10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Anita انتشار: 4 سال پیش 648 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
عالی میشه اگه شرکت کنید
قبل از شروع بگم چون فقط ناراحت بودی از تهیونگ خواهش کردی پیشش بخوابی و به خاطر اینکه عاشقشی نیست خوده تهیونگ هم میدونه😌😌😌😌خب بعد از اینکه تهیونگ میره تو اتاقش جیهوپ بیدار میشه میاد سمت اتاقم در میزنه من که با لباس خواب رو تخت نشسته بودم میگم بفرمایید جیهوپ میگه سلام صبح بخیر منم میگم سلام صبح تو هم بخیر میگه بقیه ی خوابن بیا صبحونه بخوریم بعد بریم سمت کمپانی گفتم باشه بعد از اینکه صبحونه خوردیم رفتم تو اتاق لباس جدید هامو برداشتم تا بپوشم یک لباس نیم تنه که شونه نداشت رنگش هم قرمز بود و یک دامن کوتاه که یک سانت از زانوم فاصله داشت رنگش هم آبی بود بعد از اینکه پوشیدم موهامو شونه کردم تا مرتب بشه بعد موهامو دمب اسبی بستم بعد اومدم بیرون به جیهوپ گفتم چطوره؟😌گفت عالیه😨😨 خوده جیهوپ یک لباس لش با شلوارک پوشیده بود🌝🌝
سوار ون شدیم وقتی رسیدیم تا پیاده شدیم همه ی عکاس ها ریختن دورمون همش عکس میگرفتن جیهوپ دست منو گرفت و دوید تو وقتی رفتیم تو چون دویده بودم موهامو با دستم یکم میزون کردم 😝😝جیهوپ رفت داشت با بقیه حرف میزد یک زنه اومد گفت سلام من ارنیکا هستم باید باهم تست هایی رو انجام بدیم تا بفهمیم به درد چه کاری میخوری.اول رفتم تست عکاسی دادم بعد گریم بعد تست رقص برای اینکه طراح رقص بشم آخرش تو سالن بعد از انجام کار ها نشسته بودم داشتم قهوه میخوردم که جیهوپ نشست بغلم گفت چه خبر؟😁گفتم هیچی متنظر نتایج تست هامم😅😅 بعد گوشیمو برداشتم گفتم بیا عکس یادگاری بگیرم 📸📸 یکم گذشت ارنیکا اومد گفت یک خبر خوب نتایج اومد تو رو برای عکاسی و طراح رقص میخوان قیافه ی من:😨 قیافه ی جیهوپ:😀😃😀😃 من گفتم یا خدا حالا کدوم رو انتخاب کنم جیهوپ گفت:هر کدوم که دوست داری و توش بیشتر مهارت داری من گفتم خب پس طراح رقصتون میشم چون من خیلی میرقصم و عاشق رقصم رفتیم با رییس کمپانی صحبت کردیم و قرار داد بستیم بعد دوباره سوار ون شدیم و برگشتیم خونه تا در رو باز کردم همه با تعجب بهم نگاه کردن گفتن به به چه تیپی زدی منم کفشمو در اوردم کیفمو پرت کردم رو کاناپه گفتم طراح رقصتون وارد میشود همه خوشحال شدن و نشستم......
