
اینم پارت جدید عکس این پارت عکس نیلاکس هست
پیتر بود جا خوردم 😮 نوشته بود خوش گذشت نوشتم نه به خوبی صبح تو توی کافه راستی حال نامزدت چطوره از زبان پیتر با خودم گفتم یعنی الن توی کافه دیده منو با هانبک که نوشتم من ازت اول یه سوال پرسیدم اونم نوشت آخرین حرفم به تو بانو از زندگیم بکش نوشتم خوشبخت بشی اونم نوشت همینطور از زبان الن زود بلاکش کردم که مامانم اومد تو و گفت خوب چی کار کردین با اریک
گفتم مثل همه شام خوردیم و گفت و چی گفتم و باهم دوست از اون لحاظ شدیم 😀 گفت آها پس فعلا معشوقه هم به حساب نیایند گفتم آره که مامانم گفت الن جان دخترکم میدونی که یه دل جای دو عشق رو نداره پس یا پیتر یا اریک گفتم پیتر برای من مرد گفت مطمعنی گفتم مامان اگر اون نامزد کنه یعنی منو دوست داره ها 😦 گفت نه فک کنم گفتم خوب پس منم اونو خاک میکنم که مامانم گفت تو فهمیدی که پیتر نامزد کرده گفتم آره گفت بین ما نمیخواستیم که ناراحت نشی بهت نگفتم گفتم میدونم مامان
دوستت دارم اونم گفت من بیشتر و سرو رو بوسید 😘 و خوابیدم😪😪😪😪😪 صبح 🌄 بیدار شدم رفتم حموم یه لباس صورتی با یه دامن سیاه با یه شلوار جورابی سیاه با یه کفش پاشنه دار بنفش با یه کیف بنفش گوشیم رو گذاشتم توش و رفتم پایین دیدم یه میز خوشمزه چیدست 😋😋 و به همه صبح بخیر گفتم و نشستم خوردم و سوار ماشینم شدم رفتم دانشگاه داخل کتاب خونه جزوه هامو گرفتم و رفتم خونه نشستم خوندمشون که خدمتکار گفت بیایید پایین
پدرتون کار تون دارن رفتم پدرم گفت واسه یه معامله کاری ناهار خانواده ییلدیز میان اینجا که برای اریک زنگ رجزدم گفت سلام عشقم گفتم سلام عشقم تو هم شنیدی گفت که میخواهیم بیایم خونتون گفت آره گفتم خوب پس بزاریم برای بعد قرارمون و رفتم آماده بشمبه لباس سیاه تا سر زانوم آستین بلند با یه کفش قرمز بند دار پاشنه دار پوشیدم و موهام رو گوجه ای بستم و منتظر مهونا موندم که اومدن با اریک رو بوسی کردیم همه رفتن توی سالن که اریک رو کسوندم توی WC گفت چیزی شده گفتم آره گفت وی با خنده گفتم😂😂😂😂 لپت رژی شده گفت زود پاکش کن
پاکش کردم که گفتم اریک واسجیسا تا یه عکس بگیریم به عکس گرفتیم منم زیرش نوشتم منو عشقم بعد گذاشتم توی صحفه ام که اریک گفت همه بدونن گفتم آره گفت راستی به خانواده است گفتی گفتم نه تو چی گفت منم همینطور که رفتیم نشستیم روی میز ناهار 🍄 سوخاری با 🍗 مرغ سوخاری و 🍝با 🍖 بریون با مشروب 🍷 و خوردیم که رفتیم توی اون یکی سالن و تصمیم گرفتیم جرعت یا حقیقت بازی کنیم که افتاد روی نیک گفتم من میپرسم جرعت یا حقیقت گفت جرعت گفتم خوب مجبوری موز بخورید گفت من گفتم چرا دیگه
( چون موز 🍌 دوست ندارم) که خورد که گوشیم زنگ خورد کیت بود رفتم به جای خلوت گفتم بله گفت فهمیدم اون دختره کیه گفتم کیه گفت هانیک اندرسون پدرش از خانواده اصیل شمشیر باران در ژاپن هست و مادرش به توریست بوده گفتم آها پس اینه که قطع کردم با خودم گفتم نمیدونم ابن دختره چی داره من فقط معشوقه اش بودم اما اون الان نمازدشه ای خدایا که رفتم پیش بچه ها دیدم بازی رو عوض کرده گفتم این چه بازیه گفتن
از زبان پیتر داشتم صفحه الن رو نگان میکردم که دیدم یه عکس از خودش با اون پسره پست کرده نوشته من و عشقم کوشی رو زدم به دیوار واقعاً عصبانی بودم 😣😤😬😡😠 که آکان زنگ زدم گفتم چیه گفت پسر تو واقعاً اونو نمیشناسی اون اریک یلدیز هست گفتم درسته که قطع کردم
از زبان الن بازی این بود اسم آدم پولدار ها رو مینویی روی کاغذ و میزنی به پیشونی هر کس نوبت من بود گفتم خوب راهنمایی کنید گفت چشای سبز و مولی بلوند گفتم جان وندسون گفتن نه اون که چشاش سیاه است فکر مردم که یادم به پیتر افتاد گفتم پیتر جونز گفتن درسته گفتم اصلا خوشم نیومد چرا اسم اون آدم رو اینجا نوشتین اریکا گفت چرا گفتم چون ما باهاشون مشکل داریم بخاطر همین
و اونا رفتن منم یکم استراحت کردم بیدار شدم دیدم گوشیم رنگ خورده همش هم آکان بوده زنگ زدم گفتم کاری داشتی آکان گفت آره ۱۵ دقیقه دیگه به آدرسی که میفرستم بیا رفتم به اون آدرسه به کافه بود رفتم دیدم که 😱😰😨
پایان ✋✋✋
لطفاً کامنت کنید و بگید که الن کی رو میبنه
💙 ببخشید اگر اشتباه تایپی داشتم 💙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود اما خیلی نامردی