حمله ی نیش و درنا ( پارت 4 )

رایا شب که شد یه خدمتکاری و دید بهش گفت : من همکار تو هم اما بیا بریم گوی رو ببینیم خیلی خوشگله قبلا از دور دیده بودمش خدمتکار : باشه ولی میتونی لاینی صدام کنی رایا : بیا بریم پیش سیسو و زیسو‌ براشون غذا ببریم و اگر ما رو دیدن میگیم داریم مواظب باشیم کسی مزاحم شاهزاده ها ( سیسو _ زیسو _ میسو _ جیسو ) نشه

اونا الکی غذا رو بردن که گوی رو بردارن لاینی : اسمت چیه بیا بریم رایا : منو‌ آلین صدا کن اونا رفتن یه جای تاریک رایا : حالا گوی رو بده ببینمش لاینی : نه دیگه گوی مال کسیه که اونو برداشته بگو‌ مگو‌ شروع شد و هر دو خواستن گوی رو بردارن که گوی از دستشون افتاد و شکست هر دو یه تیکه از گوی رو برداشتن اما درنا باز شد

اون لاینی رو تبدیل به مجسمه کرد اما رایا فرار کرد. تمام قصر داشت پر از مجسمه میشد که با کمک جیسو و میسو یه عالمه سطل آب گذاشتن و درنا رو به میوون هدایت کردن

اما رایا به بد بختی به میوون رسید و خبرو به همه گفت کم کم داشت درنا مردمو سنگ میکرد که میخواستن رایا و السا و مریدا و آنا و راپونزلو مجسمه کنه که پریدن توی آب

اونا توی آب بیهوش شدن و آب اونا رو به ساحل برد