16 اسلاید صحیح/غلط توسط: نامجون انتشار: 3 سال پیش 55 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناروتو به سبک باحال
بعد چند ماه تیم هفت دور هم جمع شدند.ساکورا:پس ناروتو کجاست؟ساسکه:نمی دونم.ولی نگرانشم.کاکاشی:بچه ها یکی داره میاد.ساکورا:خودتو نشون بده.ساسکه:ناروتو.ناروتو آروم و بیحال با صدای گرفته گفت:سلام بچه ها.
ساکورا:ناروتو خودتی؟چقدر عوض شدی.کاکاشی:آره.لباس مشکی پوشیدی و کلاه شنلت رو گذاشتی سرت و مثل من ماسک زدی.ناروتو:راستی کاکاشی می خوای کجا ببریمون؟کاکاشی:سوال خوبی بود.
داریم میریم دهکده ی پنهان در شن هم خوشگذرونی و هم برای ماموریت.ماموریتمون اینه که از گارا محافظت کنیم.ناروتو:آهان.راه افتادیم.
بعد چند ساعت دیدیم ساکورا ایستاد.گفتم:ساکورا چان حالت خوبه؟گفت:آره ناروتو من خوبم.رفتم سمت ساکورا و بلندش کردم.گفت:ناروتو من خوبم.گفتم:کاکاشی یه صداهایی میاد.کاکاشی:از مانگان(قدرت ناروتو که مثل شارینگانه ولی جون و چاکرای زیادی مصرف میکنه)
استفاده کن.تا ببینی اینجا برای استراحت مناسبه؟میتونی ازش استفاده کنی؟ناروتو واقعا میگم اگر قدرت کافی رو نداری ولش کن.گفتم:کاکاشی سنسی من می تونم.گفتم:مانگان🙏🏻.اطراف و نگاه کردم.حیوان های وحشی زیادی توی جنگل بودن.گفتم:نه پر از حیون وحشیه.مردمک چشمم رفت بالا.از زبان کاکاشی:وقتی ناروتو وضیعت رو گفت غش کرد ولی خودش خودش رو نگه داشت.ساکورا از بقل ناروتو افتاد ولی ناروتو گرفتش.گفتم:ناروتو خوبی؟گفت:آره من خوبم.
دوباره افتاد. گرفتمش.گفت:کاکاشی من رو ول کن.ساسکه گفت:کاکاشی بیا اینجا رو ببین.ناروتو ساکورا رو توی بقلش گرفت و حرکت کرد.بعد چند ساعت رسیدیم به رودخانه.دیدم ناروتو چشماش بسته میشه ولی به زور باز نگه میداره.گفتم:استراحت میکنیم.ساکورا از توی بقل ناروتو اومد بیرون.گفت:ممنونم ناروتو.تو بخاطر من وزن زیادی رو تحمل کردی و خسته شدی.ناروتو جواب نداد.دیدم ایستاده خوابیده.خندیدم.ساسکه و ساکورا هم همینطور.گفتم:ساسکه می تونی یکم هیزم بیاری؟ناروتو:ساسکه تو استراحت کن من میرم هیزم بیارم.
گفتم:ناروتو تو استراحت کن.ولی گوش نداد و رفت.بعد یک ربع دیدم دست ناروتو زخم شده و خیلی داغونه.گفتم:ناروتو با خودت چیکار کردی؟
گفت:کار خواصی نکردم.وقتی هیزم ها رو چید دستش رو سفت فشار داد و ناله کرد.گفتم:ناروتو حالت خوبه؟دستت چیشده.بعد با خودم فکر کردم با خودم گفتم:
وقتی خواست چوب ها رو از درخت جدا کنه از مانگان استفاده کرده
و چاکرای مربوط به مانگان رو داخل دستاش جمع کرده.
