
hi lovely🍓🔮welcome to my test🍓🔮go and read it🍓🔮i love you🍓🔮
وقتی رفتیم تو من چراغو روشن کردم و یکدفعه... بروگل پرید تو صورتم و گفت: تو اینجا چه غلطی میکنی؟؟؟ یعنی شما اینجا چیکار میکنین؟ کت و لیدی:نمیدونم... خودت اینجا چکار میکنی،؟؟؟؟؟بروگل:خوب...من کسی رو که دوست دارم خونش همسنجاست و اون از یک نفر دیگه خ.و.ا.س.ت.گ.ا.ر.ی کرده و منم میخوام از اونی که باهاش ...... (حال نداشتم بنویسم)کرده انتقام بگیرم مرینت(تو دلش)وایستا ببینم اون من و ادرین رو میگه پس شاید اون با لایلاست یا کاگامی کاگامی که قطعا نیست... یعنی... لیدی:من هویتت رو فهمیدم بروگل!همین الان!تو ادم شروری هستی!نباید اینجا باشی! بروگل:هم😏اگه راست میگی پس کیم؟؟؟؟فکر نکنم بتونی بگی!هه لیدی:اوووو با بد کسی در افتادی تو اسمت... لایلا راسی هستش فهمیدی؟ کت نوار:یع...یعن...یعنننی...یعنیییییییی تتو ممیخواستی مرینت رو بکشییی😭😡😵(و قدر مخفیش خود به خود فعال شد)لیدی:یکدفعه دیدم از دست کت نوار یه جرقه های سبزی درمیومد هرچی بود کاتاکلیزم نبود و خیلی خطرناک تر بود کت:به سمطش حمله کردم تا خواستم بهش دست بزنم لیدی باگ جلوش گرفت و گفت:کت نوار نکن!اون صدمه ای هنوز به کسی نزده فقط تو نکن بروگل:از این فرصت استفاده کردم و فرار کردم کت نوار و ایدی باگ واقعا قویتر شده بودن نباید باهاشون در بیفتم تازه هویتم رو فهمیده بودن نباید اونکارو میکردم خدایا چیکار کنم؟؟؟لیدی:کت نوار ولس کن اون قضیه رو بب... کت نوار!!!(کت اینجا بیهوش شد)پیشی...نه نه نه نباید اینجوری بشه باید به اورژانس زنگ بزنم ولی اگه دلیل رو بپرسن چیکار کنم؟؟خدایاااا
تصمیم گرفتم به اورژانس زنگ بزنم وقتی اومدن حلقه ادرین رو در اوردم و سریع رفتم خودمم حالت عادی ...20 دقیقه بعد... وقتی رسیدیم بیمارستان به مامان و بابای ادرین هم زنگ زدم تا وقتی اونا میومدن مرستادا و اینا ازم یه سوالاتی میپرسیدن:(پرستاره اسمش لوکاس بود)لوکاس:شما نصبطی با ایشون دارید؟ خودم:خوب...بیایین تا بگم (رفتن یه جای کم سر و صدا)خوب ببینین قضیه اش طولانی ادرین اگرست رو که میشناسین لوکاس:بله میشناسم خودم:خوب من...من... خجالت میکشم بگم لوکاس میدونم درکت میکنم الان من چندتا گزینه میگم یکیرو انتخاب کن 1.دوستشی 2.دوست د.خ.ت.ر.ش.ی 3.باهاش ا.ز.د.و.ا.ج کردی خودم:همشون لوکاس:چیشد!؟یعنی تو با اون... مرینت اره با اون ا.ز.د.و.ا.ج. کردم لوکاس خوب باشه چرا منو اوردی اینجا که بگی؟خودم:اخه پدر مادر ادرین خبر ندارن و مبخوام سومرایزشون کنیم لوکاس:خوب دلیل خوب اوردی حالا چیشد که بیهوش شد؟ خودم:خوب اگه بگم به کسی نمیگین؟ حتی به بقیه پزشکا و حتی خونوادتون یهنی هیچکسس؟لوکاس:باشه نمیگم خودم :خوب اگه قضیه جدی نبود دروغ میگفتم ولی جدیه خوب ادرین یکی از ابزقهرماتای پارسیه یعنی کت نوار و خودمم لیدی باگم و تو زیر زمین خونمون یه صدا هایی میومد و ماهم رفتیم توش احتمالها اسم بروگل رو شنیدین ابر قهرمان تقلبی شهر هستش و اون به ما حمله کرد و کت رو تهدید کرد که اگه من رو ول نکنه منو میکشه و کت هم از شدت عصبانیت و ناراحتی نمیدونم بیهوش شد و قدرت مخفیش فعال شد نمیدونم من باید تحقیق کنم اون قدرت چی بود لوکاس:خوب باورش سخته ولی باشه میتونی تا دکترا به ادرین میرسن بری محل اتفاق زو نشون بدی؟
