سلام این اولین تستم و لطفا نظر و کامنت بدید تنکیو 😘😘😘😘😘😘😘😘نکته من تمامی تست هام ده تاییه
بزارید درمورد شما بگم (شما لی مین سه هست و راستی شما وقتی وارد عرصه های هنر (خوانندگی) اسمتون (سلنا) میشه و شما یه برادر به اسم لی مین سو دارید و اون مثل شما وارد عرصه هنر (خوانندگی) میشه اسمش(سوگی) میشه حالا تو (جدی، یباریه حرف رومیزنی، حواست به سوگی و از بچگی بزرگش کردی واصلا حوصله مسخره بازیهاش نداری، خیلی بهش کمک میکنی تا به آینده روشنی برسه تا پشیمون نشه، نمیذاره کسی براش قلدری کنه، کلاس کاراته رفتی و کمربند مشکی داری، جذابی و موهای بلند و آیدول جهانی) حالاسوگی(مواظب خواهرش، بازیگوش، در بره از کار ودرس،خوشگل و آیدول دبیرستان و کوچه خیابون، ویه ویژگی مشابه دارید هردو موتور سیکلت میرونن و عالین) برین برا داستان😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
از زبان سوگی :مثل همیشه من برای اینکه به دبیرستان نرم خوابیده بودم و مثل همیشه سلنا با مشت و لگد من رو از خواب بیدار کرد. سلنا:پاشو پاشو سوگی پاشو دیگه اَه(بلند) سوگی:چیه شده؟؟!! سلنا:پاشو بریم دیر میشه بدو دیگه. سوگی: باشه...... از زبان سوگی :با موتور سیکلت رفتیم و تا مدرسه مسابقه گذاشتیم من برای اولین بار جلو بودم و خوشحال بودم که دیدم چراغ قرمزه سلنا کنارم وایستاد و گفت آفرین و داشتیم حرف می زدیم که دوتا سواری اومدن و یکی شون کلاهشو بالا برد و گفت سلام من وی هستم و سال سومیم منم گفتم سلام من لی مین سو هستم و این خواهرم لی که یهو سلنا حرفمو قط کردو گفت :نع.... من گفتم :باشه تا خاستم ادامه بدم.....
(بچه ها یادم نیس کجابودیم ولی بازم) که یهو اون یکی پسر حرفمو قط کردو روبه سلنا نگاه کردو گفت:شما خواهر مین سو خانم مين سه هستید؟من جیمینم خوشبختم... ( نکته همگی کلاه ایمنی سرشو نه و قیافه همدیگرو ندیدن) مین سه(سلنا) روبه جیمین میکنه و نیشخندی میزنه و میره(باموتور دیگه میدونید)
از زبان سوگی(مين سو) :یه دفعه دیدم سلنا(مين سه) رفت بعد گفتم بیاید بریم و وقتی رسیدیم مدرسه مثل همیشه تمامی دخترا و پسرا اومدن طرف سلنا و داد میزدن سلنا سلنا که سلناو قتی کلاهشو درآورد مثل فیلما دیدم وی وجیمین دارن با دقت به سلنا نگاه میکنند.. سوگی :
هی به چی دارید بادقت نگاه می کنید؟ وی:وقتی که داشتیم انتقالی میگرفتیم به اینجا تمامی پسرای همکلاس مون گقتن یه دختره به اسم مین سه (سلنا) خیلی جذابو کیوته.... سوگی:آره خوب آبجیه منه... جیمین:حالاچرا همه دارند مین سه رو سلنا صدا میزنن؟..... سوگی:از خودش بپرس... از زبان سوگی :وقتی به جیمین گفتم دیدم سلنا بهم نگاه کردو گفت زود باش منم سریع گفتم باشه و به
(جیمین ج و وی و نشون میدم) ج و و نگاه کردم و گفتم بریم دیگه وی:سلنا خوشش میاد ماباهات بیایم؟ سوگی:الان شما مثل من برادرشید بعد گفتم بدویید که یه دفعه دیدم ج وایساده. سوگی :بدو ج:یه سوال چرا باید باهاش بریم؟ سوگی:تاسون اوه بلا سرتون نیاره... ج:سون اوه کیه.. سوگی :قلدر مدرسه زود باشید بریم وگرنه سلنا هرسه تا مونو میکشه....
از زبان ج:رفتیم کنار سلنا من راستش و سوگی و وی چپش رفتیم دیدم سلنا هیچ عکس العملی نشون نداد و منم جلب توجه نکردم رفتیم چهار نفره دیدم سون اوه اومد خیلی هیکل گنده ایی داشت...
سون اوه:به به سلنا جوون چطوری سوگی این دوتا جوجه کین؟ از زبان ج:خاستم برم جلو یه چیزی بگم که دیدم یکی از پشت لباسم رو گرفته دیدم سلنا ست تعجب کردم دیدم وی گفت :هی خفه شو.. دیدم سوگی دستشو گرفت و سرشو جوری تکان داد که وی آروم شد من گفتم ج:تو حق....
ج:تو حق نداری با ما اینجوری حرف بزنی فهمیدی؟ 😡😡😡😠😠سون اوه:چی چی گفتی؟ از زبان ج :وقتی اینو گفتم دیدم مشت سون اوه داشت میومد طرفم که سلنا لباسم رو که کشید عقب و اومد جلومو مشت سون اوه رو محکم گرفت و گفت :....
داری چه غلطی میکنی(بلند) (بچه ها همه بچه های مدرسه نگاه تون میکردم) اگه یبار دیگه دستت به برادرای من بخوره خودت میدونی... از زبان وی:وقتی سلنا اینو گفت روبه ما کرد دست ج و سوگی(وی دستش تو دست سوگی) گرفت و گفت بریم و همه مات و مبهوت مونده بودن....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام لطفا نظر بدید😘😘😘😘