20 اسلاید صحیح/غلط توسط: دانیال انتشار: 4 سال پیش 52 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام،یا الله بفرمایید بخونید و از خوندنش لذت ببرید،راستی اینجا دیپر و میبل دارن خاطراتشونو قبل از اینکه بیان دنیای مارول دارن تعریف میکنن.نظر هم بدین اگه خوشتون اومد☺.
میبل:الان میتونیم بگیم؟استن:بگو عسلی،فقط خلاصه رو بگین.بچه ها:باشه.(از این صفحه به بعد دیپر و میبل دو روز قبل رو تعریف میکنند)برویم و بخوانیم📖.
میبل محکم صورتش را به شیشه اتوبوس چسبانده بود و با ذوق منتظر بود تا تابلوی((به آبشار جاذبه خوش آمدید)) و آب انبار معروف آنجا را زود تر از دیپر ببیند.اما دیپر سرش توی دفترچه ی خاطرات چهارم بود و داشت مینوشت.میبل صورتش را به زور از شیشه کند و گفت:خداییش بد اتوبوس نمیشی وقتی اون دفترچه رو مینویسی؟خودم پنج دقیقه نشده حالم بد میشه😦.دیپر:خوب من دوست دارم وقتی نوشتم،به عمو فورد نشون بدم.عه اونجارو!به آبشار جاذبه رسیدیم.میبل:اولا نههههه،این اصلا منصفانه نیست که زود تر دیدی!!دوما شاید اصلا اونا نیومده باشن.دیپر:راست میگی.هر دو از اتوبوس پیاده شدند و به سمت معما کده رفتند.
در میانه راه ناگهان کندی و گراندا روی میبل پریدند و خوشحالی کردند.گراندا:دارم از خوشحالی میپوکم! بالاخره دوستان کنار همدیگه هستن.کندی:من از خوشحالی تو پوست خودم نمیگنجم.میبل:و بعد از دوری زیاد....هر سه غیر ازدیپر:بساط خاله زنکی بر پا میکنیم.دیپر:خدارو شکر با خودم قرص خواب آوردم😊.میبل:امشب ساعت هشت شب بساط رو پهن میکنیم،میبینمتون.کندی و گراندا:فعلا خداحافظ.
دیپر:بنظر الان معما کده شک چه شکلی شده؟و بزه روی تخت منه یا نه؟میبل:حتما که بزه هست.من مطمئنم با سلیقه ای که سوز داره،اونجا خیلی خوشگل شده.دیپر:مگه سلیقه سوز رو دیدی؟میبل:نوچ!آنها به معما کده رسیدند.دیپر:آماده ای؟میبل:بلی.
دیپر در را باز کرد و آنها دیدند که معما کده شلوغ بود و بعضی چیز ها تغییر کرده بود.مامان بزرگ سوز هم مسئول صندوق بود.سوز:و همینطور که میبینید این یه یتیه که چهارده تا شش تیکه داره و چون که حوصله ندارم خودتون پیداشون کنید.هر کس که اونارو پیدا کرد باید هزار چوق بده...همینجا وایسید الان میام.سوز پیش دیپر و میبل رفت و گفت:سلام بچه ها،چرا سرزده اومدین،خوب یه چیزی میگفتین که ایجارو تمیز کنم.میبل:ببخشید که نگفتیم،راستی وندی کو؟سوز:مرخصی گرفت.حالا بیاین تو اتاقاتون،بنظر خیلی خسته هستین
سوز دیپر و میبل را به اتاقشان راهنمایی کرد.دیپر:سوز تو میدونی عمو استن و عمو فورد اومدن یا نه؟سوز:نه،آقای پاینز و برادرشون هنوز نیومدن یا حتی یه نامه هم نفرستادن.(آخه آدم وسط اقیانوسه میتونه نامه بفرسته😐؟)سوز در را بست و رفت سمت بازدید کننده ها.میبل:چرا این بزه روی تخت منه،چرا روی تخت تو نیست؟انگار امروز روز شانسم نیست.دیپر:حالا خودتو ناراحت نکن،ساعت ده دوستات میان اینجا...بساط...خاله زنکی را بندازن😧.القصه...
ساعت هشت شد و بچه ها بازیشان را شروع کردند.دیپر:مگه قرار نبود ساعت ده شب باشه؟میبل:بابا بزار یه چند ساعت خوش باشیم.دیپر:اصلا میرم رو پشت بوم میخوابم،خاله زنکی تموم شد بگو.دیپر رفت روی پشت بام خوابید،خوابی که ماجراجویی جدیدی را شروع کرد!
