🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃
روزی روزگاری وقتی داشتم قدم میزدم ناگهان بر روی زمین افتادم نمیدانم چی شد ولی بعدش مردی من را از روی زمین بلند کرد و گفت همینجا بمون و به طرف سوپر مارکت دوید وقتی برگشت در دست خود یک آبمیوه بود و گفت بفرمایید همان لحظه بود که فهمیدم اون عشق زندگیم هست
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
من اول میرم پارت دو رو میخونم بعد نظر میدم😁
باش کیوت
فالویی بفالوو:))
لایک کن تا فالوت کنم
عالی فقط یکم با جزییات بیشتر بنویس انقد سریع خیلی جالب نمیشه
اوکی لاوم💕🇫🇴
عالی بود برم بعدی رو بخونم
ملسی🌹🌹
برو بخون🍇🪄
ععععععععععععااااااااااااااااااااااااااااااالللللللللللللللللللییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ولی خیلی تند تند داستانو تعریف میکنی یعنی سریع میری سر اصل مطلب
ام صاری😔
اوکی🌹🌹
نه بابا عالی بود یه راهنمایی کدم نالاحت نشیا:)
عزیزم
خیلی زود داری اتفاقات رو پیش میبری
مشکل داستانت همینه
اگه درستش کنی از محشر هم بهتر میشه
ام صاری😔
اوکی🌹