پارت 17 رمان قرار عاشقی

💙💚💛سلام آجی های عزیزم💙💚💛برای خوندن پارت 17 رمان قرار عاشقی بریم به اسلاید بعد 💖

لباسامو عوض کردم و از آپارتمان خارج شدم همه جا رو دید زدم اما جونگ کوک و ندیدم تصمیم گرفتم به کوک زنگ بزنم تا بفهمم کجاست،اما خودش گفت بیرون منتظرمه پس کو؟ همینجور داشت دنبال دنبال اسمش میگشتم که پیداش کردم و باهاش تماس گرفتم گوشیو برداشت اما هر چی صداش زدم چیزی نگفت تا اینکه یه لحظه حس کردم هر چی پشت تلفن میگم دوباره تکرار میشه چرخیدم به سمت پشتم و کوک و دیدم در صدم ثانیه پریدم تو بغلش یوجین:وای کوک سکتم دادی کم کم داشتم دیوونه میشدماا کوک:سلام عشقم ، فقط میخواستم باهات شوخی کنم یوجین:اوممم ببخشید خب سلام عزیزم اما دیگه باهام شوخی اینطوری نکن نگران میشم درحالی که داشت لباشو به من نزدیک میکرد گفت کوک:باش عزیزم و بعد گونمو بوسید و دستامو تو دستاش قفل کرد و با هم به سمت یه ماشین فراری خیلی خوشگل رفتیم کوک در ماشینو برام باز کرد من سوار شدم و بعد خودش سوار شد بعد از اینکه کامل نشست به سمت من چرخید گفت: خب خانم کوچولو کجا بریم؟ یوجین:من چ می‌دونم من جایی رو نمی‌شناسم ک کوک:خب پس من میگم یوجین:اهوم ، کجا بریم؟ کوک:خب کلی گزینه داری من چند جا میگم و تو هر کدوم دوست داشتی انتخاب می‌کنی عزیزم یوجین:باش کوک:یه کافه شیک ، یه رستوران مجلل،یه فروشگاه پر از لباس،یه ساحل با کلی تفریح،یه شهر بازی با کلی خوشگذرونی،یا با ماشین چرخیدن تو خیابون های بزرگ و شلوغ لس آنجلس،رفتن به خونه و درست کردن شیرموز و کوک میخواست ادامشو بگه که زود گفتم:خب دیگه بسه زیاد شد انتخاب برام سخت میشه کوک:باشه خب حالا کدوم رو میخوای؟ یوجین:اممم میشه اول یه سوال بپرسم؟ کوک:آره عزیزم یوجین:تو رفتن به خونه و درست کردن شیرموز رو ترجیح میدی نه؟ کوک یه خنده خرگوشی میزنه و میگه:هر چی تو انتخاب کنی من همونو قبول میکنم برای من فرقی نداره و در ادامه حرفش میگه:و البته هیچ چیز قشنگ تر از این نیست که کنار عشقم تو خونه شیرموز درست کنم یه لبخند میزنم و میگم یوجین: خب پس پیش به سوی خونه و میگم:برای من هم هیچ چیز قشنگ تر از این نیست که کنار عشقم باشم و بخوام باهاش شیرموز درست کنم

هر دو به هم دیگه عاشقانه نگاه می‌کنیم و لبخند میزنیم تو راه از جونگ کوک میپرسم که کی به کره میریم و بهم میگه یه هفته دیگه و اون روز من و کوک تو خونه باهم با کلی شوخی شیرموز درست کردیم و خوردیم و فیلم تماشا کردیم و بعد اون کوک یکم خوابید خب عادیه دیشب تا ساعت 4 بیدار بوده البته منم بیدار بودم اما خوابم نمیاد و من تو این موقعیت رفتم آشپزخونه تا برای نهار یه چیزی درست کنم و با هم بخوریم تصمیم گرفتم یه غذای کره ای درست کنم خب با چیزایی که تو یخچال این خونه هست تصمیم گرفتم برای اولین بار دوک بومی درست کنم قبلا یه بار یورا درستش کرده بود و خیلی خوشمزه بود امیدوارم منم بتونم خوب درستش کنم بالاخره کارم بعد از یه ساعت تموم شد در همون حین کوک خمیازه کشان به سمت آشپزخونه اومد و گفت:واو چه بوی خوبی چیکار میکنی آشپز کوچولو یوجین:وسایل غذا رو روی میز می‌چینم و میگم:خب راستش برای اولین بار دوک بوکی درست کردم و امیدوارم که حداقل قابل خوردن باشه کوک:اوووو بوش که میگه عالیه فقط باید مزش و بچشیم کوک یه صندلی واسه یوجین و یه صندلی واسه خودش بیرون می‌کشه و بعد نشستن یوجین اونم میشینه و شروع به خوردن می‌کنه تا آخر غذا هیچکدوم هیچ حرفی راجب مره غذا و... نمی‌زنند و بعد کوک میگه:عالی بود سرآشپز کوچولو من محشر بود خیلی ممنون یوجین: واقعا!! خواهش میکنم نوش جون کوک یه لبخند میزنه و بعد میگه:میشه چشاتو ببندی یوجین:میشه بپرسم چرا کوک:میشه چیزی نپرسی و این کارو بکنی یوجین:میشه ولی فقط چند ثانیه. هااا من تاریکی رو دوست ندارم کوک: معلومه که میشه عزیزم یوجین:خب پس من چشامو بستم و آروم تا ده میشمرم و بعد چشامو باز میکنم کوک:اوکی مرسی عزیزم❤️ یوجین همینطور آروم تو دلش در حال شمردن تا عدد 1۰ بود در همین حین کوک از صندلی پا میشه به پشت یوجین می‌ره و موهاشو کنار میزنم و یه گردنبند خوشگلو دور گردنش می‌بنده یوجین:خب تموم شد؟من خیلی وقته شمردن و تموم کردمااا کوک:اوهوم میتونی چشاتو باز کنی یوجین چشاشو باز می‌کنه و به گردنبند دور گردنش نگاه می‌کنه و چشاش از خوشحالی برق میزنه صندلیش رو به عقب هل میده و کوک رو به آغوش می‌کشه یوجین: خیلییی ممنونمم بهترینم❤️ (خدا بده از این شانسا😂🙌🏻) اون روز به بهترین شکل ممکن تموم میشه و حدود ساعت 6 بود که تلفن کوک زنگ میزنه و در همون لحظه یهو..‌.....

ایزی ایزی تامام😂🙌🏻 تا اسلاید آخر برو عکس استایل یوجین و خونه و گردنبند و کوک تو ماشین رو گذاشتم🙌🏻

استایل یوجین💙🐨

کوک تو ماشین💖💫

عکس خونه کوک🤩✨❤️

عکس داخل آشپزخونه⚡🖤

عکس قسمت حال خونه🙌🏻💛

و در آخر عکس گردنبند💜🌟