیا تهیونگ = خدافظ بعد سوار ماشین شدیم مانیا = تهیونگ
تهیونگ = جانم مانیا = تو بهترینی تهیونگ = خب چرا داری انقدر آروم حرف میزنی 😐 مانیا = چون زبونم بند اومده نمیدونم چی بگم تهیونگ = فعلا بند میاد چون باید رو اینا کار کنیم راستی باید چیزی بهت بگم مانیا = بگو تهیونگ = من باید برگردم خونه آقای چیو نباید بفهمه پیش هم میمونیم مانیا = چه بد 😑 ولی دیگه کاریش نمیشه کرد تهیونگ = میدونستی اگه هر دختر دیگه ای جای تو بود الان با من سر رفتنم دعوا می کرد مانیا = خب چرا باید دعوا کنم مگه تقصیر توعه 😐 تهیونگ = نه خب دیگه رسیدیم مانیا= باشه تهیونگ = اینم کیلیدا مانیا = ممنون خدافظ تهیونگ = خدافظ مانیا= رفتم درو باز کردم رفتم داخل نشستم رو مبل ادامه دادم به خوندن خیلی خوش حال بودم حدود یه دو ساعت تمرین کردم دیدم گوشیم داره زنگ میخوره دیدم که
دیدم تهیونگه لبخند به لبم اومد جواب دادم سلام تهیونگ = سلام مانیا =-چیزی شده تهیونگ= نه فقط زنگ زدم حالتو بپرسم مانیا =-توهم مثل من می ترسی تهیونگ= معلومه که نگرانت میشم مانیا = باشه فکر کنم جین داره صدات می کنه تهیونگ = آره دقیقا خودشه😂 من باید برم کاری نداری خدافظ مانیا= نه ندارم خدافظ حوصلم سر رفت ببینم این تلویزیون چی میده روشن کردم یه فیلم خوب پیدا کردم صدای در اومد رفتم درو باز کنم یه بچه بود به پاکت بهم داد بعدش هم رفت 😐 درو بستم رو مبل نشستم در پاکت رو باز کردم یه برگه داخلش بود
نوشته بود (سلام این نامه نوشتم که بهت بگم نگران نباش من کاری نمی کنم دیگه ناراحت بشی دوست دارم خوش حال باشی پس باید بهت چیزی رو بگم تهیونگ همراه با اینکه با تو رابطه داره با کس دیگه ای هم رابطه داره دیگه نمیتونم چیزی بهت بگم خدافظ مانیا = مطمئنم این نامه از طرفه جیکوبه حتما داره دروغ میگه تا منو تهیونگ رو از هم جدا کنه فکر کرده منم گول حرف هاشو می خورم شتر بیند در خواب پنبه دانه (یه ضرب المثل ایرانی 😂) اما من مثل دخترای دیگه نیستم سکوت کنم بعد گوشیم رو برداشتم زنگ زدم به
تهیونگ جواب داد همه چی رو بهش گفتم یه دور هم از رو نامه براش خوندم تهیونگ = خونه منو از کجا پیدا کرده 😐😑 مانیا = نمیدونم تهیونگ= خیل خب هر کاری میگم بکن سه تا در هارو قفل کن آیفون هم بکش اگه من بودم خودم کیلید دارم پس کسی در زد من نیستم و تلفن ناشناس جواب نده مانیا = باشه مگه کجایی این طوری آروم حرف میزنی تهیونگ = تو کمد مانیا = ها😐 تهیونگ = از دست نامجون اومدم تو کمد دارم حرف میزنم مانیا = باشه خدافظ تهیونگ = خدافظ مانیا.=....
خب این پارت هم تموم شد سعی کردم جای حساس کات نکنم دوستون دارم کامنت یادتون نره خدافظ😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منو تا پارت بعد مرده بدون
اگه جیکوب راست گفته باشه، میشینم گریه می کنم تا کور شم😭😭😭😭😭
عالی پارت بعد رو بزار عالی بود
💙
خیلی عالیه پارت بعدی لطفا🙏💫🌝
💙
سلام تازه داستانت رو دیدم و اینو بگم حرف نداشت واقعا عالی هست داستانت 😊😊😊😊😊
فوق العاده هست 😊😊😊😊😊😊
💙
مرسی لاوم 💜💜
ای نفع زود گذاشتین😐
پارت بعدی یی 🔫😐🔪🔪
در حال برسیه😓
من میزان تستچی عقب جلو می کنه😑
عالی بود حرفی ندارم بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم خیلی خوب بود
💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍
💙