
مرینت : دیوید منو به سمت یه اتاق راهنمایی کرد و رفت. مونده بودم چرا این انقدر عصبی شد چون فقط بدون اجازه رفتم تو اتاقه..... نه نباید این باشه حتما یه چیز دیگه است. دیوید:ولی پسر گند زدی مرینت حتما شک کرده اووووف چرامن انقدر سوتی میدم....... خوب خوبه... این دختر الان خستست فکر میکنه منم خسته بودم ولی میکنه این ماجرا رو
(چت آدرین و لوکا.آدرین=∆لوکا =+) ∆لوکا جان بی زحمت بیا پل هنر +ببینم شوخیت گرفته 😠 ∆ بیا دیگه +ااااااه اومدم اتمام آدرین: دقیقه نود به این فکر افتادم نکنه هکم کرده باشن لوکا: رسیدم پل هنر تا آدرین و دیدم رفتم گفت آخه اردک!!!! چته چرا همون موقع نمی گیرد بیام اینجا چرا انقدر کارای احم.... قانه میکنی ... آدم : لوکا . لوکا: هااا. آدرین : مرینت از فرانسه خارج شده لوکا: خوب که چی خارج شده که خار.... جاااااااااااااااااااااااااااااااان. آدرین : ساکت همه دارن مارو نگاه میکنن هیییس. لوکا: کی صبر کن از کجا فهمیدی قرار بود تا اتفاق مهمی نیفته همو خبر نکنیم مرینت تو ماموریت های قبل هم از کشور خارج شده.
آدرین: زویی. لوکا : زویی اون که خاهر... آدرین : درسته خواهرمه اون داشت با دیوید حرف میزد یعنی تا الان همه ی اینا نقشه بود گر......و........گ......ان گرفتن زویی یه نقشه بود تا مرینت و به دست بیاره زویی..... طرف اوناست. لوکا: چی میگی یعنی.. آدرین: اون روز که رفتیم مری رو یه دست بیاریم زویی حرفامونو گوش کرده بود. زویی: از پهباد استفاده کردم تا بتونم بفهمم که چی میگن اما نتونستم بفهمم چون خلوت بود و پهباد و میدیدن ولی انگار یه چیزی زود که لوکا نگران شد.
نمی دونم کجا بودم ببخشید دیگه 😅 امید وارم لذت برده باشید
چی بگم نمی دونم 😅
خب خداحافظ به سلامت تمام تمام تا سر تو نبردم به نظرم بهتره بری😐 خداحافظ🤗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب بود
مرسی🥰