

النا و اما برگشتن خونه .... فردا صبح ..... النا مثل همیشه به زور اما رو از خواب بیدار کرد 😐 با هزار تا فوش بالاخره بیدار میشه خانم😑 صبحونه خوردن و مثل همیشه جونگکوک النا رو رسوند و رفتن کمپانی این بار جونگکوک تست داد و دبیو شد 😍🥳🥳🥳🥳🥳 همشون خوشحال بودن مخصوصا النا 😁😂 جونگکوک :( النا میای بریم بیرون اگه هم دوست داری بگو اِما هم بیاد ) اما :( نه من نمیام شما برین ) النا و جونگکوک رفتن خرید 💕😍 النا کلی لباس خرید تا شب بیرون بودن رفتن غذا خوردن 🍟🍕🌮🍔 رفتن کافه کاپوچینو ☕ خوردن خلاصه که کلی خرید کردن ، حرف زدن و خیلیییی صمیمی شدن 😍💕 بعد از اینکه کاپوچینو ☕ خوردن النا کتابهایی که با اِما نوشته بودن نشون جونگکوک داد و........ بعد از اینکه جونگکوک النا رو رسوند خونه بهش یک کادو داد و النا تو ماشین بازش کرد 😁😍 و یک میکروفن بنفش بود ( النا عاشق رنگ بنفشه 😍 ) النا خیلی خوشحال شد 😍😍😍💕 و از جونگکوک خیلی تشکر کرد و بعد هم رفت بالا 😁

النا رفت بالا اما : سلام چخبر بیا بشین برام تعریف کن بدو بدو منم یه چیزی بهت بگم النا : باشه بابا اومدم النا همه چیو برای اِما تعریف کرد اما : منم وقتی از کمپانی برگشتم خونه تهیونگ زد گفت کاری داشتی حتمااا بهم بگو من در خدمتم النا : اوه اوه 😍 راستی اِما جونگکوک برام میکروفن بنفش گرفت 😍 اِما : واوووو راستی یه چیزی این از کجا میدونه تو هم عاشق کاپوچینویی هم رنگ بنفش ؟ النا : نمیدونم واقعاا 😐 بیا بریم بخوابیم دیگه فردا باید بریم کمپانی اِما : بریم

فردا صبح....... این بار النا دیر از خواب بیدار شد و اِما به زور از خواب بیدارش کرد 🙄 یه کاپوچینو خوردن و سریع رفتن پایین النا با جونگکوک رفت ولی بازم خوابش نیومد تو ماشین چُرت میزد 😐 رسیدن کمپانی ... این بار همه پسرا به غیر از جونگکوک تست دادن و دبیو شدن همه خیلیییی خوشحال شدن 😍 آقای بانگ شی هیوک اومد بانگ شی هیوک : شما دیگه همه دبیو شدید و یک گروه کامل و تشکیل دادین ما اسم گروه هم امممم میزاریم BTS از فردا میتونید کارتون و شروع کنین النا اینقدر خوابش میومد ... النا : اِما بریم خونه بخوابیم 😐😑 جونگکوک : من میرسونمت النا : نه ممنون خودمون میریم اِما : آره بهتره با جونگکوک بری معلومه داری بی هوش میشی تو با این وضعت نمیتونی راه بری 😁 النا : اِماااااااا🤬 اما : برو دیگهههه 😂 النا : باشه پس تو هم با تهیونگ میری اما : نههههه چی داری میگی النا : همینی که شنیدی النا زیر لب گفت النا : فک نکن نمیبینم چطوری نگات میکنه 😁 تهیونگگ ببخشید یه چند لحظه میای تهیونگ : جونم؟ النا : میشه اِما رو برسونی خونه من میخوام با جونگکوک برم فعلا خدافظ 👋😂 اما : النااااااااااا جونگکوک و النا خندیدن و رفتن 🙄😂😂😂

اِما و تهیونگ با هم رفتن و النا و جونگکوک با هم 😁😍 هر دو رسیدن خونه و از هم سوال پرسیدن اما تو ماشین هیچ اتفاقی نیفتاده بود 😐 النا و اِما خوابیدن و ساعت 8 شب بیدار شدن 🙄😐 چند دقیقه بعد جونگکوک به النا زنگ زد جونگکوک : سلام النا میای باهم شام بریم بیرون تهیونگ و اِما هم با هم برن 😂 النا : فکر خیلییی خوبیه 😍🐰 جونگکوک : 5 دقیقه دیگه بیا پایین النا و اِما حاضر شدن و رفتن پایین جونگکوک و تهیونگ پایین بودن اِما نمیدونست ک تهیونگ هم هست و النا به زور اِما رو با تهیونگ فرستاد 😂😂 اِما : الناااااا اومدیم خونه من میدونم با تووو😐🤬🤬🤬 النا و جونگکوک خندیدن و رفتن😂😂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییی
عالیییییییییی راستی داستانای منم بخونین ممنون میشم
فالویی بفالو
عالیییییی بود خوشگلممممم❤❤❤❤
مرسییی دردت💕💕🐰
بفالویید پلیز😐💗
اگه بفالویی برات یک شعر میخونم😐🎤
اگه بفالویی لایک میکنم❤😐
اگه بفالویی کامنت میزارم تو تست آخرت😐.......
اگه بفالویی منم تو رو میفالوام😐
پس بفالو😐
یه پیام هم بهم بده😐وگرنه هیچ کدوم از این کارا رو نمیکنم حتی اگه بفالویی😐💔
سلام باشه حتما
فالویی
راستی تو پسری?
میای دوست شیم?
عالییییی😃😃😃😃👈🏻👉🏻
توهمه جا هستی؟
میسییییی💕
اره😂😂