
خوب خوب بچه ها من یه اشتباهی کردم اسم درست داستانم اینه تو معرفی اشتباه نوشتم ببخشید 💛
آدرین :داشتم دنبال کار میگشتم که دوست صمیمیم جک (به جای نینو هست) (جک : یهچی تو مایه های آدرین ولی شبیه ایرانی ها) (قد بلند چشم و مو های مشکی و در کل خیلی خیلی جذاب) زنگ زد و گفت : سلام داداش آدرین : سلام جک : کار پیدا گردی؟ (_ = آدرین) (% = جک) _ : نه خستم % : به نظرم برو پیش گابريل آگراست، با اینکه خیلی خشک و سرد هس ولی دختر همسایه مون گلدیلاکس (جای همون آلیا هستش) که دوست صمیمه دختر آگراست مرینت هس میگفت مرینت میگه بابام دنبال یه بادیگارد خوب هس _ : واقعا % : آره
گابریل : نشسته بودم که یکی از خدمه ها در اتاقم رو زد در رو باز کرد و گفت یه بادیگارد درخواست ملاقات حضوری میخواد منم که خیلی مشتاق بودم خودمو گرفتم و با بیحالی گفتم ای بابا میتونه بیاد الان وقت آزاد دارم خدمت کار که چشماش چهار تا شده بود گفت چشم قربان و یه پس جوون هم سن و سال مرینت و هیکلی اومد در زد و اومد تو مو هایی که یکم بلند بود رو داد اونور یه لحظه فکر کردم میتونه خوب باشه برای بادیگارد مرینت و بدون اینکه حرف بزنه گفتم استخدام هست و به خدمت کار گفتم اتاق مرینت رو نشونش بده و یکم باهم حرف بزنن تا آشناشن تا یکم مرینت ازش حرف شنوی داشته باشه آدرین : دهنم باز مونده بود تا اومدم حرف بزنم گفت استخدامی منم خیلی خیلی خوشحال شدم و رفتم تا اون دختر و ببینم ولی باید بعدش میومدم تا به شرایط آگراست گوش بدم خدمت کار منو به اتاق اون دختره خدمت کار بعد از پله ها روبه در قشنگی با رنگ بنفش که روش بزرگ با خط خیلی قشنگی نوشته شده بود Merrint در رو باز کرد و وارد راهرویی کاملا پوشیده شده از رنگ های بنفش و مشکی وایییی خدا دقیقا رنگهایی که عاشقشونم بودم💜🖤
اول راهرو در سرویس بهداشتی که خیلی درش قشنگ بود بودش و روبروش در سمت چپ در حمام و بدش اتاق میکاپ و لباس که باهم یه جا بود که همه همه شون بنفش و مشکی چند تا تاب و عکس دختر بچه که احتمالا همون مرینت بود همون لحظه هوری دلم ریخت بادیدن اون دختر یه جوری شدم هرچه به ته راهرو میرفتیم دختر بچه سنش بیش تر میشد و من بیشتر شیفته زیباییش میشدم که رسیدیم و آخرین عکس که رو در اتاق اون دختر خانم بود که خیلی خیلی زیبا بود رو دیدم واقعا احساس عچیبی کردم خدمت کار رفت تو و به من گفت چند لحظه منتظر بمونم یه آینه قدی اونجا بودخودمو برانداز کردم چشمم شبیه زمانی بود که بابام به مامانم نگاه میکرد(بچه ها آدرین مامان و باباشو تو 6 سالگی از دست داده و چون هیچ کس رو نداشته به یتیم خونه فرستادن) با صدا جیغی همه افکارم از سرم پرید انگار مرینت بود که داشت سر خدمت کار داد میزد من بادیگارد نمیخوامممممممممممم خدمت کار هم داشت آرومش میکرد نفهمیدم چی شد که بعد چند دقیقه خدمت کار اومد بیرون و به من گفت بفرمایید تو سری تکون دادم و رفتم تو
