از زبان مرینت:همینطور داشتم میومدم شرکت که. ناشناس:به به عجب دختری و بردنم توی یک کوچه ترسناک(چرا عکسر داستانای من به کوچه تاریک می رسه من حس می کنم جنایی تر می شه😐😐😐😐😐)یکشون داشت توی کیفم می گشت ناشناس ۲:قربان هیچی پیدا نمی کنم قداعه بدبخت بیچاره 😏😏ناشناس:هیچی که نداره ولی شاید بتونیم با خودش ی که یکدفعه دزد افتاد کت نوار:یاندادن به شما عاش.غ.ا.ل.ا که اینطوری نباید با خانوما رفتار کنید😡😡😡🤬🤬و یک فص کتک زدشون ناخوداگاه رفتم اروم بغلش نمی دونم چرا ولی حس خوبی می داد😖😖😖😖😌😌😌😌😌😴😓😴😴😴😴که خوابم برد از زبان ادرین:داشتم مرینت رو تعقیب می کردم که دیدن ۲ تا مرد. داشتن یک کارایی می کردن تا به خودم امدم دیدم قیب شد پلگ:وای خدا اولین باره اینطوری می شه ها😂😂ادرین:پلگ پنجه ها بیرون🖤حال:دیدم مرینت خوابش برد ای تنبل تو تازه می خواستی بیایی شرکت🙄🙄ولی دلم نیومد یکم گذشت و بیدار شد مرینت:اااااااااااااااااااااااااااااااا😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱کت:گوشم سوت کشید بابا نگران نباش من یک ابرقهرمانم😐😐مرینت:اها ببخشید یکم شوکه شدم کت:حالت خوبه مرینت:اره اسم شما؟کت:من کت نوار هستم ❤❤
پارت بعد رو کی بدم😐🙄🙄🙄الان کلس وقت دارم پس می رم بنویسم فعلا 👋🏻👋🏻👋🏻
عالی بود🌹
پارت بعدی
وای ممنون
عالیه بازم بنویسش
چشوم باجی
💖💖💖💖💖💖
عالی بود
به به از کی ادمای معروف داستانای منو می بیند
نظر لطفته داستان های شما هم خیلی قشنگ مطمعنم با گذشت زمان طرف دار های زیادی پیدا میکنه
فوقالعاده بود
ممنون
آره واقعا