بدگرل فصل دو پارت ۲

از زبان رز رزان اون لباس خواب خوبه رو برداشت پوشید پس منم از روی مجبوری اون یکی لباس خواب رو پوشیدم ( عکس لباس خواب )

از زبان جویی بیدار شدم حالم اصلا خوب نبود که یه خدمتکار اومد بالا سرم خدمتکار : تب بالای داشت داشت تو می‌سوخت که دوستاش رو صدا زدم

دخترا خواب بودیم که خدمتکار بیدارمون کرد و قضیه رو توضیح داد رفتیم بالا سر جویی حالش خوب نبود لی پارک : جویی رو بلند کردم یکم سنگین بود بردمش دوان. بیمارستان لی پارک : خانم دوست من حالش بده کمکش کنید پرستار : بزارش رو تخت پرستار : تب بالایی داره آقای دکتر وبعد رزان و رز اومدن و بعد هم اون پسرا شب بود پرستار : هزینه رو کی میده رز: من میدم و از کیف پولم هر چی پول داشتم برداشتم و دادم پرستار : کافیه ممنون مرخصن رزان : جویی رو برداشتم پاسوک : لطفا بدینش من رزان لازم نکرده و بردمیش ماشین اون پسرا و بعد رسیدیم خونه

چون جویی حالش خوب نبود خودم گذاشتمش رو تخت و پتو کشیدم روش