رو مبل و همه چیزی رو از سیر تا پیاز رو تعریف بعد تهیونگ که بغلم نشسته بود دستش رو گذاشت رو دستم 😳😳بعد گفت میدونستم میتونی منم لبخندی به معنی ممنونم زدم.بعد جیمین پاشد گفت:پاشو ببینم رقصت از من بهتره یا نه نامجون گفت:اووو چی بشه امروز .من گفتم:باشه منم درصد خوب بودن تو رقصم رو نشون میدم درضمن اگر رقصم بد بود درخواست اینکه طراح رقصتون باشم رو بهم نمیدانم😀بعد با بولوتوث وصل شدم که تلویزیون و یک آهنگ خفن گذاشتم اندازه اش ۲ دقیقه بود بعد رقصیدم برای حرکت آخر براشون یک بوس فرستادم بعد مثل یک شاه وایسادم تا سخنرانی کنم گفتم.اهم اهم دوستان گلم بهتون قل میدم یک حرکت های خفنی یادتون بدم که باهاش فن کشی کنید.نویسنده:آنیتای کبیر😂😂 همه داشتن میخندیدم جین گفت:خیله خب بسه نمک نریزین بیاین ناهار بخوریم من گفتم وایسید من برم لباسامو عوض کنم. بعد از لباس عوض کردنم مامانم زنگ زد(مامان من مثلا تو داستان یک مادر خیلی بد و بی معرفت است)
گفت:سلام اومدم کره بیا کافه سریع منتظرتم بعد قطع کرد.گفتم اه نه اینکه بگه چه خبر دخترم خوبی عزیزم😤ای کاش از دستش راحت میشدم😡بعد با شرمندگی رفتم تو پذیرایی به پسرا گفتم ببخشید مامانم اومده کره تو کافه منتظرم هست من دیگه اونجا ناهار میخورم ببخشید شوگا گفت:نه بابا عیبی نداره . نامجون و جیمین وتهیونگ با حرکت سرشون تأیید کردن بقیه هم داشتن غذا میخوردن😅 رفتم بیرون رسیدم به کافه نشستم جلوی میز گفتم سلام گفت سلام فقط میخوام یک چیزی بگم و برم تو باید برگردی ایران همین امشب ساعت ۱۰ گفتم:مامان من نمیتونم بیام دیگه اینجا با یک کمپانی قرارداد بستم شغل دارم نمیتونم بزنم زیرش😧😧😧😧😧
گفت:اما و اگر نداره مجبوری بیای .بعد کیفشو برداشت رفت.منم داشتم گریه میکردم از کافه اومدم بیرون رفتم لب دریا یاد اون موقع که با بقیه اومده بودیم افتادم بعد با خودم گفتم:من دلم براشون تنگ میشه مخصوصا تهیونگ.بعد رفتم دم در خونه نگو مامانم داشته تعقیبم میکرده بعد دیده کجا رفتم رفته هتل تا ساعت ۱۰ بیاد دنبالم ولی من خبر ندارم تعقیبم کرده رفتم دم در زنگ و زدم.کوک درو باز کرد و گفت:خوش گذشت.من رفتم تو بعد با گریه گفتم من باید امشب ساعت ۱۰برگردم ایران برای همیشه دیگه نمیتونم بیام کره جین گفت:داری شوخی میکنی؟گفتم نه بعد از ناراحتی دویدم تو اتاقم.رد اشک هام سیاه بود چون آرایش کرده بودم گرفتم خوابیدم چند ساعت بعد پاشدم تهیونگ در زد گفتم بفرمایید....
گفت:واقعا میخوای بری گفتم: چاره ی دیگه ای ندارم.تهیونگ دستشو گذاشت رو شونه هام بعد گفت:من دوستت دارم دوست ندارم که از پیشم بری یا ناراحت باشی.بعد من یکهو جو گرفت منو تهیونگ و بغل کردم بعد گفتم:منم دوستت دارم ممنونم که کنارمی .همون لحظه زنگ زدن منو تهیونگ اومدیم بیرون بعد من در رو باز کردم مامانم بود گفت :بیا باید بریم . من برگشتم به تهیونگ نگاه کردم 😟بعد یکهو نتونستم خودمو کنترل کنم برگشتم به مامانم گفتم؛من باهات نمیام تو اگر به من اهمیت میدادی منو تحت فشار قرار نمیدادی ببین خانم مامان من نمیام همین جا میمونم اینجا کار خوب دارم دوستای خوب دارم یک پسر کنارمه که واقعا دوستش دارم من اینجا رو دوست دارم نه ایران رو پس خودت تنها برو ایران بعد از شدت عصبانیت درو محکم بستم بعد همه از خوشحالی بغلم کردن بعد گفتم وای خدا من چجوری اینا رو گفتم؟نامجون گفت :از شدت عصبانیت جیهوپ گفت:ولی فوق العاده بود کوک گفت:حالا کی رو گفتی دوست داری؟ من گفتم دیگه خودتونو به نتونستن نزنید بعد از اون سخنرانی خستم😂😂جیمین گفت:کوک من خودم الان در گوشی بهت میگم کوک بعد از شنیدن گفت :برات آرزوی زنده ماندن میکنم