اتاقی بسیار زیبا دخترونه رودیدم با دختری که پشتش به من بود همون دختری که چند دقیقه پیش احساس کردم عاشقش شدم نه نه آدرین تو که به عشق اعتقاد نداشتی بیخیال احم کمی بلندی کردم که دختر برگشت مرینت : تا رومو برگردوندم پسری جذاب دیدمو احساس کردم یه جوری شدم (خوب خوب دوستان عزیز شروع شیپ آدرینت) 😂 😂 دوست داشتم اون پسر رو که فکر کنم خدمت کار گفت اسمش آدرین بود پیشم باشه یهو با صدا دخترونه ای گفتم : سلام بفرمایید 💖 💜 😉 بی ادبی منو ببخشید لطفا بشینید (_ = آدرین) ($ = مرینت) _سلام نه خواهش میکنم من آدرین هستم بادیگاد شما $خوشبختم منم مرینتم _به سختی میتونستم حرف بزنم آروم گفتم ببخشید امروز میخواید جایی برید خانم $با خنده و دلبری گفتم میشه بهم بگید مرینت؟ _حتما چهره ای به خودم گرفتم که یعنی میشه به سوالم جواب بدی؟ $بله اگه شما دوست داشته باشین _من؟؟ $بله شما فقط میشه یکم باهم راحت تر باشیم _آره حتما $پس برین آدرین _از آدرین گفتنش یکم خجالت کشیدم $یه جوری گفتم آدرین خودم خجالت گشیدم و بعد گفتم لطفا پایین برین تا ماشین رو بیاری منم اومدم _باشه گفتم و رفتم پایین $وقتی رفت پایین برای دلبری سعی کردم بهترین لباسم (یه پیراهنی که بالاتنه جذب با دامن کوتاه عروسکی و یه کلاه لبه دار که جفتشون آبی آسمانی بودن و به کیف و کفش دخترونه بنفش یه آرایش لایت ولی خیلی زیبا) پوشیدم و رفتم تا لامبورگینی بنفشم و آدرین از پارکینگ اومدن و من سوار ماشین شدم
_رفتم و ماشین رو تحویل گرفتم از بس تو این سال ها رانندگی کردم واسه پولدار ها لامبرگینی برام آدی بود ولی وقتی آز پارکینگ در اومد و مرینت رودیدم داشتم آز زیباییش لذت میبردم که اومد و سوار شد دستمو گرفت و گفت میدونم بابام بهت پول میده تا نذاری من با دوستام بگردم ولی اجازه هس زنگ بزنم به دوستم بیاد؟ _میشه یه امروز رو بامن باشی یه حرف مهمی باهات دارم میخواستم بهش بگم آره تصمیمم رو گرفتم $ حتما پرنس _کجا بریم پرنسس & _😂😂😂😂😂
ناظر جان لطفا منتشر کن 💜 💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام آجی میتونی یع سر به داستان جدیدم بزنی
چشم حتما
عالی بود حتما ادامع بدع
آجی میشی؟؟
ممنونم. چشم
حتما طهورا هستم 14 سالمه تهرانی ام و پاریس زندگی می کنم ❤️ ❤️
نازنین فاطمه همون نازنین
۱۲ سالمه خوشبختم 💖
همچنین عزیزم
عالییییییییییییییییییییییییی بودددددد 🤍⛓️
مرسی ❤️ ❤️
💜
عععععععاااااااااااللللللللللییییییییی بود بعدی رو کی میزاری به داستانم سر بزن
ممنون
امروز
چشم
عالییییییییی
❤️ ❤️
ممنونم
عالی بود😊
معنی اسم داستانت چی مس شه چون من فت عاشقتم را فهمیدم😶😅
ممنونم
من عاشق بادیگاردم هستم ❤️
عالی
❤️
خیلی قشنگ بود آفرین به کارت ادامه بده 🤩🤩🤩🤩
به داستان های من هم سر بزن😁
چشم چشم و ممنون ❤️ 😂😉
عالی بود
ممنونم
خوشحالم که خوشت اومد💖💜