
سلام اینم پارت دو امید وارم دوست داشته باشید
انا = سلام جیمین منم آنا جیمین = س س سلام انا = یه اشاره به سارن کردم چی بگم یکی زد تو سرش 😂 جیمین = میگم اینطوری نمیشه حرف زد من میام دنبالت انا = اممم باشه برات لوکیشن میفرستم جیمین = باشه خدافظ انا = خدافظ بعد گوشی قطع کردم سارن بخدا سر گردنم اوفتاد سارن =😑 آنا = من حاضر شم که عشق شما داره میاد دنبالم سارن = آره برو بشو بعد از رفتن انا دوباره گریم گرفت خیلی سخت بود برای یه لحظه انگار رویا هام برآورده شدن اما اینطوری نمی مونه فکر کرده من انقدر سادم که عشق منو مال خودش کنه هیچ کاری نکن من جیمین مال خودم میکنم هر کاری هم که باید بکنم حتی اگه چارش نابود کردن انا باشه بعد اشکامو پاک.کردم اتاق رو تمیز کردم رفتم بیرون تا یه هوایی بخورم .... (خب میدونم شکه شدیم چرا اینطوری شد 😂)
انا = رفتم یه پیرهن آبی پوشیدم با کفش سیاه لوکیشن رو برای جیمین فرستادم من اصلا دوست ندارم با جیمین باشم رفتار سارن یکم عجیبه اما خیلی مهربونه دوسش دارم کارام رو تموم کردم رفتم پایین تا جیمین بیاد جیمین = لباس پوشیدم رفتم به لوکیشنی که انا فرستاد تو هتل میمونن سارن = امروز رو زهر مار می کنم برات انا بعد به مدیر برنامه مون زنگ زدم همه چی رو گفتم ولی با یه شماره ناشناس تا منو نشناسه (مدیر برنامه گروه انا دست کمی از مدیر برنامه بی تی اس نداره نمیزاره با پسری باشن الان انا یواشکی داره می ره ) آنا= چند دقیقه ای منتظر موندم جیمین اومد پیاده شد سلام کرد گفت بشینم داخل تا خواستم بشینم دیدم
دیدم مدیر برنامه مون داره صدام می کنه ترس به دلم راه داد اومد جلو گفت دارم چیکار می کنم هیچی نگفتم فقط به داد هایی که میزد سکوت می کردم اما جیمین ساکت نموند شما خانم درسته مدیر برنامه شون هستین اما مدیر زندگی شخصی شون نیستین میتونین سر رقصیدن هر چقدر داد بزنین اما حقی ندارین درباره مسائل زندگیش بهش دستور بدین مدیر برنامه= شما کی باشین که که دخالت می کنین الان انا هر کاری دلت می خواد بکن اما بی جواب نمی مونه تو دیگه از گروه اخراجی بعد رفت انا = خیلی ناراحت شدم گریم گرفت جیمین = آنا گریه نکن اون داشت بهت زور می گفت تو.کار اشتباهی نکردی آنا = فقط می خوام از این جا برم جیمین = باشه بیا بریم بعد سوار ماشین شدیم آنا انقدر بغض نکن منم بغضم میگیره انا = تو چرا باید بغضت بگیره جیمین ،= از ناراحتی تو ناراحت میشم انا = باشه دیگه بغض نمی کنم جیمین = کجا دوست داری بریم جیمین = فقط جایی باشه که خبری از مسابقه اینا نباشه جیمین = خیل خب بعد بردمش دم ساحل انا = دریا خیلی دوست دارم جیمین = منم میشه بپرسم برای چی انقدر این مسابقه برات مهمه انا =خب مامان بابای من رقصنده های معروفی هستن اونا منو به مجبور به رقصیدن کردن من اصلا علاقه ای به رقصیدن ندارم بهشون گفتم نمیرقصم می خوام دندون پزشک بشم اونا هم گفتن یا رقصیدن انتخاب می کنی یا مجبوری با پسر دوست بابات ازدواج کنی منم مجبور شدم رقصیدن رو انتخاب کنم الان هم میگن اگه کاری کنم.از این مسابقات بیام بیرون وقتی برگردم خونه باید لباس عروس بپوشم 😭 جیمین = با شنیدن حرف های انا انگار از آدم هایی که تا حالا ندیده بودمشون دشمن شدم انا بغل کردم گفتم من نمی زارم همچین اتفاقی بیفته انا = واقعا نمیزاری جیمین = عمرا من همین جوری عاشقت نشدم بخوام به این راحتی از دستت بدم انا = کم کم جیمین داشت تو دلم جا باز میکرد
انا = ازت ممنونم که کنارمی جیمین = اینکه چیزی نیست انا = میگم اینجا هتلی میشناسی جیمین = آره اما نمی زارم جایی بری پیش خودم بمون آنا= من که نمیتونم پیش تو بمونم جیمین= خب باشه من یه هتل بیرون از شهر میشناسم اونجا کسی پیدات نمی کنه انا = ممنون جیمین = الان بریم وسایلتو بیاریم انا = باشه بعد رفتیم هتل وسایلم رو جمع کردم سارن نبود داشتم از در میرفتم بیرون مدیر جلومو گرفت گفت به مامانم خبر داده گفته حق ندارم جایی برم دارن میان دنبالم گفتم اجازه من دست کسی نیست بعد اومدم رد شم برم دستمو کشید برد تو اتاق در هم روم قفل کرد جیمین زنگ زد گفت کجا موندم گفتم مدیر به مامانم خبر داده گفته حق ندارم جایی برم دارن میان دنبالم جیمین = الان خودم.میام پیشت گریه نکن اونا نمیتونن کاری کنن انا = باشه بعد جیمین تو.هتل بعدش