ساسکه:نمیشه.فقط تونستم دوتا ماهی بگیریم.باید شنا کنیم.ناروتو بدو پرید تو آب.داد زدم:ناروتو نه.ناروتو اومد بالای آب.فقط چهار تا ماهی گیرم اومد.ببخشید. ساکورا:این که عالیه.ساسکه و ساکورا به ناروتو کمک کردن از آب بیاد بیرون.سعی کردم آتیش رو روشن کنم ولی نشد.ناروتو با مانگان آتیش رو روشن کرد ولی افتاد روی زانو هاش.چهارتامون نشستیم کنار آتیش.ساسکه:نظرتون چیه داستان های ترسناک تعریف کنیم؟ساکورا:موافقم.ساسکه:کاکاشی ناروتو شکت چی؟گفتم:فکر خوبیه.ناروتو تو چطور؟ولی ناروتو داشت ماهی ها رو کباب میکرد.وقتی ماهی ها آماده شد ناروتو نشسته بود یهو افتاد رو چمن ها.معلوم بود که امروز حسابی از نیروش استفاده کرده
همه ماهی هامون رو خوردیم.ساسکه:خب اول از ناروتو شروع میکنیم.ناروتو:شما ها تعریف کنید و بلند شد.گفتم:کجا میری؟گفت:باید تمرین کنم.گفتم:چه تمرینی.هر تمرینی داری اینجا انجام بده.گفت:ولی؟گفتم:همینجا بمون.گفت:باشه.نشست پیشمون و تمرکز کرد.می خواست بره توی حالت دانای ششم.گفتم:ناروتو اینجا که دشمنی وجود نداره.ساسکه شروع کرد.بعد یه ساعت سراغ ساکورا شد.بعد یک ساعت هم نوبت من شد.
ههمون خوابمون میومد.شب بخیر گفتیم و خوابیدیم.گفتم:ناروتو نمی خوای بخوابی؟جواب نداد.گفتم:شب بخیر ناروتو.
چشمامو باز کردم.هنوز شب بود.دیدم ناروتو نیست.بلند شدم.رفتم توی جنگل.دیدم داره صدا میاد.ناروتو داشت تمرین می کرد.با فضایی که من میدیدم همه چی تمرین کرده.مخصوصا مانگان.هزار تا بدل سایه ای درست کرده بود.بدل ها ناپدید شدن و ناروتو غش کرد.گرفتمش.گفتم:کارت حرف نداره ناروتو.با صدای ضعیفی گفت:کا کاکاشی سن سی.ناروتو رو بلند کردم و بردم کنار آتیش.ساسکه و ساکورا نگران دویدن سمتم.گفتن:چه بلایی سر ناروتو اومده؟
گفتم:داشت تمرین می کرد.نگران ناروتو نباشین برین بخوابین.ساسکه:اگر بلایی سر ناروتو اومد چی؟چون امروز خیلی چاکرا مصرف کرده
گفتم:شما ها خسته اید.من بیدار میمونم.ساسکه:باشه.شب بخیر.ساسکه و ساکورا خوابیدن.من هم کنار ناروتو نشستم.هی چشمام باز و بسته میشد.خوابم برد.ار زبان راوی:ناروتو بهوش اومد.یه چیز هایی حس کرد.مانگانش رو فعال کرد.چند تا چاکرای قوی حس کرد.از جاش بلند شد.دشمن روی درخت نشسته بود و درخت پشت سر ناروتو بود.برای همین شوریکن رو پرت کرد سمت ناروتو.ناروتو حس کرد و جاخالی داد.شوریکن لپ ناروتو رو زخم کرد.شوریکن ترکید.کاکاشی و ساسکه و ساکورا و ناروتو پرت شدن.ناروتو و کاکاشی از کمر پرت شدن تو درخت.بخاطر پرت شدنشون ساسکه و ساکورا و کاکاشی از خواب بودم بیدار شده بودن.ناروتو از شدت ضربه خون سرفه کرد.ساسکه و ساکورا رفتن سمت کاکاشی.کاکاشی:آخ.بچه ها حالتون خوبه؟ساکورا:کاکاشی سنسی ما حالمون خوبه.شما حالتون خوبه؟کاکاشی:من حالم خوبه.چیشده؟ساسکه:ما هم خواب بودیم وقتی پرت شدیم فهمیدیم.راستی ناروتو کجاست؟ساکورا:بیاین اینجا.ساسکه و کاکاشی رفتن سمت ساکورا.ناروتو درحالی که به درخت پرت شده بود دیدن.کاکاشی ناروتو رو که کمرش شکسته بود رو بقل کرد.گفت:ناروتو صدای منو میشنوی؟ناروتو ضعیف گفت:کاکاشی س سنسی.باید فرار کنیم.ساسکه:ناروتو چیشده چرا باید فرار کنیم؟نارتو:چون...