از زبون ویدا:یعنی الان ساعت چنده مامانم نگرانم شده....بابام چی تو چه حالین چیکار میکنن حتما مامانم الان داره گریه میکنه.....خیلی حس بدی بود....سرم پایین بود پاهام از سقف اویزون شده بودن و با طناب محکم بسته شده بودن. در اتاق باز شد یه بچه اومد داخل حدودا 4_5 ساله بود بهم زل زد.....بهش گفتم کوچولو تو کی ای؟من اینجا چیکار میکنم؟چطور میتونم از اینجا برم؟
بچه با صدایی ک شبیه صدای بابام بود گفت تو قربانی برای شیطانی خروج از اینجا نشدنیه.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالی
میو👍
عالی بود این پارت هم⭐
به مسابقه ام سر بزنید تنکیو
بْـکـ ـبْـدْهْ🌿