
خب برو پایین داستانو بخون😐👇🏻

خانواده ای پرجمعیت بود که تازه به محله ای اسباب کشی کرده بودن رو به رو خونه اونها خونه مرموز بزرگ قدیمی وجود داشت(عکسش☝🏻)که با وجود قدیمی بودنش زیبایی خودشو حفظ کرده بود دختر نوجوون و بازیگوش به اسم ویدا به سرش میزنه که او همکلاسی به اون خونه متروکه برن اونا تصمیم میگیرن برن تا اینکه به روز موعود رسید اتنا (دوست ویدا) به ویدا پیام داد:ببخشید امروز با مادرم به مهمونی دعوتیم نمیتونم بیام ویدا:مشکلی نداره خودم تنها میرم هرچی دیدم بهت میگم تا بعدا باهم بریم اتنا:باش ویدا تا عصر دل تو دلش نبود
عصر شد ویدا لباساشو پوشید از خونه رفت بیرون و دوید اون طرف خیابون درای عمارت متروکه خیلی بلند بود مجبور بود از در بالا بره حدود ۱۰ دقیقه طول کشید تا به بالا در برسه میپره تو حیات عمارت صدای کلاغ تو حیات پیچیده بود برگای درختا روی زمین ریخته بود هر قدمی که برمیداشت صدای خش خش برگا رو میشنید حس کنجکاوی درونش اونو قلقلک میداد هوا سرد بود ویدا لباس کمی پوشیده بود دستای یخ زدشو توی جیبش فرو کرد دلهره عجیبی داشت نمیدونست چی در انتظارشه هم میترسید هم حس کنجکاویش مانع برگشتنش به خونه میشد هوشیارانه قدم برمیداشت سکوتی ترسناک بر فضا حاکم بود تنها صدای اونجا صدای قار قار کلاغ بود ویدا در اتاق عمارت رو وا کرد در با صدای خیلی بلندی باز شد همه جا تاریک بود ویدا چراغ گوشیش رو روشن میکنه (اقا نویسندم😐😂خب چه خبر خوبی خوشی سلامتی😐😂خب دیگه برو بقیه داستانو بخون😐😂)در محکم پشت سرش بسته میشه برگای ویدا میریزه از زبون ویدا:پشمامممم این چ کوفتی بود😐 ویدا جلوتر میره به یه راه پله بزرگو پر پیچ و خم که به طبقه بالا میره میرسه از پله ها میره بالا میرسه به یه اتاق بزرگ اتاق پر از وسایل گرون قیمت بود البته همشون از دم کثیف بودن(چیه انتظار داری تو خونه متروکه بدرخشن؟😐)
یهو یه طناب دور پاش بسته شد اونو روی زمین کشید دردش گرفته بود شروع کرد به جیغ زدن و التماس کردن از شدت ترس نزدیک بود سکته کنه تو سرش فقط یه چیز میگذشت. خلاص شدن از اون خونه طناب کشیده شد رفت تو اتاق پر از جنازه که از پا به سقف اویزون بودن پنجره های اتاق باز شد هوای سرد اومد تو(خوش اومد😐😂مسخره بازی بسه برو بخون عه😐😂)باد شدیدی تو اتاق وزید ویدا کسیو نمیدید(البته به جز جنازه ها😐😂)سرش گیج رف
بیهوش شد یه ساعت گذشت ویدا چشاشو باز کرد یهو دید به سقف اویزون شده مثه جنازه های اونجا ویدا جیغ زد (اقا بسه چقد جیغ میزنی جنازه ها کر شدن😐😂) با داد کمک خواست التماس میکرد ازادش کنن ولی یه چیزی این وسط جالب بود کسی که طنابو میکشید معلوم نبود......
خب پارت یک به پایان رسیدددد به نظرتون سرنوشت ویدا چی میشه؟ کی طنابو میکشید؟ تو کامنتا بگیننن😂
تا پارت بعد خدافسسسسس
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وایی برم بعدی
باحال بید:/
کاش زود تر یه سر به تستچی میزدم
ژووون وری گوود😐🚶♀️
😐😂❤
عالی بود پارت بعد رو بزار💛🍓
ناظر تست هم من بودم😁
چش وقت گیرم بیاد میزارم
اریگاتو