مرد عنکبوتی شگفت‌انگیز ۱

........

من با عمه می توی خانه موندم پدر و مادرم سال پیش توی پروازی مُردن

من تو راه برگشت مدرسه یک ساختمون دیدم که علامتA دیدم رفتم داخل ساختمان یک آقایی با عینک های دیجیتالی دیدم یادم آمد (تونی استارک) رفتم گفتم: سلام آقای استارک))

از دید استارک: یک پسر بچه دیدم که وارد ساختمون شده بود اسمم میدونست ؟ تو این فکر بودم براش یک لباس طراحی کنم و یک ابرقهرمان بشه اسمش هم میذاشتم مرد عنکبوتی ازش پرسیدم:اسمت چیه

از دید پارکر:آقای استارک ازم پرسید اسمم چیه گفتم :پیتر پارکر

از دید استارک:اسمش پیتر پارکر بود هپی رو صدا زدم که دستیار و مراقبش باشه

۶ماه بعد...

لباس آماده شد هپی ماشین رو آماده کرد به پیتر زنگ زدم که بیاد سوار ماشین بشیم چون برای زن عموش و خودش و هپی تو هتل یک اتاق رزرو کردم سوار شد پیتر بهش جعبه رو دادم یهو با ذوق گفت که توش چیه🤣 بهش گفتم:توالت اتاقتون سنگ مستراب نداشت براش سنگ گرفتم😄🤣🤣🤣🤣🤣 بدبخت یک جورایی تو حالت گریه و خنده بود

دوروز بعد...

رفتم که جعبه رو باز کنم

رفتم که جعبه رو باز کنم