بیهوش شد.کاکاشی:انگار مهمون داریم.ساکورا تو ناروتو رو درمان کن.ساکورا:چشم سنسی.کاکاشی و ساسکه شروع کردن به جنگیدن.(راستی دشمن اروچیمارو و کابوتو و دار و دستش بودن)ساکورا هم شروع کرد به درمان کردن ناروتو.با اینکه ناروتو بیهوش بود بازم ناله میکرد و خون سرفه می کرد.ساکورا:ناروتو یکم تحمل کن.بعد درمان ناروتو.ناروتو بهوش اومد.از جاش بلند شد.ساکورا با ناراحتی گفت:ناروتو...ناروتو:من حالم خوبه.ناروتو سریع یه بدل سایه ای درست کرد و حالت دانای ششم رو گرفت.ساکورا:ناروتو تو چجوری..ناروتو:وقتی تمرین میکردم چند تا بدل از خودم گذاشتم.چون میدونستم همچین اتفاقی میوفته.یه راسنگان درست کرد.حالت مانگانش رو فعال کرد.دوید سمت اروچیمارو.تلپورت کرد پشت اروچیمارو.با راسنگان به اروچیمارو ضربه زد.اروچیمارو پرت شد.کابوتو اومد سمت ناروتو.کابوتو حمله کرد.ناروتو جا خالی داد ولی کابوتو جاش رو با ناروتو عوض کرد و به ناروتو ضربه زد.ناروتو تکنیک کنترل ذهن رو انجام داد.کاکاشی:ناروتو نه.(تکنیک کنترلذهنمال مانگان هست و باعث میشه بتونی ذهن طرف مقابل رو کنترل کنی.کاکاشی به دلیل اینکه تکنیک خطرناک و ممنوعه هست گفت نه)ناروتو ذهن کابوتو رو کنترل کرد.ولی کابوتو تمام چاکراش رو داخل ذهنش جا داده بود.ناروتو وقتی خواست تکنیک بدل سایه ای رو انجام بده دید نمی تونه حرکت کنه.دید کابوتو کل بدنش رو با نخ های چاکرا که یکبار توی بچه گیشون انجام داده بود رو انجام داده.دستش رو داخل بدنش کرد و قلبش رو در آورد و فشار داد.قلب ناروتو درد گرفت.همون دردی که کابوتو میکشید رو ناروتو هم میکشید.کابوتو قلبش رو له کرد.ساسکه نخ چاکرا رو با چیدوری قطع کرد.ناروتو افتاد روی ساسکه.فلش بک(نقشه ی کاکاشی و ساسکه.حواس کابوتو و اروچیمارورو پرت کنن و ناروتو اروچیمارو رو توی جوتسو ی توهم گیر بندازه و همه رو با مانگان جا به جا کنه)ولی ساسکه ناروتو رو برداشت و فرار کرد و کاکاشی هم ساکورا رو.کاکاشی:قلبش میزنه ولی نامنظمه.نقشمون هم خراب شد.چون ناروتو بخاطر قلب دردش نمی تونه.ناروتو:چرا من می تونم.با اینکه به ساسکه تکیه داده بود و یه چشمش بسته بود تکنیک گنجوتسو ی توهم رو انجام داد
حالا کامل افتاد روی ساسکه.بدنش میلرزید.کاکاشی:ای وای ناروتو.با خودت چیکار کردی.ناروتو:دارم ماموریتم رو کامل انجام میدم.دوباره تکنیک رو انجام داد.همه وسط شن بودیم.ناروتو غش کرد و ضربان قلبش آروم زد.ساسکه دست ناروتو رو دور گردنش انداخت و پهلوی ناروتو گرفت.یکم راه رفتیم.رسیدیم به دهکده ی پنهان در شن.رفتیم توی دهکده.دم ورودی دهکده سرباز های گارا منتظر ما بودن.ما رو تا قلعه راهنمایی کردن.رسیدیم به قلعه.گارا منتظرمون بود.گفت:سلام به همگی و با لبخند اومد سمتمون.گفت:حتما خسته شدین.همراهم بیاین.گفتم:اتاق هامون کجاست؟گفت:ساکورا حتما خیلی خسته شدی؟درسته؟گفتم:نه می خوام تا وقت تموم نشده ناروتو رو درمان کنم.لبش خندان بود ولی یهو نگران شد.گفت:مگه ناروتو چیزیش شده😧کاکاشی:توی راه که داشتیم میومدیم اروچیمارو بهمون حمله کرد و ناروتو خیلی از چاکراش استفاده کرد.مخصوصا از مانگان.برای همین هم تا پنج شیش روز نمی تونه حرکت کنه.