گفت:سلام اومدم کره بیا کافه سریع منتظرتم بعد قطع کرد.گفتم اه نه اینکه بگه چه خبر دخترم خوبی عزیزم😤ای کاش از دستش راحت میشدم😡بعد با شرمندگی رفتم تو پذیرایی به پسرا گفتم ببخشید مامانم اومده کره تو کافه منتظرم هست من دیگه اونجا ناهار میخورم ببخشید شوگا گفت:نه بابا عیبی نداره . نامجون و جیمین وتهیونگ با حرکت سرشون تأیید کردن بقیه هم داشتن غذا میخوردن😅 رفتم بیرون رسیدم به کافه نشستم جلوی میز گفتم سلام گفت سلام فقط میخوام یک چیزی بگم و برم تو باید برگردی ایران همین امشب ساعت ۱۰ گفتم:مامان من نمیتونم بیام دیگه اینجا با یک کمپانی قرارداد بستم شغل دارم نمیتونم بزنم زیرش😧😧😧😧😧
گفت:اما و اگر نداره مجبوری بیای .بعد کیفشو برداشت رفت.منم داشتم گریه میکردم از کافه اومدم بیرون رفتم لب دریا یاد اون موقع که با بقیه اومده بودیم افتادم بعد با خودم گفتم:من دلم براشون تنگ میشه مخصوصا تهیونگ.بعد رفتم دم در خونه نگو مامانم داشته تعقیبم میکرده بعد دیده کجا رفتم رفته هتل تا ساعت ۱۰ بیاد دنبالم ولی من خبر ندارم تعقیبم کرده رفتم دم در زنگ و زدم.کوک درو باز کرد و گفت:خوش گذشت.من رفتم تو بعد با گریه گفتم من باید امشب ساعت ۱۰برگردم ایران برای همیشه دیگه نمیتونم بیام کره جین گفت:داری شوخی میکنی؟گفتم نه بعد از ناراحتی دویدم تو اتاقم.رد اشک هام سیاه بود چون آرایش کرده بودم گرفتم خوابیدم چند ساعت بعد پاشدم تهیونگ در زد گفتم بفرمایید....
گفت:واقعا میخوای بری گفتم: چاره ی دیگه ای ندارم.تهیونگ دستشو گذاشت رو شونه هام بعد گفت:من دوستت دارم دوست ندارم که از پیشم بری یا ناراحت باشی.بعد من یکهو جو گرفت منو تهیونگ و بغل کردم بعد گفتم:منم دوستت دارم ممنونم که کنارمی .همون لحظه زنگ زدن منم تهیونگ اومدیم بیرون بعد من در رو باز کردم مامانم بود گفت :بیا باید بریم . من برگشتم به تهیونگ نگاه کردم 😟بعد یکهو نتونستم خودمو کنترل کنم برگشتم به مامانم گفتم؛من باهات نمیام تو اگر به من اهمیت میدادی منو تحت فشار قرار نمیدادی ببین خانم مامان من نمیام همین جا میمونم اینجا کار خوب دارم دوستای خوب دارم یک پسر کنارمه که واقعا دوستش دارم من اینجا رو دوست دارم نه ایران رو پس خودت تنها برو ایران بعد از شدت عصبانیت درو محکم بستم بعد همه از خوشحالی بغلم کردن بعد گفتم وای خدا من چجوری اینا رو گفتم؟نامجون گفت :از شدت عصبانیت جیهوپ گفت:ولی فوق العاده بود کوک گفت:حالا کی رو گفتی دوست داری؟ من گفتم دیگه خودتونو به نتونستن نزنید بعد از اون سخنرانی خستم😂😂جیمین گفت:کوک من خودم الان در گوشی بهت میگم کوک بعد از شنیدن گفت :برات آرزوی زنده ماندن میکنم
داشتم تو اتاقم موهامو شونه میکردم هندزفری گذاشتم تو گوشم یک اهنگ گذاشتم خفن بود گوشیمو گذاشتم تو جیبم بعد داشتم جلوی اینه میرقصیدم و میخوندم اتاقم راه داشت به حیاط رفتم توش که یکهو با تفنگ به شونه هام شلیک کرد پسرا از صدای شلیک سریع اومدن تو حیاط تهیونگ تا منو دید سریع اومد سمتم نامجون میخواست زنگ بزنه اورژانس که تهیونگ گفت الان خیابون ها شلوغه دیر می رسه بعد گفت بیاید خودمون ببریمش بعد مند بغل کرد داشت با بقیه میدوید تا برسه با بیمارستان
ممنون که اومدید منتظر پارت بعدی باشید 💕💕💕
نظر بدید
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
سلام از اول تا اینجا خوندم خیلی ماهرانه نوشتی عآلی بود
🖤🖤🖤🖤💖💖💖💖
عالی و محشر بود منتظر پارت بعدم🌸💜
خیلی قشنگ بود😍
عالی بود خیلی قشنگ بود حرفی برا گفتن ندارم بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم خیلی خوب بود
💙💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