رویای عجیب part11

مسلمون بلایک و بفالو😐🍓

ا/ت:بعد از اینکه جیمینا رف بیرون حوصلم عین چی سر رفت واقعا نمیدونم چیکار کنم:/ای کاش جیمین نمیرف بدون اون خوش نمیگذره:/...این کانالم نه‌..نه..نه عی بابا تو تلویزیونم چیزی نیس یکی از کانالا:ایا میخواهید همین الان سرگرم شوید؟؟ا/ت:خب معلومه از هیچی بهتره:/کانال:پس شمارا به بهترین و خفن ترین کنسرت های دنیا دعوت میکنم....ا/ت:اوکی اما من یادم نمیاد کنسرتی رو از ایدلای کره ای از دست داده باشم اما باز باشه... "BTS World Tour:love my self"...جدی؟؟؟...حاجی اینو من همون موقع نزدیک هزار بار تو گوشیم دیدم کجای کاری؟؟؟:/اما بزار بخونه با صداشون انرژی میگیرم😍خودمم میریم طرح بکشم الان یه الهمی اومد تو ذهنم که عالی میشه....سر طراحی😐...وایی اب رنگیو ریختم رو میز....عه عه همه برگه ها کثیف شدن که....عرررررر طراحیم کلا رنگی شد😭ذهن زیبای ا/ت😐:بیخیال تو کلا تا وقتی جیمین نیومده دست به هیچی نزن که گند میزنی😐اوکی؟ا/ت:چش😒

ا/ت:ای ذهن عزیز میخوام برم تو باغ میشه همچین چیزی؟؟؟ایا میتونم برم؟؟؟:/ذهن ا/ت:بلی عزیزم آه چقد خوبه که بعضی وقتا ادم میشی😌تورا به وجدانت میسپارم بای بای....ا/ت:بله😐مرسی از تعریفت برو خیالت تخت....ای ا/ته احمق هیچ حواست هس داری با خودت حرف میزنی؟؟؟؟:/البته طبیعیه تو خونمون هم این شکلی بودم😑....رفتم تو باغ یه تابه بزرگ بود خییلی قشنگهههه طناباش با گل تزئین شده خو چرا وایسادم؟؟؟برم امتحانش کنم....نشستم روش یخورده اینور اونورشد ترسیدم دوباره بلند شدم بعد دیدم که امنه چیزی نشد دوباره نشستم روش

شروع کردم به تاب خوردن دیگه ترسم ریخت خوبهه کم کم دارم حال میکنما😌یخورده سرعتشو بیشتر کردم که زیادی هیجانیم کرد و صدای ذوق زدگیم تو باغ پر شد الان که ساعت دوعه ظهره پس یکم دیگه بازی میکنم😁...جیمین:از کار برگشته بودم خونه دیدم خیلی سکوته...پس ا/ت کجاس؟؟؟یهو یه صدای خنده شنیدم از بیرون..دقیقا تو باغ...نکنه..نکنه ا/ت داره با تابه بازی میکنه؟؟؟خاک عالمیان برسرم اون تاب طناباش مشکل داره الان میفته😫بدو بدو رفتم تو باغ صداش نزدیک تر میشد...جلوتر که رفتم دیدم داره شتابان شتابان تاب میخوره(بیا پایین بچههههه)داد زدم ااااااا/تتتتت بیا پایین الان بدبخت میشی😨دنبال صدام میگشت که دید منو صورتش خندون تر شد(خب معلومه به خاطر وجودمه😏...عه ببخشید زیاد تو فازش رفتم)لبخند مونالیزا واسه بعد بیا پایین الان میفتی:/

ا/ت:سلام جیمینااااا....نمیای تاب بخوری؟؟؟؟چی؟؟نمیشنوم چی میگی بیا جلوتر جیمین:بابا من نگرانتم اخه مگه... استغفرالله بیا پااااایییییینننننن😩ا/ت اون تاب مشکل داره ممکنه با مخ بری تو درختا:/ ا/ت:وای وای الان میام..اما سرعتش زیاده😰جیمین:نترس نترس جیمینی اینجاس بپر تو بغلم من میگیرمت اوکی؟؟ا/ت:باشه سعیمو میکنم😥یک...جیمین:دووو ا/ت:یا موسی سههههه خداوندا دارم بیشتر از روحی میام پیشت....جیمین:اهااااا بیا تو بغلممممم گرفتم..تت..عههههه خاک تو سرم کجا رف؟؟؟؟😱اااااا/تتتتت کجاییییییی؟؟؟؟وایییی خدا از دس دادمش😫....داشتم خودمو سرزنش میکردم که یهو چیزی رو که دیده بودم رو باور نمیکردم بغضو گریم به جرررررررر خوردن تبدیل شد😂😂😂😂😂