
سلام کیوتا و آجی ها پارت دو رو نوشتم مرسی که حمایت میکنین🥰🥰🥰🤌🤌☺🍓برو بخون
دیدم اون همون مربی تهیونگه😳باورم نمیشد که انتخاب شدم،بین این همه آدم چرا من؟ با یه لبخند مصنوعی بهش گفتم از دیدنت خوشحالم(در حالی که ناراحت بودم) رفتم جلو و مدیر دست شو گذاشت رو دوش تهیونگ و بهش گفت خب خب حالا که همو میشناسید چه بهتر 😁من منظورش و بد متوجه شدم یهو بش گفتم:خودت میفهمی داری چی میگی؟ما فقط یه لحظه همو دیدیم اون وقت آشنا در اومدیم؟😑🤬 جیمین/واسا ببینم تو روی مدیرت داد میکشی؟بگو معذرت میخوام..اونسو/نمیخوام بگم مگه زوره😡 جیمین/وقتی میگم بگو یعنی اینکه باید بگی وگرنه کاری میکنم که بشینی گریه کنی(داره خودشو کنترل میکنه بچم) مغز اونسو/(بچه میخوای بزنیم دماغ و دهنش و صاف کنیم؟ ایرادی نداره هر انسان تو زندگیش باید یه بار استاد شیفو باشه)🤌🤌🤌😅 اونسو در جواب مغزش/(دلم میخواد اما نمیتونم تو هم دهنت و ببند بزار آروم باشم)😑😑 در حین مکالمه ی اونسو با مغزش کله سالن پر از پچ پچ های مردم شده بود که یهو مین هی اومد و اونسو رو گرف و به جیمین گفت:من از طرفش معذرت میخوام چون اون استاد دانشگاه هم هست برای همین خسته میشه🥺🥱بعد یه نگاهی به تهیونگ میکنه و میگه:مربیه خوشتیپ دکمه لباست و ببند تا سفت شه😏😁(نویسنده:رف کرم بریزه دید اونسو خنگه گف من یه کاری بکنم😅🤌) ......
بعد باهم دیگه از اونجا میرن..(آرم اونسو= ★ برا مین هی=◆) ا◆=دختر چه خبرته یهو کجا رفتی؟ اصن اون چه حرفی بود که زدی؟ آدم با مدیرش اینجوری رفتار میکنه؟ واقعا خ..ا..ک...تو...سرت* قبلا هم گفتم که درکت نمیکنم الانم دوباره میگم.🤨😒 ا★=واقعا خراب کاری کردم نمیدونم..اِنگ...انگار که خواستم فک کنه از مربیه خوشم نمیاد..این چه حسیه از یه طرف دوست داشتم مربیه..(داشت می ز..ر..ی..د که یهو میپرن وسط)🤣 ا◆=واسا واسا چیه همش مربیه مربیه میکنی اون بدبخت مثله همه ی ما اسم داره چه خبرته خب بگو تهیونگ😑💔😡🤔 ا★= دوس داشتم تهیونگ فک کنه از صاحب باشگاه خوشم نمیاد ا◆=جیمیننننننننن اسم داره💔🥸 ا★=آه بس کن حالا هر کی که هست مهم اینه که من از کاری که کردم پشیمونم که چرا باهاش اونطوری صحبت کردم اصن اسمشون و میخوام چیکار بسه دیگه خسته شدم هی برو دانشگاه ۶ ساعت اونجا سرو کله بزن بیا اینجا اینطوری اتفاق بیوفته منم آدمم درکم کنین الان معلوم نیس جیمین با خودش چی فک میکنه در مورد من دلم میخواد برم بش بگم معذرت میخوام این غرور لعنتی*نمیزاره(با داد🥲) (نویسنده:بیچاره مین هی، یهو خودشو خالی کرد) ا◆=آروم باش خوشگلم نیاز نیست بری بهش بگی اون خودش شنید ا★=چی؟هاننن؟
ا◆=پشت سرت و نگاه کن!😍 از زبان اونسو=وقتی به پشتم نگاه کردم دیدم جیمین و تهیونگ و جونگ کوک وایسادن و دارن به حرف هام گوش میکنن قلبم یهو انگار وایستاد دو تا نفس عمیق کشیدم دیدم نمیتونم دارم میمیرم یهو سرم گیج رفت افتادم زمین.. ا◆=اونسو...اونسو...دختر بلند شو چی شده ای بابا بلند شو😥 جیمین)/برو کنار من میگیرمش از زبان جیمین_وقتی حرف هاش و شنیدم احساس کردم اون دختر صاف و ساده ایی باشه که از یه موضوع کوچیک انقدر ناراحت میشه،وقتی هم داشتم بلندش میکردم محکم منو گرفت تا نیوفته،احساس کردم که داره از من به عنوان تکیه گاهش استفاده میکنه☺️😍 از زبان ا★= وقتی افتادم زمین همه چی رو میشنیدم حتی گاهی اوقات چشمام و باز میکردم اما توان وایسادن و حرف زدن نداشتم،وقتی جیمین اومده و بغلم کرد فقط خواستم این احساس عجیب ترس و استرس از بین بره برای همین محکم بغلش کردم و هر چند ثانیه با چشم نیمه باز بهش خیره میشدم..(نویسنده:خب دختر قبول کن داری عا..ش..ق..ش میشی😑💔😁😅)
