پارت دوم قبلیا بازدید نداشتن ولی من بازم مینویسم
جولیا به کتابی که توی دستش بود نگاه کرد و تصمیم گرفت چند صفحه از کتاب را بخونه پس صفحه اول را باز کرد و با متن عجیبی مواجه شد:( Aujourd'hui, je suis arrivé à la maison que j'avais construite il y a trois ans et je suis tombé sur une très grande maison avec une tour noire à côté, elle était située au-dessus du clocher de l'église, ce qui m'a surpris. )
جولیا با تعجب به متن خیره شد و گفت:( خب شاید نویسنده اهل آمریکا نبوده باشه ! ) چون فکر میکرد متن مهم نیست ازش گزشت و کتابو بست شانسی یه صفحه دیگر را باز کرد و نظریش رد شد :(
۲۶ اگست سال ۱۹۹۸
شش روز از پیوستن من به محفل عحیب این شهر میگزرد و من امشب شاهد قربانی شدن یک انسان بودم ، پسر شانزده ساله ای را در آتش آبی انداختند ان هن زیر نور ماه آبی ظاهرا این یک آیین عجیب است ، بعد از سوزانده شدن پسر پیر شهر دور آتش میچرخید این جمله را تکرار میکرد:(Thoát khỏi mặt trăng xanh, mặt trăng của quỷ ) جولیا به متن خیره شده بود سوال ها و نظریه ها به ذهنش هجوم آوردند
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
سلام داستانت عالیه