جوک های پدر پسری

یه روز با بابام رفته بودیم شمال (من خودم شمال به دنیا اومدم، ولی اینو یکی دیگه داره می‌گه در ضمن نیاین اینجا ظرفیت تکمیله). یهو دیدم وسط راه بابام ماشینو زد بقل گفت دینامش سوخته. گفتم پدر من تو که اصلاً نگاه نکردی گفت من بهتر می‌دونم یا تو. حالا یه فندک بده گرمش کنم گفتم ندارم گفت پس با چی سیگار می‌کشی؟ گفتم من سیگار نمی‌کشم! گفت من که حالا مچ تو رو می‌گیرم.

بابام یهو داد زد واکسن کرونا رو کشف کردم! فقط مونده یکم بهش گرما بدم! فندک بده. گفتم ندارم. گفت پس چجوری سیگار می‌کشی؟ گفتم من سیگار نمی‌کشم. گفت حالا من مچ تو رو می‌گیرم.

خوابیده بودم وقتی بیدار شدم دیدم رو یه صندلی طناب پیچ شدم. یهو بابام اومد جلوم گفت یا فندک می‌دی یا لولو می‌خوردت. گفتم پدر جان مگه من بچه‌م؟ گفت نه فقط لولو اومد. یهو دیدم یه چیز خیلی گنده اومد جلوم. بابام گفت: یه فندک بده بسوزونمش گفتم ندارم گفت پس چجوری سیگار می‌کشی؟ گفتم سیگار نمی‌کشم. گفت من که حالا مچ تو رو می‌گیرم. بهش گفتم حالا این گنده‌بک رو چی‌کار کنیم؟ گفت این هیچی بهش یکم پول دادم بیاد نقش بازی کنه.

یه آدم معتاد خیلی ضعیف اومد جلوم گفت: فندک بده گفتم ندارم گفت چجوری سیگار می‌کشی؟ گفتم تو چجوری سیگار می‌کشی؟ یهو دیدم ماسک و کلاه‌گیسش رو برداشت دیدم بابامه! گفت من که حالا مچ تو رو می‌گیرم.

بابام اومد گفت تو رو خدا اعتراف کن که سیگار می‌کشی، گفتم پدر من این چه طرز اعتراف کشیدنه؟ گفت آخه من دارم می‌میرم. ببین این برگه آزمایشمه. تا اومدم ازش برگه رو بگیرم ببینم برگه‌رو کشید عقب. گفتم من واقعاً سیگاری نیستم! یهو پا شد گفت بیخود! بعد گفت من که حالا مچ تو رو می‌گیرم.

دیدم بابام با یه بسته اومد گفتم این چیه؟ گفت داروی ترک اعتیاده. بخورش. گفتم والله من سیگاری نیستم. گفت نمی‌ترسی بعداً مچتو بگیرم؟ گفتم نه چون اصلاً سیگار نکشیدم تا به حال. گفت من که مچ تو رو می‌گیرم.

یه بار پدرم گفت یالله فندک بده الان وقت ندارم توضیح بدم! گفتم ندارم. گفت ببین، من که بالاخره مچ تو رو می‌گیرم! گفتم بابا، گفت درد بابا گفتم تو می‌خوای من معتاد باشم؟ گفت ببین داری اعتراف می‌کنی که سیگاری هستی. گفتم نه به جون خودم.

فقط اگه پدر من هستید کامنت نزارین فندک پست کن برام

لطفاً لایک کنین، کامنت حتماً بزارین، تو رو خدا هم فالو کنین. من که حالا مچ شما رو می‌گیرم.