
نکات رو توی پارت ها قبل گذاشتم
۲۱بعد اینکه گریم بند اومد به این فکر فرو رفتم که اینجا چی میشم تا ابد حبس میشم ،اعدام میشم،جک نجاتم میده؟نتونستم به خودم جواب بدم از شدت خستگی میگیرم میخوابم در همین هنگام از زبان جک:دنبال آرایبلام نمیدونم کجاست بزار از گیپس بپرسم گیپس آرابلا رو ندیدی؟_مرده ها بردنش شمشیرش هم مونده_خاک تو سرم الان میکشنش اونا کجا رفتن چی شده خدایاااا بچمو دارم از دست میدم _بچه!_نه منظورم همون فرزندخوانده ،اون کجاست دعا کن قطب نما نشون بده نود درجه به چپ بپیچید_بله قربان_با خودم نشستم زیر لب گفتم و فکر کردم من یه دوقلو قطب نما رو دارم که میشه با اون کیف و حال کسی که یه عالمه فاصله ازش داری رو بفهمی علاوه بر اون کار همین قطب نما رو هم میکنه باید بهش بدم از حال هم با خبر باشیم خداکنه نکشته باشنش خدایا لطفا اونو نکش گیپس:جک خواستی ادای اون کشیشی که عاشق پزی دریایی شده بود رو در بیاری وااایییی چقدر سمییییییییی پارهههههه جک هم حالت پوکر به خود میگیرد ناظر پلییییزززز
۲۲بعد کلی راه به کشتی میرسیم شمشیرمو بر میدارم و روی لبه عرشه میرم و داد میزنم آرابلای منو پس بدید سالازار میگه اوه که اینطور حدس میزدم بیای شرمندم اون مرده من:چی نه امکان ندارد اون دختر ضعیفی نیست_به هر حال من کشتمش اگه هم میخوای جسدو تحویل بگیری قطب نما رو بده _به هیچ وجه..... همین حال از زبان آرابلا:یهو صدای جک رو میشنوم مثل اینکه ولم نکرده بود خیلی خوشحال بودم بقیه حرفا رو که شنیدم درباره مردنم خواستم داد بزنم نمردم ولی یه مرده جلوم اومد و گفت اگه داد بکشی میمیری منم گفتم تو حق نداری تهدیدم کنی که برمیگرده میگه اضافه حرف نزن بچه پررو منم باز میخوام داد بکشم که شمشیر رو جلوم میگرن مثل اینکه شوخی نبود ولی وقتی درباره قطب نما شنیدم دهنمو باز کردم و تا باز کردم دست یه نفر اومد رو صورتم دهنمو محکم بست و گرفت و دماغمم گرفت نمیتونستم نفس بکشم خیلی احساس بدتر از غرق شدن و خفه شدن بود نمیتونستم اون آدمو ببینم اونقدر گرفت که دیگه دووم نیاوردم و بیهوش شدم
23از زبان جک:دستور حمله میدم و سالازار هم دستور حمله میده اون وسط من شمشیرشو بر میدارم و بعد کلی جیم شدن خودمو به بخش زندان میرسونم احتمالا اونجا میشد دیدمش بیچاره بیهوش بود مث ترنر فکر میکنم با شمشیرم درو وا میکنم و میدوم تو :آرابلا بیدار شو پاشو گربه تنبل مجبور شدم نوشیدنی مورد علاقه ام رو بریزم روش گفتم بی انصاف پاشو که اینو میخوام به باد بدم یهو بیدار شد از زبان آرابلا:وقتی به هوش اومدم جک رو دیدم انگار پیدام کرده بود از خوشحالی بغلش میکنم فکر کنم از ذوق داشت میترکید بعد گند کاملا ضد حالی زد به فاز و میگه مزه نریز بیا بریم وقت نداریم منم دنبالش میرم گفت راستی شمشیرت رو بگیر لازم میشه منم تشکر کردم بعد گفت اصلا به روت نیار که داریم مشکوک میزنیم منم قبول کردم و خیلی حرفه ای و یواشکی فرار میکنیم و میدویم با یک شلیک به طنابی که به کشتی سالازار بسته شده بود و از اون ور به مروارید سیاه ،پرت میشویم به سمت مروارید، اون لحظه ای که از هم دیگه محکم گرفته بودیم و تو هوا معلق بودیم اگه کسی نمیدونست پدرخوانده و فرزندخوانده ایم احتمالا فکر میکرد دو تا مرغ عشقی هستیم که نیمه گمشده همیم یعنی افکار جر دهنده میشد همون موقع جک گفت ای سالازار من نا امیدم که شمشیرت تیز نبوده خدافظ. سالازار نعره بلندی کشید که پاره کننده بود بعد با هم میفتیم روی دکل مروارید و سعی میکنیم تعادلمونو حفظ کنیم بعد جک نماد ادای احترام میکنه (خدامیدونه به کجا)و میگه پایان جنگ همه همونجوری که من خودمو پرت کردم پرت کنه داخل مروارید .بعد از طناب ها میگیریم و روی عرشه میآییم و تا اون موقع که حال هم رو بپرسیم بقیه هم میان و جک میگه حرکت میکنیم
تامام منتظر پارت بعد باشید و منتظر کامنت ها و لایک هاتونم
بایییییی
ناظر پلییییییزززز
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی
میسییییییی
لیلیللیلی بعد قرن ها بالاخره اومد🥲🍵🗞
تنکس
قشنگ بید 👌💙
میسیییی