
بچه ها من هفته بعد تا سه شنبه امتحان دارم شاید نتونستم فعالیت کنم
وارد خونه ی آقای اگرست رسیدم و رفتم داخل که یه میز صبحونه خیلی مفضل بود که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد بود آقای اگرست: سلام مارینتا صبح بخیر بیا صبحونه بخور من : سلام آقای اگرست صبح شما هم بخیر معرفی نمی کنید آقای اگرست: چرا ایشون پسرم ادرین هستند که شما طراح لباس ادرین هستید من : سلام ادرین من مارینتا هستم که مرینت صدام می کنند ادرین : سلام مرینت خوشبختم بیا بشین بعد صندلی کشیدم و نشستم و سعی کردم خیلی با وقار صبحونه بخورم و موفق شدم هورااااااااا بعد صبحونه آقای گابریل گفت که یه طرح لباس اسپرت طرح بزنم و من هم دست به کار شدم و یه لباس خوشگل طرح زدم که یه شلوار جین بود و یه لباس ساده سیاه بود و یه پافر قرمز و یه کلاه کپ و یه پوتین همراه لباس من به شخصه خیلی خوشم اومد
وقتی آقای گابریل رو صدا کردم که بیان اومدن و از طرحی که زده بودم خیلی دوست داشتن و گفتم : معرکه هست * ادرین * این دختره خیلی پرو هست ها من رفتم تهدیدش کردم بعد با خیال راحت اومده اینجا ولی بهش نمی خوره از این دختر های آویزون باشه * مرینت * خوب رفتم سراغ دوخت و آقای اگرست بهم اندازه ادرین رو گفت و شروع کردم به دوخت که تقریبا یه ۳ ساعتی طول کشید و وقتی آقای اگرست و ادرین اومدند ادرین رفت تا لباس هارو بپوشه و آقای اگرست گفت : دختر تو چطوری می تونی انقدر سریع طرح بزنی واقعا آفرین من : لطف دارید
وقتی ادرین آمد واقعا توی اون لباس ها خیلی جذاب شده بود و خودش هم گفت : لباس خیلی قشنگی دوختم و عاشق لباسش شده و منم انقدر خر کیف شدم که خدا می دونه بعد چند دقیقه با آقای اگرست درمورد لباس حرف زدیم و وقتی رفتن من رفتم سراغ ساکم و رفتم سمت حموم و دوش گرفتم و وقتی اومدم بیرون اون لباس خرگوشی هارو پوشیدم و موهامو خرگوشی بستم و دمپایی رو فرشی هام و پوشیدم و یه میکاپ خیلی کوچولو کردم و رفتم پایین برای ناهار
ناهار رو هم که دیگه نگم براتون و سر میز آقای اگرست گفت که فردا مسابقه مد هست و همه ی مدل ها از شهر های فرانسه میان و یکی از این شهر برنده مسابقه میشه و گفت امیدواره که طرح لباس ادرین برنده بشه و من خیلی استرس داشتم بعد ناهار ادرین پیشنهاد داد که بریم قدم بزنیم و من هم با کمال میل پذیرفتم رفتم هودی و جاگرم رو پوشیدم همراه کلاه و کتونی های آدیداسم و زدیم بیرون
و خیلی خوش گذشت و کیف داد و شام رو هم بیرون خوردیم و ادرین انقدر خاطره های باحال می گفت که از خنده غش می کردم و دل درد می گرفت موقع برگشتن رفتیم پیش آندره و بستنی گرفتیم و خوردیم و رفتیم خونه تا فردا زود باید بیدار می شدیم و آرایشم رو پاک کردم و یه روایت پوستی شب انجام دادم و سرم رو روی بالشت گذاشتم و خوابیدم
امیدوارم خوشتون آمده باشه لطفا لایک کنید و کامنت هم بزارید💖🧡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
مرسی عزیزم
عالی بود 💕
ممنون از نظرت
پارت بعد لطفا😆
وقت کنم چشم
❤