6 اسلاید صحیح/غلط توسط: good,evil انتشار: 3 سال پیش 52 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
از دید ا.ت( هنوز تو کماعه)
صدای گریه ی جیمین رو که شنیدم دیگه علاقه ای به زندکی نداشتم و نا امید شدمو
(صدای بوق طولانی اینجا میاد)
ولی دوباره شنیدم جیمین داره التماس میکنه پس دوباره سعی برای زندگی کردم ( اینجا که بوقش عادی شد)
از دید جیمین
جیمین: اق اقای دکتر م میشه ببینمش اون تنها کسیه که من دارم لطفا
هوسوک : با لوازم خاص و فقط یک نفر میتونه بره به مدت ۱۵ دقیقه و اینکه........سعی کن حرف های امید بخش بهش بزنی اون میشنوه🙂
جیمین: چشم
وارد اتاقش شدم صدای دستگاه ضربان قلبش........تحمل اون صدا برای قلب من سخت بود
جیمین: هی ا.ت ......خوبی؟ دلم واست تنگ شده برات موچیه توت فرنگی گرفته بودم........بیدار بشی با همدیگه میخورمیشون ف فقط قول بده که بیدار شی
جیمین: راستی تولدم نزدیکه ها میخوام تو هم تو تولدم باشی تو قول دادی یادته.....که هیچوقت منو ترک نمیکنی؟ من که یادمه اگه برنگردی یعنی دروغگویی ( دست خودم نبود هق هق گریه کردم) دستشو گرفتم سفید بود و سرد.......و یهو
دیدم که.........داره چشماشو باز میکنه
جیمین: اقای دکتر داره بهوش میاااااااااادددد
ا.ت: من کجام......اینجا کجاست؟.....
جیمین: نترس اینجا بیمارستانه تو الان امنی
ا.ت: تو کی هستی؟......
تا اینو گفت......اشک هام جاری شد
بعد یهو سرشو گرفت انگار سردرد داره ولی داره در اصل خاطرتش برمیگرده
ا.ت: مامان و بابا کجان.......مامانو بابام کجان؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!( با داد)
جیمین: (دیدم چشماش داره تغیر میکنه یعنی خاطراته مرگ پدر و مادرش یادش اومده )
و یهو....... چشماش کاملا مشکی شد........یعنی الان قابل کنترل نیست
جیمین: ه ه هی ا.ت ارم باش
ا.ت : اونا مامان و بابمو کشتن
اونا قاتلن
و یهو روی هوا معلق شد و تمام وسیله ها هم رو هوا معلق شدن اما انگار چیز دیگه ای یادش اومد
ا.ت: من برادر بزرگ تر دارم..... اون کجاستتتتتتت!!!!!!!
چشماش سیاهه مات شد
جیمین : من میدونم کحاست...
ا.ت: اونننن کجاستتتتتتتتت؟!
جیمین: اون منم
تا دیدم چشماش طوسی شد..
فرصت گیر اوردم سریع ارام بخشو به گردنش زدم..... چشماش دوباره به حالت اول برگشت
و تازه دیدم که دکتر و لیا و کوک و تهیونگ این صحنه ها رو دیدن
جیمین: ل ل لطفا به کسی چیزی نگید اون کسی رو ازار نمیده اون فقط ناراحته لطفا به کسی نگید اگه بگید اونو از من میگیرنو روش ازمایش میکنن لطفا به کسی نگید خواهش میکنم😢💔🙏
هوسوک: ( فکش هنوز پایینه)
لیا: ا.ته...............انسان نیست......
کوک: عه
تهیونگ:.......
ا.ت: شما از من میترسین نه؟
همه جز جیمین: ن ن نه
ا.ت : که اینطور
از دید ا.ت
رفتم سمتشون دستمو گذاشتم رو شونشون و همه شروع به لرزیدن کردن
ا.ت: شما میترسید حق هم دارین کی از یه هیولا نمیترسه؟ هیچکسسسسس حتی منم از خودم میترسم کاشکی منم کشته بودن........ از خودم متنفرم
دویدم سمت پنجره ....پنجره شکست منم از قدرت مادرم استفاده کردم و بال هام در اومد و شروع کردم پرواز کردن
جیمین: نه ا.ت نههههههه
از دید جیمین
منم بالامو در اوردم و شروع کردم دنبالش رفتن من نمیتونستم خوب پرواز کنم اخه من نیمه فرشته ام نه یه فرشته ی کامل
در حین راه خسته شدن چشام سیاهی رفت و داشتم سقوط میکردم که ا.ت منو گرفت
ا.ت: نهههههه ای کله شق مگه بهت نگفتم از قدرتت استفاده نکنننننن
ا.ت:رفتم رو سقف یه خونه ای از قدرت مادرم استفاده کردمو .........
سلامتیه خودمو بهش دادم و درد اونو گرفتم این قدرت فرشته هاست البته عواقبی هم داره .........
جیمین: ( پاشدم دیدم من سالمم اما اون داره درد میکشه فهمیدم چیکار کرده من چون فرشته ی کامل نبوده ام این قدرتو نداشتم ولی میدونستم چطوریه)
نههههههه ا.ت چرا اینکارو کردی چرا سلامتیتو با من عوض کردی قلبشو نگه داشته بود انگار قلبش درد میکرد شروع کرد پرواز اما یهو از حال رفت و سقوط کرد منم نمیتونستم از قدرت هام برای ۲ روز استفاده کنم)
جیمین: نه ا.تتتتتتتتتتت
اون سقوط کرد توی یه کوچه ی بن بست خدارو شکر هیچکس اونجا نبود سریع برش داشتمو بردمش خونه
و....... اینم از پارت امروز 😄💖 بای
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
ام
راستی منم یه داستان مینویسم خوشحال میشم سر بزنی
عالیههههههه
عالی مینویسیییی
ادامه بدهههه
وایییییی عالیههههه::"))))
من عاشق داستانتم
ادامه بده زود
مطمئنم دوستتم مثل ما منتظره... نه؟
اره...ادامش میدم بخاطر شما و اون
عالیه:)
یا پنج تن دوماه پیش پس بقیه اش کو
راستش من دوستم مرد قبل از مرگش هم گفته بود داستانو ادامه بدماااا والی خب هی یادش میافتم برام سخته
متاسفم عزیزم 🥺 بابت دوستت
مرسی 😢
خیلی داستانت قشنگه ادامه بده من خیلی خوشم اومد
مرسیییی💜💜💜