💔💔💔💔💔
خیلی بد شد آدرین نهههههههههههههه
رفتیم بیمارستان
اون لحظه خیلی بد بود آدرین فداکاری کرد که منو نجات بده ولی خودش رو ماشین زد
من حالا چیکار کنم
خیلی حس بدی دارم
گریم متوقف نمیشه
بدنش خونی بود
خیلی لحظه بدی بود
همه جمع شده بودن
البته الان تو بیمارستان هستیم
تا الان آدرین ۲ بار برام فداکاری کرده
بار دومم خیلی بد تموم شد
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
آجی چرا پارت بعدی رو نمی نویسی
راستی آجی میشی
مهدیس هستم
۱۰ سالمه یا ۱۱ سال رو نمیدونم کلاس پنجمم
اره حتما
مارال ۱۴
خوشبختم عزیزم
اسمش ملیناست ۱۳ سالست
دختر دایی منه
عالیییی بود خیلی عالی بود خيلي خيلي
خودم از داستانت حمایت می کنم
وای ملسی کیوت
همونطور که بقیه هم گفتن داستان داره خیلی سریع پیش میره.... اگه کمی جزئیات بنویسی بهتر میشه 😉💖
اوکی لاوم
ولی در کل قشنگ بود 🙂💝
دنبالی دنبال کن 😘 🥺 🍓
عالی بووووود
ملسی🍇🪄
من اخرشو میدونم:) میگه چون عاشقت بودم
شاید نمیدونم😉
😉
عالی بود
اگع خواستی به داستان منم یع سری بزن
مرسی 🌹
چشم سر میزنم🔮