
ببخشید واسه اینکه دیر به دیر میزارم امتحانم تازه تموم شده بچه ها لطفا تا آخر برین و تستو لایک کنین تا من بدونم که خوشتون اومده لطفاا 😔😔
*حرفشو قط کردم و اون دستبند جادویی رو به کار انداختم .! ....... کوک_داشتم حرف میزدم که یه چیز نرمی رو . لب.ام . اومد تو شک بودم اون .اون الان منو .. بو.سی.د (اینم برای کسایی که میگفتن داستانو عاشقانه کنم ) باورم نمیشه چرا اینکارو کرد؟
ا/ت _ میدونم نباید اونکارو میکردم ولی برای نجات خودم این تنها راه بود !......... کوک _تو ..تو چرا اینکارو کردی ؟ ........... ا/ت_ دستبند ...... کوک _ایشششششش دستبندو به کار انداختی .فک کردی میتونی قصر در بری ؟ ..نه خانوم کوچولو به حسابت میرسم الان . ..... ا/ت _خواست رو.م دس.ت بلن.د کنه که یهو .......(میدونم کوک همچین کاری نمیکنه ✋👌)
یهو قلبش درد گرفت .......کوک _ههههه ..ههههه .... ا/ت _خوبی آجوشی ؟ ........ کوک_گم.شو .. گفتم برو ازینجا ...باداد بهت گفتمم بروووو 😡 .......ا/ت_ نمیخواستم تنهاش بزارم ولی خیلی داد زد منم مجبور شدم اومدم خونه ام ........کوک_مطمعنم که اون دستبندو ماوانگ بهش داده ...... چطوری پیداش کرده ..ایششششش
از طرف نویسنده _ کوک و ا/ت داشتن از هم متنفر میشدن ولی یک رازی تو این نفرت داشت . عشق . سرنوشت این دو با نخ سرنوشت با هم گره خورده بود و این باعث میشد که نتونن زیاد باهم خشن باشن این نفرت به مروز زمان به عشق تبدیل میشه ولی ای کاش نمیشد چون باعث مرگ یکیشون میشه یکی باید بره.یکی باید درد بکشه فقط یکیشون حق زنده گی کردن رو داره این تصمیم از طرف خدایان گرفته شده خیلی وقت قبل از بدنیا اومدن ا/ت .......
ا/ت _از اون روز ۲ ماه میگذره رفتارش باهام خوب نیس .باهام خیلی بد طرفتار میکنه ازش مت.نفرم ........... کوک _فک میکردم دختر خوبیه ولی انگار اشتباه کردم بنظر من اون یه دختر ساده بود ولی انگار اون فقط یه بازیگر خوبیه که میتونه همه رو بازی بده و از پشت بهشون خنجر بزنه
کوک _ هی تو ....... ا/ت_ ای وا ترسوندیم نمیشه مث آدم از در بیای تا اینکه یهویی ظاهر بشی وزهره ترکم کنی 😡 ....... کوک _منکه انسان نیستم چرا از در بیام دلم هر جور بخاد همونجوری میام اینو تو کلت فرو کن 😠 ....... ا/ت_ اوففففف .ولش چرا اومدی ؟؟؟ ..........کوک _اودم که بهت اسممو بگم .......... ا/ت_ چیشده که امروز مهربون شدی . ........ کوک _مهربون نشدم چون اگه تو ناراحت باشی منم قلبم درد میگیره بخاطر اون نمیخام درد بکشم همین 😠
ا/ت _خب بگو اسمتو آجوشی ...... کوک_ اسم من کوک هست .. جئون جونگ کوک ......... ا/ت _تو ذهنم انگار این اسم هک شده بود داشت کم کم همه ای اتفاق های او روز رو یادم میومدم اینکه چجوری وارد اون خونه شدم اینکه چجوری حافظه ام پاک شد و از همه مهمتر کی منو تو اون خونه فرستاد ......آره اسمش کوک بود جئون جونگ کوک یادم اومد بلاخره یادم اومد ...اونیکه که بیست سال دنبالش بودم الان اینجاس و اسمشم یادم اومده !
پارت بعد قراره یکم عا.ش.قا.نه بشه نظرتون چیه بشه یا نه ؟؟😝😝
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییی
10
😊
9
😙
8
😗
7
😍😍
6
مرسی از کامنت هات 😍
5
🤗😇
4
3
2
😇