
سلام به همه ی دوستان عزیزم🌺🌺 ببخشید که یکم دیر شد ولی این پارت سوم داستان منه خیلی عالیه حتما بخونید⭐💫⭐💫⭐💫 کامنت و نظر یادتون نره ها😌☺
اول از همه بگم لطفا همه پارت ها رو بینید تا خوب داستان رو متوجه بشید⭐⭐ خب پارت قبلی تا جایی بود که من از پله ها پایین رفته بودم و منتظر ماشینی بودم که زهرا بهم گفته بود میاد🤔 من رفتم پایین و کسی رو که دیدم نزدیک بود همون لحظه سکته کنم😳😨 بریم تو داستان تا براتون بگم........
اون توسیکو بود واییییییییییی خدای من حالا چکار کنم؟😭 خدا ایشالله بکشت زهرا چرا اینو دنبال من فرستادی. من خودم رو زدم به نفهمیدن که یهو از اون ماشین خوشگلش پایین اومد🚘 بهم گفت: تو نمیخوای بیای سوار بشی من کار دارم ها میخوام برم پس سریع تر بیا. منم مثل بچه کوچولو ها رفتم سوار ماشین شدم خیلی خجالت میکشیدم😊😔😣 اما اون اصلا خجالت نمیکشید. پوفففففف عجب مردی ها منو بگو عاشق کی شدم اون اصلا به من نگاه هم نمیکرد😒😑😡.....
یهو شروع کرد به حرف زدن و گفت : مطمئن باش اگه با تاکی(نامزد زهرا) دوست نبودم عمرا دنبال دختر لوس و خجالتی مثل تو نمیومدم و با خودم نمی بردمت خونه ام راستی اسمت چی بود؟ من.... مگه اون روز تو آسانسور بهت نگفتم سحر دیگه توسیکو..... آها یادم نبود.🤨 من از عصبانیت داشتم می ترکیدم واییییییییییی خدااااا بهش فحش بدم از ماشینش پیاده بشم چکار کنم😩😩😫 ولی من همون جا نشستم و حرف نزدم. گفت نمیخوای چیزی بگی؟ گفتم نه😏 امروز خدا رو شکر زیاد کار نداشتیم برای همین زود کارامون تموم شد و رفتیم که بریم خونه......
سوار ماشین که شدیم یه پیامک برای توسیکو اومد📱📱 چون دستش بند بود گفت که من براش بخونم پیامک از طرف یکی به نام ساکویو💁🏻♀️ بود نوشته بود توسیکو عزیز من آخه تا کی میخوای با هیمانا قهر باشی و به این کارا ادامه بدی به اینجا که رسیدیم توسیکو با صدای بلند گفت گوشی رو بده من، من گفتم بزار هنوز تموم نشده😊☺ولی یهو گفت : اون گفت گوشیییییی روووووو بدههههه بههههه منننننن منم با ترس گوشی رو انداختم🙄😳 یکم که گذشت سکوت بینمون بود که توسیکو شروع کرد به حرف زدن.....
بهم گفت که ساکویو خواهر اونه و هیمانا هم نامزد سابق اونه ولی توسیکو ولش کرده اما خواهرش خیلی هیمانا رو دوس داره😒😑 من قیافه ی ناراحتی به خودم گرفته بودم که احساس سنگینی روی گردنم کردم🤨 وایییی دست انداخته بود گردنم😳 گفت هی دختره ی لوس من حوصله ی این کارا رو ندارم ها پس خودت رو جمع و جور کن😏😏 منم سریع خودم و جمع و جور کردم که یهو بهم گفت : بستنی میخوری؟ منم بدون فکر سریع گفتم آره آره آره گفت خیلی خب باشه الان میرم میخرم😐 خیلی توی ذهنم به خودم فحش دادم ولی دیر شده بود رفت دو تا بستنی خرید که تا خونه اش خوردیم......
تا اینجا رو دوس داشتین؟ 🤔🤔🤔
به خونه اش که رسیدیم دیدم که خونه اش خیلی خیلی بزرگ بود واییییییییییی عجب خونه ای داشت دهنم یک متر باز مونده بود که بهم گفت پیاده شو دیگه😐🙄 رفتیم داخل دو تا خدمتکار اومدن جلو گفتن سلام آقا خوش اومدین😌 بعد پرسیدن : این خانم نامزد جدیدتون آقا؟ من و توسیکو هم زمان با صدای بلند گفتیم نهههههههه بیچاره ها نزدیک بود سکته کنن😂🤣
واییییییییییی خونه اش خیلی بزرگ بود واقعا زیبا و دوست داشتنی بود🏰 من تو این فکر ها بودم که دو نفر اومدن جلو و گفتن سلام آقا خوش اومدین😊😊 ایشون نامزد جدیدتونه؟ من و توسیکو بعد در آوردن لباس هام و پوشیدن لباس های خونگی یک شامی خوردم که واقعا تا حالا چنین شامی نخورده بودم عالی بود🍜🍛🍝 بعد شام گفتم من خیلی خسته ام اگه اجازه بدین برم بخوابم میشه اتاقم نشونم بدید😪😪 توسیکو گفت بیا خودم نشونت میدم
وارد اتاقم که شدم واقعا تعجب کردم اتاق نبود که خودش یه خونه بود😳 ولی خب به هر حال از همه مهم تر این بود که نزدیک اتاق توسیکو بود. کم کم داشتم فکر میکردم داره بهم توجه میکنه. تو همین فکر ها بودم که تا به خودم اومدم دیدم تو اتاق تنهام😨 من از تنهایی میترسیدم هر شب با زهرا میخوابیدم ولی خب چاره دیگهای ندارم شب چون قرص خواب آور نخورده بودم خوابم نمیبرد 😣😣 تقریبا ساعت ۳ یا ۴ نصفه شب بود که بلند شدم ببینم تو یخچال قرص دارن یا نه ولی یه اتفاقاتی افتاد که در عمرم انقدر نترسیده بودم......
دوستای عزیزم بقیه اش بمونه برای پارت بعدی🌸🌹🌸🌹🌸🌹 دوستون دارم خیلی زیاد کامنت و نظر فراموش نشه😘😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وایییییییی عاشق داستانتم
اگه دیر به دیر بیاد من دیگه مردم
در کل محشر بود😍😍😍😍😍
برم پارت بعدیو بخونم
راستی سلام😅
سلام
باشه میزارم فعلا تو بررسی🍇🎀🎀
خیلییی عالیییبییی بود عزیزم
⭐⭐⭐⭐
عالی بود👌
😘😘
احتمالا توسیکو رو دیده سکته کرده😂 داستانت خیلی خوبه پارت بعدی رو زودتر بنویس
باشه عزیزم تو بررسی
سلام عزیزم من تازه داستانتو دیدم چقد هوبههههههههه😍😍😍عالیه توروخدا بیشتر و سریعتر بنویس توروخدااا😭😭😭دوشت دالم😄😂
عزیزم به خدا زود به زود میزارم دیر منتشر میشه 😘😘
عزیزم خیلی عالی بود و غافلگیر کننده👏👏👏
💞💞💞
عالی بود، یه سر به داستان منم بزنین لطفا❤️💋
باشه حتما 🥰🥰