
بچه ها خیلی خیلی ببخشید که انقدر دیر گذاشتم مهمون داشتیم و امتحان هم داشتم معذرت میخوام
خب امروز روز خیلی پر استرسی هست خیلی نگرانم که آیا طرح لباس ادرین برنده میشه یا نه وای خوب رفتم لباس عوض کنم که لباس طرح باب اسفنجی پوشیدم با شلوارک زرد و دست و صورتم رو شستم و مسواک زدم تا هوا آلوده نشه بعد یه برق لب زدم و رفتم پایین و دیدم که فقط آقای اگرست پایین بود و سلام کردم و جواب سلاممو داد و گفت : که می تونی ادرین رو بیدار کنی من که نتونستم من : باشه آقای اگرست فقط اتاق ادرین کجاست آقای اگرست : اتاق بغلی تو من : اوکی رفتم اتاق ادرین اول در زدم بعد رفتم که دیدم
بله آقا خیلی خوب خوابیده منم بهش حسودی کردم که داره بیشتر از من می خوابه اول رفتم یکم تکونش دادم و گفت : ادرین بیدار شو ادرین بیدار شو ولی بیدار نشد بازم تلاش کردم ولی بیفایده بود بعد یه پارچ آب روی عسلی کنار تختش دیدم و یه فکر شوم به ذهنم رسید دستامو به هم سابیدم و برای عملی کردم نقشم رفتم سمت پارچ و ورداشتم و ریختم رو سرش و یک دفعه انگار برق بهش وصل کردن سیخ نشت و با اخم به من نگاه کرد و به سمتم دوید و گفت : میکشمت مارینتا وایسا کارت ندارم من : پس می خوای نازم کنی کاریم نداری هان
آقا بالاخره ادرین روی من آب ریخت و مثل موش های آب کشیده شده به سمت اتاقم رفتم و لباس هام و عوض کردم و وقتی اومدم بیرون ادرین هم به یه تیشرت طوسی با شلوارک سفید اومد بیرون و با خنده رفتیم پایین وقتی آقای اگرست مارو دید با تعجب گفت : چرا موهاتون خیسه من برای آقای اگرست داستان تعریف کردم و اونم خیلی خندید بعد صبحونه آقای اگرست گفت : بیاید فیلم نگاه کنید من : باشه ادرین : چشم بابا رفتیم فیلم نگاه کردیم و کلی خندیدیم بعد فیلم رفتم به مامانم زنگ زدم و باهم حرف زدیم و خیلی دلتنگشون شدم
بعد حرفم ادرین اومد در زد و گفت : ناهار بیرون بخوریم ؟؟؟؟ من : باشه بزار حاضر شم رفتم سمت چمدون و یه هودی جاگر پوشیدم و کتونی های آدیداسم پوشیدم و موهامو بافتم و یه کلاه کپ سرم گذاشتم و زدم بیرون از اتاق و ادرین هم تیپ اسپرت زده بود که خیلی خوشگل شده بود رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت رستوران فرانسوی که خیلی شیک بود رفتیم داخل و غذا سفارش دادیم که دقیق اسمش یادم نمیاد ولی خیلی خوشمزه بود و بعد یه دور زدیم و رفتیم خونه و آقای اگرست گفت: که بریم حاضر شیم برای مسابقه و من دوباره استرس گرفتم ولی
یه لباس بافت خوشگل به رنگ مشکی و یه پافر وست سفید و یه جین تنگ ذغالی و پوتین های بلندم که تا زانو بند می خورد پام کردم و موهامو بار کردم و کلاه زمستونی گذاشتم و رفتم پایین منتظر بقیه بعد میگن که دختر حاضر شدنش بیشتر طول می کشه اره ارواح عمشون همین جور داشتم با خودم غر غر می کردم که ادرین خوشتیب به همراه پدر گرامی آمدند
خب بچه ها اینم از پارت ۵ امیداوارم دوست داشته باشید راستی بچه ها لایک کنید و کامنت هم بزارید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی عالی بود
مرسی گلم
پارت بعدی پلیزز
چشم امروز می ذارم
فالوویی بفالوو:))
باشه