منم گفتم اره میتونم ...20 دقیقه بعد... بفرمایید بیاین تو لوکاس:یا خود خدا چه خونه بزرگی خودم:😂 فعلا این مهم نیست بیاین بریم نشون بدم ایناهاش تازه لطف کرده یه نوشته هم برامون گذاشته::::::کت نوار و لیدی باگ عزیز! میدونم که هویت منو فهمیدین و من امیدوارم که من رو ببخشید دیگه این کار رو نمیکنم با تشکر بروگل:"::: خودم: دختره ی...احمق لوکاس:خوب اینجا اتفاق افتاد؟...وایستا رد پاش رو دارم میبینم خودم:کاراگاه بازی در نیار میدونم خونش کجاس😐 لوکاس:ااا😅باش حالا بیا برگردیم ...20 دقیقه بعد... (همش 20 دقیقه دارم میزنم😂)
و رسیدیم بیمارستان سریع دویدم طرف اتاق ادرین و وقتی از پنجره دیدمش نشسته بود خیلی خوشحال شدم سریع از دکترا پرسیدم :چه اتفاقی افتاده بود حالا نتیجه رو بگین!!! دکترا:اممم هیچی بیهوشی عادی بود😐 خودم: زاررررررت😂😐 حالا بریم سر اصل مطلب(دستم درد گرفت😆😭)رفتم سریع اتاق ادرین وقتی دید منو گفت:تو کی هستی😨 مرینت: تو منو یادتنمیاد؟؟؟ و بیهوش شد(اههه)ادرین:مرینت بابا شوخی کردم دههه نیفتی!! (وووو گرفتش)مرینت:خودمو الکی بیهوش کردم😐خیلی بدی (و هزار بار زد تو سر ادرین و روشو کرد اونور و دست به سینه شد)ادرین بابا شوخی بود(مرینت یه بار دیگه زد تو سرش) ادرین:اخخخخ اینیکی محکم تر بود
...20 دقیقه بعد... وقتی رسیدیم خونه ادرین مثل چی گفت:تورو خدا بیا بگو کجا جشنو بگیریم... خودم:کدوم جشن؟ ادرین:تو دیگخ خیلی شوتی اون دیگه خودم:اهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااباشه ادرین:خوب بیا به جای مدرن رو بگیریم مثل... مرینت:نه شاید بعضیا پول نداشته باشن و دلشون بخواد بزار تو باغمون باشه ته تو اونجور جایی باغمونم خوشگله ادرین:خوب باشه کیا رو میخوای دعوت کنی؟مرینت:اممم پدر مادرت الیا نینو رز جولیکا ایوان میلن الکس ناتانائیل مامان بزرگم بابابزرگم خلاصه... کل کلاس حتی پدر مادر خودم و راستی لوکا لوکا کمکم کرد که من بتونم اخساساتم رو بهت بگم ولی هردفعه شکست میخوردم اون باتو مشکلی نداره اتفاقا خیلیم دوست داره حالا... ادرین:خوب در کل چند نفر میشیم؟تقریبا یه 25 تا (حدسی گفتم)ادرین:خوب باشه مرینت:میخوای خاله و پسر خالت رو هم دعوت کنی؟ ادرین:نه فیلیکس موجود شروریه فقط ادای خوبارو در میاره ولی شاید خالم رو دعوت کنم مرینت خوب باشه اینم کامل شد بیا دعوت نامه هارو بنویسیم ...1 ساعت بعد... اهه چرا تموم نمیشن خسته شدم خودم:اره بیا بریم یه چیزی بخوریم بعد دوباره بیاییم
سر نوشتن این پارت دست نویسنده بیش از اندازه درد گرفته پس با لایک ها و کامنت ها و فالو ها خوشحالش کنین تو خستگین در بره راستی تا اخر هم برین تا ثبت شه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعد یه هفته منتشر شد اخیششش
عالی بود💝