
از زبان مرینت: آدرین بزرگه آروم شد.سوفیا همه چیز رو به آدرین بزرگه گفت،(نویسنده:برای اینکه طولانی نشه مینویسم آدرین2😘) آدرین2گفت:لایلا مرگت دست خودمه🤬😡 گفتم:وایی مثل اینکه این نیازه😑و دوتا سیلی محکم یعنی خیلی محکم بهش زدم یکی راست یکی چپ😡(نویسنده:🤣🤣) گفت:بانو کوچیکه نزن ماشاالله از بانو ی خودم آنقدر سیلی خوردن که نگو🥺 گفتم:حقته معلوم نیست چیکار کردی که توی آینده زدمت،آدرین گفت:بانو تو دلت میاد منو بزنی🥺 گفتم:اگر مثل آیندت بری رو عصابم میزنند😡هر دو ساکت شدن،صدای گریه ی کاترین ومریان اومد😁 آدرین2گفت:صدای بچه😳 گفتم:آره دیگه توی این زمان کاترین ومریان 4 روزه هستن😊 گفت:وای میشه ببینمشون دلم برای بچگی شوند تنگ شده🥺من و آدرین با هم گفتیم:چرا که نه تو هم پدر آنها هستی😊همه خندیدیم.رفتیم بالا تو اتاق، دستم رو روی پیشونی هاشون گذاشتم خداروشکر تب نداشتن🙃بانیکس اومد گفت که باید تبدیل بشیم بریم به زمان آینده«نویسنده: یعنی زمان سوفیا و آدرین بزرگه»رفتیم،وای پاریس چرا اینطوری شده😬😰 آدرین2 گفت:دیدی بانو کوچیکه پاریس بدونه تو هیچه😭 گفتم:الان باید بریم دنبال جایی که لایلا هست😡 سوفیا تو اینجا پیشه بانیکس بمون تا مابیایم،گفا:منم میام«🐬رادلف وقتشه توی آب بازی کنیم🐬»بعد گفت:منم معجزه گر دارم مامان توی این زمان بهم معجزه گر دلفین رو داد گفت وقتی زمانش برسه خودت میفهمی کی ازش استفاده کنی🥲الان وقتشه🙁🙃یک لبخند زدم😊 گفتم:باشه حتما چیزی درونت دیدم که اینطوری گفتم🥺🙃رفتیم دنبال لایلا تا پیداش کنیم😶
رفتم به زیرزمین دفتر گوستاایفل، بله لیلا اونجا بود آروم رفتیم جلو و از پیشت بهش حمله کردیم گفت:هه هه به به آدرین کوچیکه وآدرین و کفشدوزفسقلی عصابم رو خورد میخواستم بهش حمله کنم که گربه بزرگه دستم رو گرفت و گفت یادت رفته میگفتی با آرامش کار ها درست میشه 🙂 نفس را دادم بیرون،دلفین سفید گفت:من فقط مامانمو میخوام همین😭 گفتم:باشه بعد کفشدوزک بزرگه رو آورد گربه بزرگه پرید بغلش گفت:بانو نمیدونی چقدر خوشحالم،کفشدوز بزرگه دهنش بسته بود«ناظر جونم فکر نکنی منظور بدی دارم لایلا با چسب دهن کفشدوزک بزرگه رو بسته بود☺️»انگار نگران بود گفتم:گربه سیاه بزرگ یک دقیقه اون چسب رو بردار ببین کفشدوزک بزرگه چی میگه😬 انجام داد کفشدوزک بزرگه گفت:این یک تلست و گربه سیاه رو حول داد😨😨و خودش هم اومد کنار،یک گاوصندوق افتاد پایین 😬 سوفیا پرید بغل کفشدوزک بزرگه😍 کفشدوزک بزرگه گفت: دخترم دلم برات تنگ شده بود🥲🥲 لایلا رو گیر انداختیم به پلیس تحویل دادیم.یک دفعه.........
