I love my bodyguard ❤️ 4.

گابریل : رفتم از پله ها بالا و از اون پسره یکم دور شدم حالا که رل داره دیگه مرینت رو نمیخواد و مرینت هم اونو منم با خیال راحت میتونم رو مرینت سرمایه گزاری کنم (مگه دخترم سند هس؟ 😭) باید زود تر به آملی بگم اون دختر ما نیست (خوب خوب خوب ببینیم داستان از چه قراره) گابريل قبل از اینکه با امیلی ازدواج کنه برای انتقام از یکی از رقباش بچه اونو دستور میده که براش بدزدن تا گابريل اونو بکشه بچه اونقدر قشنگ و زیبا بوده که گابريل دلش نمیاد با خدمت کار خودش ازدواج میکنه و خبر رو توی رسانه ها پخش میکنه و چند ماه بعد دخترک روشن‌شدن میده و میگه مرینت آگراست دختر من هست و بعدش هم زن اولش بعد کلی بچه دار شدن (چون گابريل هول هس) میمیره(زن اول به خاطر بارداری بیش از حد مرد) هر بار که زن اول باردار می‌شده گابريل بچه رو به سرپرستی یکی از خدمت کارها میداد ومنت هم سر اونها میزاشت ولی هیچ کس نمی‌دونست اون بچه ها بچه خود گابريل هستن

و بعد از مرگ زن اول که خیلی خیلی بدبخت بود گابریل عاشق امیلی شد ولی امیلی زیاد از بچه دار شدن خوشش نمیومد و نمی‌خواست بچه دار شه تا اینکه مرینت و دید و عاشقش شد و مثل یک مادر براش زحمت کشید یکی از بچه های گابريل که به خدمت کار ها داد پسری با چشم های سبز و مو های بلند بود (بله درست حدس زدیم آدریننننننن) اون دوتا خدمت کار مهربون که بچه دار نمیشدن و حالا یه بچه گیرشون اومده بود اسم بچه رو گذاشتن آدرین و ازش مثل جونشون مواظبت کردن و اون 4 ساله شد خدمت کار ها که دیگه از زیر دست گابريل در اومده بودن برای جشن تولد بچشون داشتن میرفتن سه تایی شهر بازی که..... تصادف سنگینی شد و اون دوتا فوت کردن بچه چون هیچ کس رو نداشت به یتیم خونه بردن و اون یه دوست به اسم جک تو مدرسه پیدا کرد جک پدر و مادر داشت و تک فرزند بود جک اون مقعه که بچه بوده گلدی رو دوست دختر خودش میدونسته (بچن دیگه) 😂 و گلی هم همین طور

خوب خوب رقیب گابريل یعنی پدر واقعی مرینت اسمش تام دوپن چنگ بوده نه اون تام تو فیلمیه مردی تو مایه های گابريل اما خیلی مهربون و گرم و زنش که مرده تام تو همچی با گابريل رقیب بوده حتی تو ازدواج امیلی و تام عاشق هم بودن اما بابا امیلی اون رو مجبور کرد با گابريل ازدواج کنه (بچه ها اگه هرچی رو نفهمیدیم بگین توضیح میدم) 🖤❤️

‌@رفتم در دم اتاق مری و در زدم $در اتاقم خورد داشتم بعد از تعریف اتفاقات گلدی رو میکاپ میکردم از گلدی معذرت خواهی کردم و در رو باز کردم بابام بود $جانم بابا؟ @دخترم اومدم بپرسم اگه این پسره آدرین خوب نیست ردش کنم بره! $نه نه عالیه @به من گفت رل داره در این مورد چیزی به تو گفته؟ $یخ کردن دست هامو حس کردم و با بغضی که بابام متوجه نشد گفتم بله میشناسم رلش رو @خوب خداروشکر ماهی چقدر بریزم براش $نمیدونم بابا بهت خبر میدم @باشه خوش بگذره فعلا

$با همون بغض در رو بستم و بغص تبدیل به گریه شد و سرازیر شد #دیدم مری اومد تو اتاق میکاپ و داره گریه میکنه سریع بغلش کردم و علت رو ازش پرسیدم و وقتی فهمیدم گوشی مری بدبخت رو از رو میز برداشتم و به آدرین زنگ زدم _بعد از حرف زدن با جک و فهمیدن بغضش از خوشحالی دوباره گوشیم زنگ خورد مری جونم بود گوشی رو برداشتم گلدی بود بعد یه عالمه فحش ماجرا رو برام تعریف کرد تا اومدم توضیح بدم گوشیرو قطع کرد دوید م به سمت اتاقش و بعد در زدن همه چیز رو براش تعریف کردم و همو بغل کردیم و بعد از حاضر شدن دخترا راه افتادم به سمت برج (مری یه نیم تنه بافتنی زیر ناف به اصرار آدرین پوشید بایه رنگ بنفش و نوشته مشکی و یه شروار که بالاش بلند بود که بدنم مشخص نباشه که جذب و براق بود پوشید و موهای بلندش رو دم خرگوشی بافت بایه میکاپ ساده که فقط کانتو رو خط چشم و رژ داشت انتخاب کرد) (گلدی موهای بلندتر از مری رو که از کلاه هودی مشکیش بیرون گذاشته بود رنگ آبی پر رنگ کرده بود چون جک عاشق آبی و مشکی بود بایه شروار که رنگ موهاش بود و یه کتونی مشکی آبی و اکسسوری های آبی رنگ خیلی زیبا که همش رو مری براش کادو تولدش که فردا بود خریده بود اما امروز بهش داد رو پوشیده بود)

ناظر جان لطفا منتشر کن ناظر عزیز لطفا انتشار بده