دیپر:من تاحالا اینجارو ندیدم،چه جای عجیبیه.ویل:خوب معلومه،تو داری خواب میبینی.دیپر داد زد:وااااای!بیل زنده اس!چطور ممکنه؟ویل:درخت کاج آروم باش،من ((ویل)) سایفرم نه ((بیل)) سایفر.دیپر:ولی تومنو درخت کاج صدا زدی.ویل:هههه!چون من دیدم که بیل تورو اینجوری صدات میزنه خوشم اومد...باشه همون دیپر صدات میزنم.ویل به حالت انسانیش در آمد و دیپر دهانش دومتر باز ماند!دیپر:یعنی شما ها میتونین به شکل انسانی در بیاین؟ویل:اینارو ول کن،گوش بده چی میگم،
بیل هنوز نمرده و الان توی یه جهان دیگه سیر میکنه،خدا میدونه اون کجاست.من توی یه پنجره دیدم که شما چهار تا چجور شما برادرم رو شکست دادین....دیپر:وایسا،یعنی میگی که بیل از بین نرفته؟ویل:آره،یک دقیقه واسا چی میگم هی نپر وسط حرفام،خوب لپ کلام اینه که عموهات به دون(مخفف دروازه ویرانی نامشخص)ی که من درست کردم رفتن و روحشون خبر نداره که من درست کردم و میخوام که شما فردا صبح بیدار شید و همراه من به جایی که برادرم زنده شده بیاین.
دیپر:ولی من به تو اعتماد ندارم،از کجا معلوم دستتون توی یه کاسه نباشه؟ویل:اصلا بیا این قرارداد رو امضا کن.بعد یک بشکن زد و طوماری با یک خودکار ظاهر شد.ویل:توی این قرارداد نوشته شده((به کائنات و خدا قسم که با هم دیگر کاری نداشته باشیم))زیرشو امضا میکنیم و برای محکم کاری دست میدیم.دیپر به موضوع شک داشت و کمی تامل کرد.سپس نفس عمیقی کشید و گفت:باشه،ولی واقعا باید با ما کاری نداشته باشی وگرنه به حسابت میرسم😡.ویل:باشه باشه.هردو طومار را امضا کردند و با همدیگر دست دادند.ویل:دیپر پاشو لنگ ظهره.
دیپر چشمهایش را باز کرد و دید همه بالای سر او بودند و میبل دیپر را تکان میداد تا بیدار شود.ویل اونجا نبود.وندی:صبح بخیر خوابالو،الان ساعت یک ظهره😐،فکر کردیم مردی.دیپر بلند شد و دید همه در زیر زمین هستند،گفت:ما اینجا چیکار میکنیم؟میبل:اول من دیدم که بیل بارنگ جدیدش یعنی آبی داشت با تو که خواب بودی صحبت میکرد،منم بقیه رو صدا زدم تا تورو از اینجا ببرن.سوز:وقتی داشتیم میبردیمت بیله اصلا با ما کار نداشت و همینجور با خودش حرف میزد.دیپر:بچه ها اون اصلا بیل نبود،اسمش ویل سایفره و اومده تا بهش کمک کنیم برادرش رو از بین ببریم.
ویل از ناکجا آباد پیداش شد و گفت:آره راست میگه،اگه باهاتون کار داشتم که نابودتون میکردم.همه از آمدن ناگهانی ویل ترسیدند و وندی با تبرش ،همان یه چشمش را نابود کرد.ویل:وووووااااآااای!بابا من چیکارتون دارم!چرا چشممو در آوردین نامردا😵.دیپر:بسه اون با بیل خیلی فرق داره،وقتی من رو داشتین نجات می دادین ویل به شما حمله کرد؟سوز:ولی...هیچی دیگه به ذهنم نمیرسه دیگه.چشم ویل درست شد و گفت:دستتون درد نکه😑حالا اگه ناراحت نمیشین باید شما دوقلو های پاینز کوچک رو ببرم برای نبرد با برادرم.وندی:احیانا ما لازم نیستیم؟منظورم سوز و منه.ویل:نه نه نه.
ویل ده علامت نابودی اش را فرا خواند و یک پورتال درست کرد.دیپر:باید بریم اینجا؟ویل:بفرمایید تو فقط.او و دوقلو ها به سمت پورتال رفتند و بقیه برایشان دست تکان دادند.ماجراجوهای ما زارت رفتند توی سریال مردگان متحرک😐😑😐.
میبل:ویلللل ما کجایییییم😖.ویل:ببخشید ببخشید الان درستش میکنم،بیاین بریم.آنها سپس به دنیای پونی ها رفتند.میبل:ووووووووااااااااااااییییییییی،چقدررررررر ناااااااازززززننننن😍.(نظر من این نیست😌)عین شل صور..وای شل صورتی رو یادم رفت بیارم😢.ویل:این با من.بعد دستش را داخل یک پورتال کرد و شل صوتی را بیرون آورد.