جیمین= رفتم تو هتل شماره اتاق رو از پرسنل هتل پرسیدم تو راه مدیر انا اینا رو دیدم داشت با تلفن حرف میزد من پشت دیوار قاسم شدم ببینم چی میگه مدیر= نگران نباشین نمی زارم جایی بره ولی چرا ازم خواستین یه طوری انا رو از گروه بیرون کنم مامان انا= اون یه مسئله شخصیه لطفا دخالت نکنید نزارید جایی بره تا من بیام ببرمش خدانگهدار مدیر = خدانگهدار جیمین = از پشت دیوار اومدم بیرون مدیر = تو اینجا دوباره چی کار می کنی جیمین = نمی زارم هر بلایی که دلتون می خواد سر انا بیارین رفتم سمت اتاق در خواستم باز کنم قفل بود گفتم کارت این اتاق کجاست مدیر = برو پی کارت جیمین = گفتم کارت این اتاق کجاست (،با داد گفت) مدیر = پس نمیری الان نگهبانان هارو صدا می کنم جیمین = بعد یه مشت زدم تو صورتش چسبوندمش به دیوار کارت از جیبیش در آوردم درو اتاق رو باز کردم انا= ...
داشتم گریه می کردم که صدای دعوا اومد فهمیدم جیمین اومده بعد چند دقیقه اومد تو اتاق خیلی خوش حال شدم جیمین = آنا بجنب بریم انا = باشه بعد سریع ساکم رو برداشتم با جیمین از اتاق اومدم بیرون مدیر گفت بیخودی نرو چون مامانت پیدات می کنه جیمین اهمیتی نداد دستمو کشید برد سوار ماشین شدم جیمین = آنا خواستم به حرفت گوش کنم اما خطر ناکه جون ممکنه مامانت پیدات کنه پس باید بریم پیش من انا = انقدر ناراحت بودم توان حرف زدن نداشتم هیچ جوابی ندادم فقط سکوت کردم جیمین = آنا هیچ جوابی نداد فقط داشت گریه می کرد منم رفتم سمت خونه
رسیدیم انا پیاده کردم هنوز داشت گریه می کرد اصلا حالش خوش نبود موقع راه رفتن یه دفعه بیهوش شد همون لحظه بلندش کردم رفتم سمت در با شدت در زدم شوگا در باز کرد شوگا = چه خبرته انا این جا چیکار می کنه جیمین = بدون اینکه به حرف شوگا گوش کنم آنا بردم داخل به تهیونگ گفتم یه لیوان آب بیاره اونم سریع رفت آورد یکم ریختم تو صورتش تا بهوش اومد جیمین = آنا حالت خوبه انا = آره خوبم جیمین= خیلی نگران شدم انا بند شد نشست گفت که اتفاقی افتاد جیمین = جلوی در بیهوش شدی انا = سرمو بلند کردم دیدم کل اعضا دارن منو نگاه می کنن منم خجالت کشیدم جیمین = فهمیدم انا با دیدن بقیه خجالت کشد بلندش کردم انا بیا بریم اتاق من انا = باشه جیمین =آنا بردم تو اتاق گفتم الان بر میگردم رفتم پایین همه چی رو به پسرا گفتم ببخشید اگه کاره انا رو آوردم نامجون = نیازی به معذرت خواهی نیست تو کار درستی کردی منم جای تو بودم همین کارو می کردم
جیمین= ممنونم که درکم کردین تهیونگ = واقعا اینا چطور مادر پدری هستن آخه جونگ کوک = این جور آدم هارو دیگه نمی شه مادر پدر صدا زد 😑 جیهوپ = دقیقا آخه کدوم پدر مادری دختره شون رو مجبور به ازدواج می کنن جین = خیلی دلم برای انا می سوزه مطمئنم الان هم ناراحته هم ترسیده 😔 جیمین = اما من نمی زارم بلایی سر آنا بیارن شوگا = کار خوبی می کنی 😊 جیمین = من برم پیش آنا جین = آره برو بهتره تنهاش نزاری انا = من آخه چرا باید همچین پدر مادری داشته باشم آخه چرا مگه من چه بدی در حق کسی کردم که اینا باید سرم بیاد 😭 همون لحظه جیمین اومد جیمین = آنا بهتری انا = نمی دونم هیچی نمیدونم جیمین = رفتم کنارش نشستم هیچ حرفی برای گفتن نداشتم انا = جیمین من نمیتونم تا آخر عمرم که فراری باشم حتی مدارک شناساییم هم دیگه همراهم نیست جیمین = آنا حق داری اما هر چی یه راه حلی داره پس ناراحت نباش همه چی درست میشه انا = خب....
خب این پارت هم تموم شد دیگه دارم سعی میکنم جای حساس کات نکنم دوستون دارم کامنت فراموش نشه دوستون دارم فعلا بای😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی هم عالیه😇😇😇😇
عالی💜💜💜
💙
عالی بود .
💙