گارا:همراهم بیاین.رفتیم طبقه ی بالا.چهار تا اتاق اونجا بود.گفت:کاکاشی.ساسکه اگر شما ها هم می خواین می تونید برید و استراحت کنید.چون ماموریت از فردا شروع میشه.الان هم ساعت ۷ شبه.کاکاشی:ممنون گارا.ساکورا ناروتو رو میسپرمش به تو.گفتم:چشم سنسی.ممنونم گارا.منو و ساسکه رفتیم تو یه اتاق.از این به بعد اون اتاق ناروتو بود.ساسکه ناروتو رو خوابوند روی تخت.گفتم:ساسکه تو برو و استراحت کن.ساسکه:ولی..ساکورا:ولی نداره.امروز چاکرا مصرف کردی.ساسکه:باشه.شروع کردم به درمان کردن ناروتو.تنها جایی که شکسته بود کمرش بود.دستشم کوفتگی داشت.سرشم ترک خورده بود.ولی مشکل اصلی قلبش بود.رفتم پیش گارا.گفتم:بخش کمک های اولیه کجاست؟گفت:طبقه اول.گفتم:ممنون.گفت:حال ناروتو چطوره؟گفتم:کمرش و دستش که خوب شده.ولی سرش رو باید با باند ببیندم و بهش سِرٌم وصل کنم.قلبش یجورایی له شده.گارا:آهان.کار کابوتوعه؟گفتم:من برم به ناروتو برسم.بعدا همه چیو برات تعریف میکنم.گارا:باشه.رفتم و سِرٌم رو برداشتم.دیدم باند نیست.سریع رفتم پیش ناروتو.سرم بهش وصل کردم.بعد چند دقیقه بهوش اومد.آروم گفت:سا ساکورا چان.گفتم:ناروتو.گفت:چیشده ما کجاییم؟گفتم:توی قلعه ی گارا.گفت:ساعت چنده؟گفتم:ساعت ۹ شبه.شروع کردم به درمان قلبش.گفت:ساکورا........................چان.نیازی نیست.تو برو استراحت کن.گفتم:ولی.گفت:خودم خودم رو می تونم درمان کنم.بخاطر کوراما.گفتم:ناروتو تو به من هم نیاز داری.گارا:ناروتو.ناروتو نشسته بود روی تخت.ناروتو لبخنده ریزی زد.گارا ناروتو رو بقل کرد.گفت:وقته شامه.ناروتو:منم بعد میام شما ها برین.ساسکه هم اومد تو اتاق.ساکورا رفت.ناروتو و گارا و ساسکه موندن.ساسکه نشست روی تخت و ناروتو رو بقل کرد.ساسورنا وارد میشود(به قول آیلار جون.ساسورنا ساسکه ی خیلی مهربونه)ناروتو توی بقل ساسکه بود که گریه کرد.گفت:ساسکه دیگه تحمل ندارم.دیگه خسته شدم.هنوز به هیچکس نگفتم.😭گارا هم نشست رو تخت.ناروتو:شما دوتا اولین کسانی هستین که میدونید.حتی کوراما هم نمی دونه.ساسکه:چی شده؟ناروتو کم کم داری نگرانم میکنی.رفتارت عوض شده.ناروتو:یه نوع ویروس وجود داره به نام ویروس چاکرا.از وقتی گرفتم دیگه نمی تونم از مانگان یا قدرت دیگه ای استفاده کنم چون چاکرام خودش رو می خوره.گارا:چی؟پس چرا زودتر به ما نگفتی؟ناروتو:نمی خواستم نگرانتون کنم.ساسکه:باید اینو به کاکاشی و ساکورا بگی.ناروتو:نمی تونم.ساسکه:الان چند وقته؟ناروتو:یک هفته هست.انقدر اولا حالم بد بود که توی خونه موندم و افسردگی گرفتم.الانم که در حدی شدید شده که دیدی.نمی تونم از مانگان استفاده کنم.گارا:باید به ساکورا بگی.ناروتو:نه.ساسکه:اگر نگی خودم میگم.
