صفحه دوم تاریکی و سرانجام عشق پارت ۱۱

..... ایوللللللل طنابه باز شد ..... چشمامم باز کردم ..... آخیش خدایا شکرت که سالمم ..... چشمام حالا همه جا رو میدیدن ..... تو یه اتاق تاریک بودم ..... عهههههه اون پسره ...... بزار برم ببینم چه غلطی کردم ..... رفتم صداش زدم اما جواب نمیداد و چشماش بسته بود ..... نبضش رو گرفتم ..... خدایا شکرت قاتل نشدم زندست ..... اون زخم روی گیجگاهش که خاکی هم شده بود نظرمو جلب کرد ...... و بعلهههههه صاف زدم تو گیجگاهش و بیهوشش کردم🤣🤣🤣 ..‌‌... خب خوش به حالم شد ...... الان باید یه راهی پیدا کنم و از اینجا خودمو نجات بدم ..... در قفل بود ..... راستی این قضیه خیلی مشکوکه باید تا میتونم مدرک جمع کنم بعدش تحویل کوک بدم ..... یه دکمه ای رو دیوار دیدم ..... رفتم نزدیکش ..... دکمه رو فشار دادم ..... یهو عین این فیلما یه در مخفی ظاهر شد ..... سوتی کشیدم و گفتم او می گاد چه خفنه اینجا (عکس اتاق مخفی👆🏻🌿) ..... رفتم توش ..... دره بسته شد ..... یه دکمه دیگم تو این اتاقک کوچیک‌ بود که برا باز کردن در بود ..... یه سوراخ کوچیکم رو در بود که میتونستم دید کامل به اتاقه داشته باشم ..... پسره هنوز بیهوش بود ..... خدایا نوکرتم خیلی قضیه باحالی شد دلم میخواست یا پزشک شم یا پزشک ارتش یا پلیس ...‌.. مامان و بابام خدابیامرزم نزاشتن پلیس شم پس پزشکی رو انتخاب کردم ..... از جونگ‌کوک بپرسم ببینم میتونه پزشک سازمانشون بشم یا نه شاید شدا ...... خدایی تو این موقعیت به این مهمی دارم به چی‌ فکر میکنم ......

خب اینم از صفحه دوم💕💞 از صفحه سه به بعد دیگه درسته فقط همینجا اشتباه کرده بودم🥺🌿

ممنون از حمایت های دلگرم کنندتون 🥺🥺💛💛💛💛✨✨✨

خیلی دوستون دارم🥺🥺🥺💞💞💞💞💞💞💞💖💖💖💖💖💖