
آجی اینم داستان از قلبت جین💜...
با کلافگی و حس گرمای زیاد از خواب دست کشید. این بار دومی بود که در هفته تب میکرد. با پاهای بی جونش به سمت اینه قدم برداشت. رو به روی اینه وایستاد و دستی به سر کچلش کشید. دلش برای موهایی که شیمی درمانی ازش گرفته بود، تنگ شده بود. الان باید به اورژانس می رفت ولی نمیخواست بره. دلش میخواست اونقدر تو تب بسوزه تا بمیره و به این رنج چند ساله هم برای خودش و هم برای جین پایان بده. دوباره به تخت برگشت و پیشونی داغش رو به بالشت خنک سپرد، اگه جین نبود اون اصلا به خودش اهمیت نمی داد و شاید الان نفس نمی کشید و خیلی وقت پیش شکست خودش رو در برابر سرطان قبول می کرد. ولی به خواست جین و برای جین قوی موند. سرمای بالشت در مقابل گرمای پیشونیش کم آورد و به داغی رسید. کم کم هوشیاریش رو از دست می داد.
دنیا دور سرش می چرخید. توی تب میسوخت. حالش خیلی بد بود. از کارش پشیمان شد و سعی کرد با وجود سیاهی رفتن چشم هاش خودش رو به گوشی برسونه. پاش به پله ای که دور از چشمش مونده بود گیر کرد و به زمین اشپزخانه افتاد. سرش گیج میرفت. بدنش از برخورد با زمین درد می کرد. نفس هاش از درد به شماره افتاده بود. سعی میکرد از اون موقعیت نجات پیدا کنه. تمام مدت نگاهش به گوشی ای بود که روی اپن آشپزخانه خود نمایی میکرد و تنها چند قدم باهاش فاصله داشت. خیلی خسته بود. با حس خستگی زیاد چشم هاش رو بست تا کمی استراحت کنه ولی نمیدانست اون خواب، ابدی بود.
در با صدای چرخش کلید باز شد. جین با صورت خندان و گل رز قرمز رنگ، گل مورد علاقه ی خواهرش وارد خونه شد. سلام! کجایی؟ پژواک صداش که دخترک رو صدا میزد تو خونه ی ساکت به خودش برمی گشت. کم کم ترس وجودش رو پر کرد و شروع به گشتن خونه ی ساکت و تاریک کرد. وارد آشپزخانه شد با دیدن جسم دختر روی زمین وحشتش دوچندان شد. کنارش روی زمین نشست و صداش زد، به خیالش بیهوش شده بود. سرش رو توی بغلش گرفت متوجه قلب بی تَپِشِش شد. اشک هاش گونه هاش روخیس کردن. نه! خواهش میکنم، خواهش میکنم رهام نکن! روزی که فهمیدی تومار مغزی داری رو یادته؟ بهم قول دادی باهاش می جنگی! ولی نگو که اون تو این جنگ برنده شده! خواهش میکنم جواب بده. صدای هق هق های مردونه اش سکوت غمناک خانه رو غم انگیز تر می کرد.
امروز، سالگرد دخترک است. با کت و شلوار مشکی و چمدان به دست به سمت خونه ی همیشگی خواهرش رفت. بالای قبر مشکی رنگ با نوشته های طلایی رنگ ایستاد. شروع به حرف زدن با خواهرش که تو این یک سال تنها شنونده ی حرف هاش بود، کرد. هرروز با یک عالمه سوال های بی پاسخ به خونه فرستاده میشد. حدس بزن چی شده! یک پاکت نامه توی چمدون زیر تختت پیدا کردم! نگاهی به چمدان کنارش انداخت، امروز میرم آمریکا...احتمالا برای همیشه...سخته رهات کنم ولی خاطراتت اذیتم میکنن، ممکنه تحمل نکنم و خیلی زود برگردم و باز با همون خاطرات سر کنم... لبخندی زد، اشک گوشه ی چشمش را پاک کرد و توضیح داد: برای آخرین بار رفتم توی اتاقت تا در لحظات آخر هم تو خیالم با تو سر کنم... چمدون خودم کوچیک بود پس چمدون تو رو از زیر تخت بیرون آوردم و باورت نمیشه! یک نامه توش بود، برای همین احتمال میدم تو نوشتیش...احساس میکنم میدونستی بی معرفتم و اینجا رهات میکنم برای همین نامه رو تو چمدون گذاشتی... اما بقیه میگن میخواستی وقتی برای حال و هوا عوض کردن به مسافرت میرم ببینمش... نخوندم و آوردمش تا با هم بخونیمش.
پاکت کهنه و زرد شده ای که تو دست هاش گرفته بود رو باز کرد. کاغذ تا خورده رو باز کرد و بین انگشت های باریک و خمیده اش گرفت.
سلام! احتمالا وقتی این نامه رو میخونی، من نیستم! احتمالا در جنگی که نابرابر بود، بازنده شدم! اون خیلی پیش رفته بود و من در برابرش هر روز ضعیف تر میشدم. متاسفم که زیر قولم زدم. احتمالا فکر میکنی نامردم. حق داری، ولی من از اول شکستم رو پیش بینی کرده بودم. دیدن عذاب هایی که به خاطرم می کشیدی سخت بود و میخواستم به عذاب هات پایان بدم، چه با نتیجه ی خوش و چه با نتیجه ی غم انگیز. امیدوارم من رو ببخشی. دوست دار همیشگی تو خواهرت. بارون اشک هاش روی کاغذ فرود اومدن. زمزمه کرد: معلومه که می بخشمت! امیدوارم خوشتون اومده باشه😄 از ۱ تا ۱۰۰ بهش چند میدین؟🙃
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واو!
واقعا قلم خیلی خوبی داری🙌
یکی از بهترین فیک هایی بود که تاحالا خوندم🤧✨
موفق باشی دختر:))💜 ~
من 1000000000000000000 میدم
چون یه فیک بلاخره تونست اشکم رو در بیاره 😂
واییییی چه خوب بوودددددد
100000000000
ممنونن♡
خدا شاهده گفتم خوب اینو نخوندم بیام بخونمش
اولشو خوندم خوشحال که نخوندمش
بعد یادم افتاد قضیه اش از چه قراره
برام فرستادی اینم
یکی جدید بنویس تا بخونم ╥﹏╥
قشنگ با ذره ذره وجودم دردو احساس کردم
تا ببینم چی پیش میاد یه سری چیزا به ذهنم رسیده ولی خب در هم و بر همه کی بیاد بنویسه...
میسییییی
توواقعاشگفتانگیزیدختر-!😄💜
اینخیلیبیشترازچیزیکانتظارداشتمقشنگبود-!💕
مرسی اجی😆💜
هقق عالی
ممنون😃💙
خواهش گلم🍇🙏🏻
💙💙
عالی بود ❤🥺
معلومه ۱۰۰۰۰میدم😄
😃💜💜
انقد عالی بود که از ۰ تا ۱۰۰ بهت نمره ۱۰۰۰۰۰۰۰۰ رو میدم
ممنون😃💜
😉😉
خیلی خوب بود❤😜
ممنون😃💜
گفتی تک پارتی جدید میزاری. چرا نزاشتی؟
گذاشتم...
با اینکه چیزی نداره ناظرا ردش کردن😕
الان یکی دیگه رو میذارم
اصلا حواسم نبود اونم دارم...
ولی به نظر خودم خوب نشده تا ببینم نظر شما چیه😅💜
چقدر مسخره. تستچی الکی الکی حذف میکنه. حالا دوباره بزار
تو صف بررسیه😄
منتشر شد😄💜