میبل:وای شل صورتی دیگه نمیذارم یادم بره که جایی ببرمت.میبل و شل صورتی پریدند و همدیگر را بغل کردند.ویل:خواهش میکنم (یعنی تشکر هم ازش نکرد😐).دیپر با عصبانیت به سمت ویل رفت و پاپیونش را گرفت(نکته:ببخشید یادم رفت قبلا بهتون بگم😅،سایفر ها در بعد خودشون و رویا های دیگران به شکل انسانی درمیان)دیپر:آهای ویل،انگار تو داری با برادرت دست به یکی میکنین که مارو بکشین،هان😡؟ویل:آخه...من....دیپر:من قبلا فکر میکردم ولی الان مطمئن شدم که تو هم با بیل فرقی نداری،تو آخر مارو جایی میندازی تا بمیریم.ویل بغض کرد و گریه کنان به سمت درختان رفت.
میبل شل صورتی را روی زمین گذاشت و به دیپر گفت:دیپری چکارش داشتی خوب؟اون اگه میخواست مارو به فنای عزما ببره از همون اول میبردمون پیش بیل یا جایی که فقط ما بودیم و اون.دیپر:من کلا به بیل،چه خودش و چه امثالش اعتماد ندارم....ناگهان دو دست بزرگ و پشمالو هر دوی آنهارا گرفت.میبل:وای چه دستای باحالی.دیپر:خواهرکم ما الان تو دست چی هستیم؟یه دقیقه به این فکر کن بابا!کونگ هر دوی آنها را بادستش برداشت و داخل دون محو شد.ویل متوجه صدای باز شدن دون شد و سعی کرد که جلوی کونگ را بگیرد ولی نتوانست.
ویل:وای چکار کردم!نباید اونارو تنها میذاشتم،ولی...باید بهشون نشون بدم که مثل بیل نیستم.ویل یک پورتال باز کرد و وارد آن شد.باب اسفنجی:سهلام.ویل:ای باباااا.باب:میای بازی؟ویل:نه من کار دارم،برو با پاتریک بازی کن.ویل تمرکز کرد و یک پورتال باز کرد و رفت.پاتریک:سلام باب اسفنجی،امممم...یه پنیر آبی اون بالا ندیدی؟باب:کدوم پنیر؟پاتریک:حالا ولش کن،میای بازی بوکولیم؟.......و تمام.
ریچاردز:منم پرش بین بعدی رو تجربه کردم،جالبه ولی باید مواظب باشیم که پارادوکس اتفاق نیفته.بعد همگی به ویل نگاه کردن.ویل:خوب البته من قبول دارم که کمی این پارادوکس رو بیشتر کردم...ولی به این معنی نیست که من شروعش کرده باشم.استن:ولی اون زردنبو گفته بود که میتونه هر جایی باشه،اون سایفره،تو هم سایفری ،پس شاید توشروعش کرده باشی😒.مرد عنکبوتی:آقای استن،ولش کن شاید واقعا شروعش نکرده باشه.
ریچاردز: حالا بحث رو ول کنین دیگه،رسیدیم به جایی که خواستیم،برج انتقام جویان.سفینه هنوز ننشسته بود گه ناگهان سریعا یه گربژدها(ترکیب گربه و اژدها)روی سکو دراز کشید و خوابید😼.میبل:عموها من اونو میخوام.استن و فورد:الان نه.یک صاعقه در یک چشم به هم زدن در آسمان درخشید و به گربژدها برخورد کرد و گربژدها اینطوری شد:😨😿.میبل:چه آدمی حق اینکارو داشته که بترسونش،من اعتراض دارم،اون اگه برای من بود اینکارو نمیکردم.جانی:اگه مال تو بود که میخوردت.میبل:خوب گوشت میزارم تو جیبش.دیپر:اژدها مگه جیب داره😐؟ثور از بالا آمد و گفت:الان سکو امنه،سفینه رو بنشونش.سفینه روی زمین نشست و بقیه از آن بیرون آمدند.
تونی استارک(مرد آهنی):سلام،خوش اومدین.همه:سلام.تونی:شما ها کی هستین؟سوزان:مهمون های نا خوانده ای که میخوان به خونشون برگردن ولی قبلش یه کاری باید انجام بدن.دیپر:بخاطر اون مثلث آبیه.تونی:گیج شدم،به هر حال بفرمایید تو براتون اتاق آماده کردم.استن بعد از نگاه کردن به در و دیوار به تونی گفت:اینجا چند چوقه😃؟تونی:چوق چیه؟آقا تا قسمت بعد بدرود✋.
20 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
عالی بود
پارت بعد رو زودتر بنویس دانیال
باشه
ولی قبلش یه چیزی باید در قالب داستان بهتون نشون بدم...
نشون بده
فردا یا پس فردا یا شاید یه هفته دیگه،صبر کنین خودش میاد😂
عالی بود گپآکیدم از خنده
عتلی
خوشحالم که خوشتون اومد😀
چقدر زود منتشر شد😲
دو ساعت تو تستچی نبودما😂
🤣🤣🤣🤣🤣