باهاتون قهرم شاید باورتون نشه ولی تو ماشین هستم در مسیر برگشت تهران کرج 😶😂و ماشن میلرزه
داستان وقتی رفتیم تو عمو چو اونجا بود ات:آه عمو چو ته:اینجا چیکار میکنی چو چو:تا بریم ......(یه جایی)ات: ولی تا اونجا ۱ روز راهه چو:خب اتو ته باهم :من با اون یه جا نمیمونم چو درحالی که میرفت :به من چه ات با بی حوصلگی گفت :من رفتم آماده شم شاید این مسافرت باعث آشتی دو دشمن شه اما ات و ته نمیتونستن احساسات شون رو بگن آنها مثل رو شاخه گل رز هستن که یکی چیده شد و اون یکی تنها ماند ولی وقتی دوباره بهم رسیدن اونیکی پژ مرده شده بود شاید اون یکی گل دوباره اون رو سرحال کنه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اسم را اشتباه نوشتم