
از زبان مرینت: گفتم:ماری از پیشم جم نمیخوری گفت: باشه🥺 گفتم: آدرین 14 دلار بهم غرض میدی؟🥺گفت:کل پول رو میدم بهش بده☺️گفتم:آخه.... گفت: آخه بی آخه من به خاطر تو جونم رو میدم😘به زور رازیم کرد و پول رو کارت به کارت کرد.از زبان آدرین: گفتم: مرینت بیا، گفت:کجا؟گفتم:بیا😌 رفتیم باغ مخفی خون مون،از زبان مرینت:باغ خیلی خوشگلی هست😍 گفتم: آدرین اینجا چقدر قشنگه😍😍 لبخند زد و گفت:این دخت رو یادته؟به دخت نگاه کردم گفتم:آره یادمه😍روی این تاب میشستم تابم میدادی🥺💖 گفت:بشینی الآنم تابت میدم😌خنده ی ریزی زدم🤭 گفت:بیا بشین☺️ نشستم، از زبان آدرین: مرینت رو تاب دادم☺️
از زبان مرینت:گوشیم زنگ خورد گفتم: آدرین تاب رو نگه دار،دیدم ناشناس هست😖 گفتم: آدرین ناشناس،گفت: گوشی رو بده من جوابش رو بدم ببینم چی میخواد😡گوشی رو دادم بهش از زبان آدرین: جواب دادم«آدرین:تو چی میخوای که مرینت رو ول نمی کنی پنجاه دلار گرفتی برو دیگه ناشناس:به به آدرین خان آدرین:چی میخوای ها ناشناس:من فقط مرینت رو میخوام آدرین:وای دنیل خان گیرت انداختم م.ی.ک.و.ش.م.ت»
از زبان مرینت: گفتم:دنیل؟؟؟؟؟گفت:یادته با ی پسر دوست شدیم اسمش دنیل بود ع.ا.ش.ق.ت شد گفتم: دنیل بود😡😡 گفت:زندش نمیزارم، گفتم:منم زنده نمیزارمش با خواهرم منو تهدید کرده😡😡اومد نزدیکم دستم رو گرفت و گفت:هیچ وقت تنهات نمیزارم هیچ وقت☺️☺️ گفتم:منم تنهات نمیزارم همیشه پشتت هستم چرا چون تنها ع.ش.ق.م.ی و بعد....(میدانید😌) از هم ج.د.ا شدیم از باغ رفتیم بیرون و رفتیم داخل جشن ماری اومد پیشم داشت گربه میکردگفت: آبجی مرینت😭گفتم:چیشده ماری؟؟گفت:مامان بابا بهم زنگ زد گفت مامان مریض شده وضع خوبی نداره بیاید استرالیا خانواده ی آگراست هم بیارید مامانتون با هاشون کار داره😭گفتم:وایی مامان😭😭😭😭😭«بعد جشن»آدرین گفت:مریم خونه ی شما شما وسایل لازم رو بر میدارید شب خونه ی ما میمونید اعتراض هم نباشه😖 گفتم: باشه عزیزم 😭کلارا اومد گفت: سلام داداشی سلام ماری و مرینت💖چرا گریه میکنید شما خواهرا ی من هستید دلم نمیخواد ناراحت باشید🥺🥺 گفتم: ممنون کلارا جون،مامان مون مریض شده هم ما هم شما باید بیاید استرالیا😭 گفت:وایی بلا به دور، آبجی های خوشگلم گریه نکنید🥺🥺 گفتم: باشه عزیزم😢😢با آدرین رفتیم خونه ی ما من و ماری وسایل لازم رو برداشتیم☺️و دوبار رفتیم خونه ی خانواده ی آگراست😢بهمون یک اتاق دادن☺️لباست مون رو عوض کردیم و لالایی کردیم😪😪😴😴«نویسنده:لالا گل پونه مامان رفته توی خونه🤣🤣»از زبان ماری:یکی در زد مرینت خواب بود گفتم: بله😴 گفت:ماری منم آدرین رفتم دم در گفتم: بله،گفت: ببخشید مزاحم شدم کار داشتم گفتم:چیکار؟؟؟؟گفت: مرینت اینو جا گذاشته بود پیشم😊گوشی مرینت بود گفتم:ممنون ش.و.ه.ر خواهر😁😁و در رو بستم😊 از زبان آدرین:این الان گفت ش.و.ه.ر خواهر😳😳
«فردا صبح 👈👈»

از زبان مرینت:بیدار شدم وسایل رو جمع کردم لباس پوشیدم ماری رو بیدار کردم اون هم آماده شد«عکس اسلاید لباس مرینت اسلاید بعد لباس ماری»صبحانه خوردیم رفتیم فرودگاه🛬 سوار هواپیما ی شخصی شدیم و رفتیم به طرف استرالیا😭 خدا یا مامانم رو به تو سپردم😭

تمام شد💓 لباس ماری👆من مشکلی برام پیش اومده به خاطر همین هم دیر گذاشتم هم کم نوشتم😔😔 ببخشید😢 «دل ما دخترا از کاغذ هم نازک تر که سریع پاره نمیشه ولی وقتی پاره بشه بد پاره میشه😢»
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی جان من
سلام آجی بیا تو این اکانتم دارم ادامه میدم 💓
4 چیشد پس
اجی مهتای من مثل همیشه عالی مینویسی😍😍😍😍😍
مرسی عزیزم 😍😘😘
❤❤❤❤
سلام آبجی منم مهتا بیا تو این اکانتم 😘
سلام اجو باشه😍
فوق العاده بود آجییییی❤❤❤❤❤❤
پارت بعد رو بزار لطفا❤❤❤👑😁
بعدی رو بزار لطفا
نظر
سلام.
پارت بعد درحال بررسی هست 😘
آبجیییی
بله عزیزم چیزی شده آبجی جونم؟
تروخدا بعدیییییییی
باشه سعی میکنم امروز بزارم😚
مرسییی
😍😍😍😍😍😍😍😍
عالییییی بود ابجی خوشگلم
مرسی عزیزم 💓