بلک هارت پارت ۲

کوک:صبح شده بود و هنوز داشت بارون میومد پس اول بلند شدم و دست و صورتمو شستم ،دیدم بی کارم پس یه شیرموز با پنکیک خوردم و رفتم تو حیاط☔🌧نمیدونم چرا ولی توی این یه هفته که بعضی موقع ها جیا رو میدیدم قل.بم نا خود اگاه ضربان ق.ل.ب.م بالا میرفت(دادا عا.شق شدی😐)دیدم جین داره میاد سمتم که فهمیدم هر لحضه ممکنه به چوخ برم😕جین:مگه نگفتم لباسات رو بذار توی کمدتتتتت😑کوک:یااااااااا هیونگ خو هوسله ندارمممم حالم خوب نیسسس😫جین :باشه ولی دفعه بعد نبینم لباسات رو صندلیه هااا😠🚶‍♂️کوک:ههی خدا حالا چه **کنم😫رفتم روی تاب نشستم و چترم رو پرت کردم اونور و از هوا لذت بردم(تستچی جان این لذت بردن از بارونه😑)جیا:هومممممممممم (داره مثل گربه کش میاد😂)اخیششش ،رفتم دست و صورتمو شستم و دیدم که هنوز بارون میاد پس...😐👈

رفتم لباسم رو عوض کردم 😐☝️و اومدم که از درب اتاق برم بیرون که یه سالن بزرگ دیدم با چند تا خدمت کار😯از پله ها رفتم پایین و در خروجی رو دیدم پس ازش رفتم بیرون و با حیات خعلی بزرگی مواجه شدم😃همینجور قدم میزدم که کوک رو دیدم😈رفتم و از پشت..(منحرف مشووو)

از پشت یهو زدم به شونش و گفتم بوووووووووو(بلند)کوک برگشت و گفت :بپا یوخت خودت نترسی جوجه😂جیا :یااااا من جوجه نیستم😩کوک:اها راستی یه لباس تو اتاقت هس که داخل یه جعبه طلاییه ،اونو بپوش و ساعت ۲ بیا پایین و بعدش همه چیز رو خودت میفهمی😊جیا:باوش😕

ببخشید گایز خعلی کم بود ولی پنج شنبه پارت ۳ و ۴ رو حتما میذارم😊

با لایک دل گرمی بدین😙

🥰😇🥰😇🥰😇🥰😇🥰