10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Muhammad انتشار: 4 سال پیش 271 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام اینم پارت3نظرات خوتون رو بیا کنید
وقتی رسیدم خسته بودم وگفتم (تیکی خال ها خاموش)ورفتم روی تختم خوابیدم
فردا صبح اززبان ادرین ازخواب بیدار شدم دیدم صبح زوده رفتم صبحانه خوردم ویادم افتاد امروز تولد مرینته اماده شدم وبه بهانه در رفتم بیرون تابرای مرینت کادوبخرم داشتم میرفتم که یهو یه مغازه طلا فروشی دیدم که توش گردنبند های خوشگلی داره رفتم یه گردنبند خریدم ویه لباس ست هم خریدم داشتم ورفتم سمت خونه رسیدم لباس وگرنبندو کادو کردم داشتم میرفتم ناهار بخورم که یهو دیدم یه نفر شرور شده سریع تبدیل شدم ورفتم دیدم مرینتم اومده یاهمون دختر کفشدوزکی گفتم سلام وشروع کردیم جنگیدن باشرور وبعد کلی تلاش شکستش دادیم ومن گفتم بانوی من من باید برم تا بهم شک نکردن رفتم داخل وگفتم (پلگ پنجه هاداخل)تبدیل بخ خودم شدم ورفتم سرمیز ناهار بازم مثل همیشه پدرم کارداشت ونبود 3ساعت بعد اززبان ادرین وای تولد مرینت یادم رفت سریع بلند شدم وزنگ زدم به نینو وبقیه دوستام گفتم امروز عصری بیاین تا برای تولد مرینت پیش پارک دم خونشون جشن بگیریم همه قبول کردن ومن شروع کردم به سفارش دادن وسایل وخوراکی های مورد نیازوبعد زنگ زدم به مرینت وگفتم امروز ساعت 5 بیا پارک دم خونتون مرینت گفت باشه داشتم میرفتم اماده بشم که یهو ...
ناتالی گفت اجازه نداری از خونه بری بیرون من گفتم ولی...اونم گفت ولی نداره بعد کلی اسرار قبول کرد کادوی مرینتو برداشتم ورفتم سمت خونشون دیدم همه بچه ها اومدن اومدیم شروع کنیم به تززین که یهو نینو گفت بچه ها بهتر نیست بریم داخل یه خونه منگفتم ولی خونه کی نینو گفت خونه پدر بزرگ من هست همین نزدیکیاست قبول کردیم ووسایل رو بردیم داخل اون خونه وشروع کردیم به تززین بعد نیم ساعت کارمون تموم شد ومن دیدم 10دقیقه بیشتر وقت نداریم زنگ زدم به مرینت وگفتم اماده شو زنگ بزن تا بیام دنبالت پارک کنسل شد اززبان مرینت ادرین زنگ زد گفت پارک کنسل شد اماده شو تابیام دنبالت رفتم لباسامو پوشدم به ادرین زنگ زدم اون گفت 10دقیقه میرسم من رفتم پایین پیش مامان بابام بهشون گفتم من میخوام برم بیرون اونا گفت باکی گفتم باراستش با...ادرین اونا گفتن میبینم که بلاخره به اون چیزی میخواستی رسیدی منم قرمز شدم وگفتم اجازه دارم برم اونا گفتم چراکه نه دیدم ادرین رسید ازاونا خداحافظی کردم ورفتم بیرون اززبان ادرین رسیدم دیدم مرینت اومده بیرون رفتم پیشش یهش سلام کردم وگفتم بیا بریم راه افتادیم ورسیدیم یهو....
مرینت گفت ادرین چرا اومدیم اینجاگفتم عشقم وایسا تامیفهمی دیدم مرینت قرمز شده زنگ درو زدم نینو درو باز کرد رفتیم داخل وچراغا روشن شد وهمه گفتن تولدت مبارک مرینت اززبان مرینت رفتیم داخل اون خونه یهو....
همه چراغا روشن شد وهمه باهم گفتن تولدت مبارک مرینت من ازهمه تشکر کردم ودیدم همه برام کادوخرین یکی یکی بازشون کردم نوبت کادو آدرین رسید اون برام یه لباس بایه گردنبند خریده بود خیلی خوشگل بودن بعد کادو همه باهم کیک ونوشیدنی خوردیم وبعد ازهمه خداحافظی کردیم وبه سمت خونه هامون راه افتادیم ادرین بامن اومد وگفت میرسونمت اززبان ادرین ..
به مرینت گفتم میرسونمت وباهم راه افتادیم به سمت خونشون یهو مرینت گفت..
خیلی خوش حالم که الان باتوم من گفتم منم همینتور رسیدیم خونشون که یهو...
مرینت گفت بیا شب خونه مابخواب من گفتم اما پدرم اجازه نمیده مرینت گفت من به پدرم میگم زنگ بزن به پدرت بگه گفتم باشه وباهم رفتیم داخل اتاق مرینت دیدم همه درو دیوار اتاقش عکس منه یهو..
به مرینت گفتم توواقا عاشق منی ازعکس های روی دیوارت معلومه راستی جعبه معجزه گرهارو کجا گزاشتی مرینت گفت توی کمد من گفتم بهتر نیست بین چند نفر که قلبشون پاکه پخششون کنیم تا زود تر ارباب شرارت رو شکست بدیم یهو...
مرینت گفت حالا بهش فکر میکنم فعلا بیا بخوابیم من گفتم روی زمین میخوابم مرینت گفت نه بیا روتخت بخواب من روی زمین میخوابم من گفتم بیا باهم روی تختت بخوابیم من و مرینت قرمز شدیم رفتیم کنار هم خوابیدیم....
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
دوستان پارت بعدی منتشر شد
دوستان حتما پارت های قبلی رو بخونید
عالی بود اگه یه داستان غمگین اما در عین حال زیبا می خوای به داستان من سر بزن مطمئن باش پشیمون نمیشی😉
عالی 💞
عالی بود❤️❤️
بعدی رو زود بذار
اگه خواستی به تست های منم سر بزن 🌹