از زبان مرینت: رفتیم پایین سر میز نشستیم صبحانه خوردیم🙃کلارا اومد گفت:خانم بچهها دارن گریه میکنم هر کاری کردم ساکت نشدن☹️ گفتم:الان میام آدرین گفت:مرینت امروز جلسه عکاسی داریم🙃 گفتم:وایی بچه ها رو چیکار کنیم آها میزاریم پیشه مامانم.گفت:میخوای بزاریم خونه ی مامان من گفتم:به مامانت دیروز زنگ زدم میخواستم امروز برم پیشه مامانت باش کار داشتم که گفت امروز نیستن،آدرین بزار برم پیشه بچه منو گرفتی به حرف😤 گفت:بزار منم میام باهم رفتیم اتاق بچهها (عکس اسلاید اتاق بچه ها)از زبان آدرین:رفتیم اتاق بچهها مرینت دستش رو گذاشت رو پیشونی بچه ها گفت:وایی تب دارن😨گفتم:چی ببریمشون دکتر بدو گفت:نه طبیعی هست ولی باید بریم براشون دارو بخریم مگر نه تب سوم میره بالا و.......وایی زبونت رو گاز بگیر مرینت.گفتم:چرا این رو گفتی مگه چی میشه😨
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
پارت جدید درحال بررسی هست 😘
عالییی بود خواهر جون
راستی خواهر جون پارت بعدی داستان خودم رسید
الان میرم میخوانم 😊 ممنون عزیزم 😘😘😘
شاید می خواست بگوید برادر
اگر داستان رو میخوانی خب توی پارت بعدی میفهمید 😊
عالی بود ولی تو من اون اولا که بهت گفتم کم مینویسی زیاد بنویس رو زیاد نوشتی بعدش دوباره مثل قبل داری مینویسی 🙁😟
باشه عزیزم پارت بعد 6اسلاید هست ولی زیاد پارت38 هم دوباره میزارم
♥️♥️♥️
سلام خیلی خوب بود🤩 من لایک کردم
میشه توتست کمپانی میراکلسی شرکت کنی؟؟ تو پروفم هست
یه کمپانی زدم اگه دوست داری عضو بشو😇
حتما عزیزم 😘😘
یا هفت جد نامجون
😂نه نترس بچه ی لایلا نیست 😂
خدایا هزاران بار شکر
😂😂😂😂ولی قرار فاجعه ها شروع بشه
میخواست بگه بابا 😂
فکر کنم بچه لا یلاعه😑
😂😂😂😂😂نمیتونم چیزی از درست بوده یا نادرست بودنش بگم توی پارت بعد میفهمید 😊😊😊ولی به نظرت نمیخواست بگه بابابزرگ 😂😂😂😂😂😂
ها؟
منظورم این بود که متمعن هستی که میخواست بگه بابا نمیخواست بگه بابابزرگ؟
مگه چقد بدبخت سن داره😂
😂😂
عالی بود آژو ♥
مرسی آجی❤️❤️