📽️آنچه خواهید دید:📽️ ا★=چییی؟گفتی اون دوست برادرشه؟ باور نمیکنم.. تهیونگ میخوام یه چیزی بهت بگم میدنم خیلی عجیبه اما خب چیکار کنم من.... برو بابا مگه ممکنه تو همون اونسویی هستی که من میشناسم؟ این غیر ممکنه یا پات و میکشی کنار یا اینکه دشمن خونی من میشی 🎥🎥🎥🎥🎥🎥🎥🎥 خب خب کیوتا لایک و کامنت یادتون نره 🥺 خیلی از عقلم استفاده کردم تا بنویسم تایپشم که دیگه نگید پس لطفا اون قلب کوچیک و تازه متولد شده ی پایین رو گرمش کن،سردشه😓😓😓🥶🥺😭😘😘
هنوز لایک نکردی میسی که قراره لایک کنی🥰🥰🤌☺🍓 بگو پارت بعد و کی بزارم
بابای ماچ به کلتون🥰🥰🤌☺🍓🍓😙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خسته شدیم دیگه کی پارت بعدی رو میزاااارییییی 😭🖤⛓🔗😨
باش عشقم زود میزارم😍😍🤩
لاوی 💕
گذاشتم پارت بعدی و
خدارو شکر 😐
همین الانننننننن بزااااااااا🥲
باشه امشب میزارم عزیزم🥰🥰😚
تنک
مائده اکانت نيلوفر پرید 😭😭😭😭😭😭
میخواستم کمکش گمم داستان مار سیاه رو دوباره بنویسه الان اومدم دیدم پریده
عوا چرا ؟؟
مثله اینکه گزارش شده وایی
گناه داره🤧😪😪😪🤤🤤😔
میتونه برگرده یا نه 😭😭😭😭😭
میتونه اما تموم دنبال کننده هاش و داستاناش حذف میشه اما اگر با یه اکانت دیگه بیاد و اینو برا یه مدت دست نزنه بر میگرده دوستن براش این اتفاق افتاده بود😔😔
بیا کمکش کنیم داستانای مهمش مثل همین مار سیاه رو دوباره بنویسه منم تستمو تا وقتی که شرط رو انجام ندن نمی ذارم پس وقتم خالیه
هستی یا نه ؟
باشه کمک میکنم
اما منم سرم خیلی شلوغه یه موقع دیدی نیومدم یا دیر اومدم بدوم به خاطر اینه
عیب نداره فقط باید وایستیم تا برگرده اون موقع به احتمال زیاد بهمون تو تستچی پیام میده
من که اسممو عوض نمیکنم منو میتونه راحت پیدا کنه
منم میتونه پیدا کنه همون قبلیم
هوففففف خوبه فقط باید صبر کنیم برگرده
البته اگه برگرده 😭😭😭😭
عالیییی بوددد💖💖
حتما ادامه بدهههههه 🌟و لطفا آخرش غمگین نباشه👍
از همین الآن به فکر آخرم😂😂
مرسی کیوتم💞💞💞🥰
نوچ آخرش غمگین نیست🍓🍓🤌🤌😄
خب عالیه😸
برو پارت بعدی رو گذاشتم🥰🥰🥲
👌👌👌👌
Little by little, I was losing consciousness, after a while I opened my eyes and saw that I was on a hospital bed and five people were above my head. I got up with a severe headache and saw the nurse come and say: How good it was that you regained consciousness, your friends were very worried.
بیا آجی جون 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
خیلییییییییییی خوب شدهههه 😘😘💞💞💞💞
خب آجی جون آماده باش دارم مینویسم
وایییی
عالی
💞💞💞💞😘😘🤞
سلام عزیزم پارت بعد داستانم رو گذاشتم اگه دوست داری برو بخون😍😍🤩🤩
چشم ببخسید چند وقت نتونستم تستچی بیام
واییی خواهش میکنم گلم🥰🥰ایرادی نداره که😍😍
ععر خیلی خوب بوود 😍
کی پارت بعدی رو میزاریییی 😁💕
سلام کیوتم شاید امشب😁😁😁😁🥰مرسی
عاااااالی 😍💛
تو رو خدا زیاد بنویس 😹🍭
باشه زیاد مینویسم 🥰🥰🥰😘☺😁🤍
ممنون
سلام کیوتم هم زیاد نوشتم هم پارت بعد و گذاشتم
برم بخونم 🏃♀️
جچ:هر موقع وقت کردی
اونسو
عالیییییییی
حسم میگه میدونم کی بهش میگه دشمن خونی من میشی ولی نمیدونم درسته یا نه
حست چه قویه حالا کی رو میگی؟
فعلا نمیگم اگه درست بود میگم
بش نگو بزار من بنویسم بعد ببین درست بود یا نه🤌🤌😁😁🙄☺☺☺
ممنوننننن
پارت بعد و گذاشتم کیوت😍🤩🙃💫
وایی ممنوننن