ناروتو:نه.نگو.خواهش می کنم.گارا:فعلا بریم غذا بخوریم.ساسکه به گارا چشمک زد.ناروتو رو بلند کردن و رفتن.کاکاشی:اوه ناروتو.حالت چطوره؟ناروتو:ممنون بهترم.به لطف ساکورا.ساکورا لبخند زد.ناروتو رو نشوندن روی صندلی.غذا رو شروع کردیم.ساسکه:ناروتو.نمی خوای بگی؟ناروتو چشم غره رفت.ساسکه:کاکاشی ساکورا.یه چیزی هست که باید بدونید.نگران گفتم:چی شده.ساسکه:ناروتو ویروس چاکرا گرفته که باعث میشه چاکرا خودش خودش رو بخوره و برای همین باعث میشه نتونه از مانگان استفاده کنه.کاکاشی:چی؟ناروتو:ساسکه برای چی گفتی؟ساسکه:مجبور بودم.ناروتو با سختی دوید بیرون.ساسکه:ناروتو وایسا.ساسکه و گارا دویدن دنبال ناروتو.ساسکه:وقتی گفتم ناروتو دوید.منو گارا هم دویدیم دنبالش.رفته بود بیرون.گارا گفت:از این طرف.توی دهکده تاریک بود.هیجا رونمی تونستیم ببینیم.صدای گریه شنیدیم.رفتیم.صدا از توی یه خرابه میومد.رفتیم دیدیم ناروتو افتاد روی زمین و خودش خودش رو گرفته.هم داشت ناله میکرد هم گریه.
بلندش کردم.سرش رو گرفت.دیدم از سرش داره خون میاد.مهر و موم اروچیمارو پخش شده بود.
سلام بچه ها
آتریسا هستم
من می خوام از اتک تایتان
ناروتو و بی تی اس بزارم
از نامجون بزارم یا جونکوک
16 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عه حسام بی تی اسی هستی
بایستت کیه
نه نیستم
خب بچخ ها حبر خوب
ادامه ناروتو رو میزارم
ممنونم حتما نصب می کنم
کیا بی تی اسی هستن
می خوام از بی تی اس داستان بزارم
راستی اگر دوست دارید سن هاتون رو بگید
تا من مسابقه براتون بزارم
چشم عشقم
من هم عاشق ته ته هستم
راستی کی خوششون اومد
من من کله گنده 😐😂
ادامش رو میزاری؟
سلام
ادامش رو گذاشتم
نمی دونم ادامه رو چی بنویسم😅
راستی حسام پروفایلت خیلی باحاله
ممنون باسایت avatar maker ساختم سرچ کن میاره از اونجا بساز
فالوویی بفالوو:)))
چشم
پروفایل تو بامزه و کیوته
تنکس کیوتی
سلام عزیزم خوبی تو یکی از تستام نظر داده بودی ولی گزینه جواب نداشت پس گفتم اینجا بگم
ببین بابای ناروتو فامیلیش نامیکازه هستش برا همین میگم فامیلی ناروتو نامیکازس وگرنه همه به فامیلی اوزوماکی عادت کردیم حتی خود من😂
سلام عزیزم
آهان
پروفایل تو هم قشنگه