تمام شد😍 شوخی کردم ادامه:👈یک دفعه........ کفشدوزک بزرگه حالش بد شد، دیدیم ت..ش..ن..ج کرده😱 سریع بردیمش بیمارستان گوشوارهاشو آدرین بزرگه در آورد داد به من، هه هویت های ما رو اونجا میدونستم، به حالت اول برگشتیم🙁 سوفیا تو بغل آدرین2 بود. آدرین هم منو بغل کرده بود و گفت:خدا بانوم رو نجات بده اگر الان اینجا اتفاقی برای بانو بزرگه بیوفته یعنی برای بانوی خودم هم میوفته😭 گفتم: آروم باش پیشی کوچولوم اگر هم اتفاقی بیوفته بدون من هیچ وقت ازت ج.د.ا نمیشم😭🙂(😭🙂یعنی هم گریه میکرد هم حالت خنده داشت تا آدرین غصه نخور و از اینجا به بعد غم انگیز هست🥺و شاید هم نه چون فکر نکنم بشه و این پارت خراب میشه ولی میکنم به امید خدا 🤲🤲)از زبان آدرین بزرگه:دکتر اومد گفت: متاسفانه ایشون تو کما هستن به مغز شود زیادی فشار اومده و به احتمال99 درصد م.ی.م.ی.ر.ن و به احتمال 1درصد زنده میمونه ماهم هرکاری بتونیم انجام میدم پاریس بدون ملکه ی ابرقهرمان ها هیچه😔 گفتم:دکتر یعنی چی یعنی چی که 99درصد امکان م.ر.دن مرینت😡😭 الان اگر ه.م.س.ر من ویرایش بشه تقصیرتوعه دکتر😡😭 دکتر گفت: لطفاً آروم باشید اگر کسی حاضر بشه مغز خودش رو اهدا کنه به خانم شما احتمال م.ر.گ صفر هست.یکم فکر کردم گفتم: من مغزم رو اهدا میکنم😭😡که بانو کوچیکه پاشد گفت: عمران بزارم این کار رو کنی😡 گفتم:تو اصلا میدونی وقتی برای اولین بار دیدمت چجوری ع.ا.ش.ق.ت شدم،الان از خود آدرین زمان خودت بپرس😡 آدرین گفت:مرینت من همه کار برات میکنم چه تو گذشته چه تو آینده🥺گفت:ببین گربه بزرگ درسته از من بزرگتری ولی من ه.م.س.ر تمام آدرین های گذشته و آینده هستم فهمیدی یعنی تو هم حساب میشی من خودمو خوب میشناسم اگر این کارو کنی نه من نه آیندم نمیبخشت منم نمیبخشم تو میدونی سر گفتن یک دوستت دارم چقدر عذاب کشیدم واسه اینکه اینو به شما آدرینا بگم چه نقشه هوایی کشیدم ها😭😭اینکا رو بکنی نه من حلالت میکنم نه آیندم میفهمی😭😭 میفهمی بعد از اینکار آینده که داره الان جون خودش رو از دست میده افسرده میشه به نظر می میتونه رویای چند سالشو بسپار به خاک ها😭ما مرینت های زمان های مختلف حاضریم خودمون ب.م.ی.ر.ی.م ولی ع.ش.ق مون نه😭
گفتم:ما گربه ها ی زمان های مختلف هم حاضریم ب.م.ی.ر.ی.م ولی یک تار مو از سر بانومون کم نشه😭😭😭😡گفت:مدیونی مدیونی اینکار رو بکنی با جوفتتونم😭😡😭😡دکتر گفت:خبر دارم براتون گفتم:دکتر توروخدا بگو ه.م.س.ر.م چیزیش نشده😭😭 گفت:ایشون اگر تا 3روز دیگه بهوش نیان..... گفتم:چی میشه دکتر بگو😭😭گفت:م.ی.م.ی.ر.ن،از زبان مرینت: سوفیا گفت:من اهدا میکنم تا مامانم زنده بمیونه گفتم:دخترم😨 گفت:مامان من حاضرم من ب.م.ی.ر.م ولی تو نه🥺 گفتم:هیچ کس این کار رو نمیکنه😡😭
«🥺I got tired🥺»از زبان آدرین:
مرینت داشت یک چیزایی میگفت که باورم نشد.(3ساعت بعد)از زبان مرینت:دکتر گفت که آینده از کما در اومده😍😍 آدرین بزرگه سوفیا رو محکم بغل کرد.منم آدرین خودمون رو بغل کردم🤭از زبان آدرین:یک دفعه مرینت افتاد ب.غ.ل.م بدش مثل یک تیکه یخ بود نبضش ضعیف شد😱😰 همه دوباره نگران مرینت رو بدن توی اتاق 😨تیکی گفت:مرینت😨پلگ گفت:بدبخت گشتیم😂هردو مرینتا افتادن بیمارستان😐😐تیکی پلگ رو محکم بشکون گرفت😬پلگ تا سقف رفت🤣دکتر اومد گفت:.........

تمام شد 💓 ببخشید کم بود چون دیر وقته، راستی کسایی که دوست دارن باهم چت کنیم خصوصی این برنامه رو نصب کنید بعد از اینکه کردید بگید بگم چیکار کنید☺️☺️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فالویی بفالو
پارت بعد درحال بررسی هست 😘
تستی که گذاشتم لطفا ببینید💖
راستی ایم برنامه ای که گفته بودی واضح نیست میشه درستش رویا بنویسی یا یه عکس با کیفیت تر بزاری آخه هیچیش پیدا نیس
بله عزیزم ☺️
پارت بعید داستان کی میاد من منتظرم ❤️
میگم عزیزم ولی فعلا بدبخت شدم ☺️😭
چرا چی شده 🙁
😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱یا خود خدا😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱بدبخت شدم رفت😰😰😰
چیشده خواهر جون 🥺
داداشی چند تا مشکل پشت سرهم تو داستان یک مشکل هم توی زندگی واقعی😭😭
آبجیییییییییییییی
اکانتم برگشتتتتتتت
خدایا شکرتتتت
واقعا😍😍😍😍😍😍😍😍
سلام عالی بود
ممنون عزیزم 💓🥰😍
عالیییی بود خواهر جون
💖💖💖مرسی داداش صدرا جونم💖💖💖
❤️❤️
عالیییییییییییییییییی بود ♥🙂
مرسی آجی ❤️
عالی بود دمت گرم ادامه بده 🤩😍👍🏻
میشه پارت بعد هم زود تر بزاری 🙏🏻🥺
سلام عزیزم،بله امروز منتظر پارت بعد باشید میذارم💓