پارت دوم قبلیا بازدید نداشتن ولی من بازم مینویسم
جولیا به کتابی که توی دستش بود نگاه کرد و تصمیم گرفت چند صفحه از کتاب را بخونه پس صفحه اول را باز کرد و با متن عجیبی مواجه شد:( Aujourd'hui, je suis arrivé à la maison que j'avais construite il y a trois ans et je suis tombé sur une très grande maison avec une tour noire à côté, elle était située au-dessus du clocher de l'église, ce qui m'a surpris. ) جولیا با تعجب به متن خیره شد و گفت:( خب شاید نویسنده اهل آمریکا نبوده باشه ! ) چون فکر میکرد متن مهم نیست ازش گزشت و کتابو بست شانسی یه صفحه دیگر را باز کرد و نظریش رد شد :( ۲۶ اگست سال ۱۹۹۸ شش روز از پیوستن من به محفل عحیب این شهر میگزرد و من امشب شاهد قربانی شدن یک انسان بودم ، پسر شانزده ساله ای را در آتش آبی انداختند ان هن زیر نور ماه آبی ظاهرا این یک آیین عجیب است ، بعد از سوزانده شدن پسر پیر شهر دور آتش میچرخید این جمله را تکرار میکرد:(Thoát khỏi mặt trăng xanh, mặt trăng của quỷ ) جولیا به متن خیره شده بود سوال ها و نظریه ها به ذهنش هجوم آوردند
تصمیم گرفت متنو ترجمه کنه پس موبایلشو برداشت و جستو و جو کرد ترجمه متن :( ماه آبی ماه فرشتگاه شیاطین را از ما دور کن ) جولیا به خیره شد و نا خود آگاه خندید و گفت:( باورم نمیشه مردم انقدر خرافاتی ! حالا این از چه زبونی هست ؟ وایسا ویتنامی ؟! من حتی تا حالا اسمش هم نشنیده بودم ! ) دختر تصمیم گرفت جلد کتاب هم ترجمه کنه تا شاید بفهمه نویسنده چه کسیه ولی ا این مواجع شد:( منشا تاریکی ) جولیا گفت:( خب عجیب شد )
دختر شروع کرد به ترجمه صفحات برخی به صورت کد مورس برخی به زبان فرانسوی یا پرتقالی و..... بود دختر خسته شده بود ترجمه کردن این کتاب کار سختی بود با خودش گفت:( مگه توش چی نوشته که انقدر پیچیدش کرده ! بیخیال ارزش نداره ! ) و از رویه میز تحلیلش بلند شد
زمان میگزشت و حوصله جولیا بیشتر و بیشتر سر میرفت از طرفی گرسنه هم بود نه صبحانه خورده بود نه ناهار و از اون طرف زورش میومد از پله ها پایین بره پس ترجیح داد توی فضای مجازی ول بچرخه
(((( Thành phố lạ Người lạ Chuyện lạ )))))
مرسی از ناظر که تعید میکنه و شما که میرید نتیجه لایک و کامنت فراموش نشه ! راستی متن ها از ویتنامی و فرانسوی بوده اگه متن اولو ترجمه کنید چیز جالبیو متوحه میشید !
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام داستانت عالیه