
سلام توی این پارت نسبت به آگرا نظر بدهید.پیشنهاد میکنم انیمیشن(جادوگران:داستان های آرکادیا) را هم حتما ببینید.
⏰(ا هفته بعد)⏰به همراه آریستا و اریک در جنگل های آروما قدم میزدم.از آنها فاصله گرفتم و کنار درختی بزرگ ایستادم.همانطور که دست هایم را باز میکردم چشم هایم را بستم و از برخورد نسین به صورتم لذت بردم.یاد ویانا افتادم.نمیدونستم دوستانم و مردمش در چه حالی هستند.توی این چند روز خبری از انجا نداشتم چون به دلیل دور بودن و من و گیدئون ارتباط ذهنی هم دچار مشکل هایی شده بود.
باید با گیدئون حرف میزدم.در ذهنم صدایش زدم.بالاخره جواب داد.بعد از پنج روز توانستیم با هم حرف بزنیم.پرسیدم:اونجا چطور میگذره؟پاسخ داد:خیلی خوب نمیگذره دیشب تیانایی ها به ما حمله کردند.خیلی آمادگی جنگیدن با آنها را نداشتیم به همین دلیل تعدای کشته شدند و خیلی ها هم زخمی شدند.فعلا وضعیت بهتره ولی اگه یک حمله دیگه بکنند واقعا توی دردسر می افتیم.
رنگم مثل گچ پرید.با ناراحتی و نا امیدی گفتم:همش تقصیر منه.ای کاش حداقل آنجا بودم و میتوانستم بهتون کمک کنم.اشک از چشمانم جاری شد.گیدئون با دلگرمی و امیدواری گفت:همه چیز درست میشه.شما میتوانید راهی برای برگشت انتخاب کنید.سعی کن مثبت فکر کنی.فعلا از اونجا بودن و در کنار خوانوادت لذت ببر. حداقل اونجا مردمش درگیر جنگی نیستند.
از حرف هایش کمی دلگرم شدم ولی با شنیدن جمله آخرش اخمی کردم و آهی کشیدم.گیدئون با نگرانی گفت:چی شده؟از حرف هایم ناراحت شدی؟جواب دادم:نه ولی اصلا کنار یک خانواده مغرور نمیشه شاد بود و انگار قرار نیست یکم آرامش داشته باشم از فردا در اینجا هم جنگی شروع میشه.گیدئون به وظوح جا خورد و تعجب کرد.سوال کرد:منظورت چیه؟چرا دیگه شما درگیر جنگ بشید؟
با ناراحتی گفتم:مردمی که در پایین سرزمین زندگی میکنند سال هاست که قصد تصرف این سرزمین را دارند.به همین دلیل قراره به اینجا حمله کنند.با تعجب گفت:مگه نگفته بودی که آروما روی آسمانه پس چطوری میخواهند حمله کنند؟جواب دادم:متاسفانه سرزمین آسمانی سالی یک بار به مدت دو روز روی زمین قرار میگیره و این بهترین فرصت برای آنهاست که به اینجا حمله کنند.
گفت:ولی همانطور که خودت گفتی آرومایی ها قدرت آتش را دارند پس شکست دادنشان باید ساده باشه.به دست هایم نگاه کردم من هم قدرت آتش را داشتم.به همین دلیل این نیرو را راحت به دست آوردم.به ابر های معلق در هوا نگاه و در ذهنم گفتم:همه چیز به این سادگی نیست مردم سرزمین زمینی هم قدرت صاعقه دارند و این خطرناکشون کرده.تازه تعداد آنها احتمالا دو برار ما هست.
گیدئون وحشتزده گفت:ولی شما پیروز نمیشید.با این توظیحاتی که دادی اونا واقعا خطرناکن.با درماندگی گفتم:به قول خودت باید مثبت فکر کنیم.فقط دوروزه و بعد دوباره سرزمین آسمانی در هوا معلق میشه و تا سال بعد دیگه اتفاقی نمیوفته.گیدئون سوال کرد:نمیشه از مادر بزرگت درخواست کنی که شما را برگردونه؟جواب دادم:نه نمیشه.خیلی بهش اصرار کردم ولی قبول نمیکنه و میگه من تازه نوه عزیزم را پیدا کردم.
گیدئون با ناباوری گفت:یعنی میدونه چطور میتونی برگردی و چیزی نمیگه؟هر کسی جای مادربزرگت بود قبول میکرد که نوه اش انتخاب کنه.دیگه چرا نمیگذاره آریستا برگرده؟شانه ای بالا انداختم و گفتم: گفته اگه آریستا برگرده من تنها میشم و حتی شاید مخفیانه با آریستا برگردم که دقیقا میخواستم همین کار را بکنم ولی متاسفانه نمیشه.
ناگهان چشمم به آریستا افتاد که با اخم دنبال اریک می دوید و اریک باخنده فرار میکرد.منم از این صحنه خنده ام گرفت. گیدئون گفت:آرولا؟کجایی؟گفتم:همین جام داشتم به آریستا و اریک میخندیدم.اربک واقعا پسر شیطونی و عاشق اذیت کردنه.نمیدونی چه بلاهایی سرم آورده.گیدئون با کنجکاوی پرسید:مگه چیکار کرده که انقدر عصبانی از دستش.منم با خنده شروع به تعریف آن ماجراها کردم.
نظر در مورد آگرا فراموش نشه.حرف های آرولا را هم توی پارت بعدی میفهمید😆پارت بعدی را از دست ندهید چون خیلی زود و بعد از این پارت میگذارم.اگه سوالی داشتید حتما بپرسید.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
آگرا شخصیت خیلی بدی نداره که بخوام بگم ازش بدم میاد اما اون آخر که داشت برای آرولا نقش بازی میکرد واقعا ازش بدم اومد ولی بازم هیچ حس خاصی نسبت بهش ندارم💜
ممنون
خیلی عالی بود
ممنون عزیزم
عالیییییییییییییییی
ممنون
عالی بود اگرا مهمونی بود که کریستال و آرولا رو به سرزمین آسمانی فرستاد ؟
ممنون
متوجه نشدم منظورت چیه؟😕😯😓
منظور این بود که کی آرولا و کریستال رو به سرزمین آسمانی فرستاد